یکی از مشکلات ما در فهم درست و دقیق آیات قرآن کریم و آموزههای
اولیاء الله این است که غالباً نه تنها با فرهنگ قرآنی و روایی آشنایی
نداریم، بلکه حتی گاه معنای کلمات و واژهها را درست نمیدانیم و در
نتیجه بسیاری از آنها را به معانی یا مفاهیمی که در فرهنگ و ادبیات
خودمان رایج شده است معنا میکنیم و در نتیجه دچار مشکل میشویم؟
مثلاً اگر سؤال کنیم معنای کلمه «بلاء» چیست؟ میگویند: «آزمایش». حال
اگر بپرسیم: معنای کلمه «امتحان» چیست؟ باز میگویند: «آزمایش» و اگر
بپرسید: پس معنای کلمه «فتنه» چیست؟ باز هم میگویند: «آزمایش».
بدیهی است که در اینجا سؤال ایجاد میشود که پس فرق آنها چیست؟ بالاخره
هر سه واژه در قرآن کریم به کار رفته است و اگر هر سه یک معنا داشت،
خوب یکی از آنها استعمال میشد. و همینطور است معنا، مفهوم و استنباط
ما از واژگانی چون «مصیبت و بلا».
یا در این گروه اصلاً مطالعات و اندیشه راه نیافته است و صورت
نمیپذیرد و یا یک گروهی برای ترویج اندیشهی منحط وهابیت راه
انداختهاند و به نام قرآن و نهج البلاغه، خود و دیگران را فریب
میدهند.
انحراف در شناخت اسلام از همان جا شروع شد که گفتند: «حسبنا کتاب الله
– کتاب خدا برای ما کافیست» و معلم (علی علیه السلام) را رد کردند و
سپس شخص خود پیامبر اکرم (ص) را نیز رد کردند و امروزه همین شعار را به
اشکال مختلف میدهند تا خود و دیگران را منحرف کنند.
همین قرآن یا نهج البلاغهای که میخواهند به آن رجوع کنند را چگونه به
دست آوردهاند؟ آیا به خودشان وحی شده است و یا خود نگاشتهاند؟ یا
مستقیم در محضر رسول اعظم (ص) یا امیرالمؤمنین (ع) حضور داشته و بلا
واسطه کسب علم و فیض کردهاند؟
پس، چه بخواهند و چه نخواهند، به علمایی رجوع کردهاند که قرآن و نهج
البلاغه را تدوین، منتشر، ترویج و تعلیم کردهاند تا امروز به دست آنها
رسیده است. حال چطور میگویند که چند صفحه کاغذ برای ما کافیست؟ دیگر
معلم یا معلمهایش را نمیخواهیم؟! اینها اول معلم را شناخته و سپس
الفبا را آموختند و یا چون الفبا آموختند فهمیدند معلم کیست؟!
این سؤال از قدیم الایّام نیز مطرح بوده است. حتی به خود پیامبران و
رسول اعظم که با کلام وحی خبر از آخرت میدادند، معترض میشدند که مگر
ممکن است استخوانهای ما پس از پوسیدن، تجزیه شدن و تغییر و تبدیل به
اجزا و اشیای دیگر، مجدداً جمع شده و ما زنده گردیم؟ لذا آیات بسیاری
در قرآن کریم اشاره به همین انکار و تعجب آنان دارد:
«وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي
الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ» (یس،78)
ترجمه: و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد، گفت چه كسى
اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مىبخشد؟!
مشکل نوع بشر همیشه این بوده و هست که به خاطر ضعف علم (شناخت) و
ایمان، همیشه علم و قدرت خداوند متعال را با خودش مقایسه کرده و
میکند.
آیا این گمان خطا خودش یک تلقین کاذب نیست؟ به کدام یا به چه استدلال
عقلانی و منطقیای مبتنی و متکی است؟
دقت شود، اگر کسی اعتقادی به خدا نداشته باشد، نباید اصلاً در خصوص
توکل، توسل، دعا و ... که به خدا و فعل خدا و چگونگی ارتباط انسان با
خدا بر میگردد، تفحص و بحث کند، چرا که اصل را قبول ندارد تا فرع
متعلق به آن را قبول داشته باشد یا مورد تفکر و بحث قرار دهد و باید
تحقیق و تفکر خود را از نقطهی دیگری آغاز نماید. اما اگر کسی خدا را
قبول داشته باشد، با شناختی که از خالق علیم، حکیم و قادر دارد،
میفهمد که آفریدن جهان و رها کردن آن، کاری عبث و غیر حکیمانه است و
چنین کارهایی از خدا صادر نمیگردد و او منزه (سبحان) از این نقصها
میباشد. لذا هم خلق کرده و هم «ربوبیّت» مینماید. چنان چه فرمود:
قبل از هر چیز به خود عادت دهیم که یک سخن، یک
فراز حکیمانه، یک نصیحت عالمانه و در رأس آنها یک آیه
یا حدیث را همیشه کامل بخوانیم. چرا که لابد بخشهای
آن علت ...
نظرتان درباره ی این
سخن حسین چیست ؟ ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما
عرب و دشمنان ما ایرانی ها هستند. روشن است که هر عربی
از هر ایرانی بهتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر
است. ایرانی ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد و
زنانشان را به فروش رساند و مردانشان را به بردگی و
غلامی اعراب گماشت. امام سوم شیعیان / کتاب «سفینه
البحار و مدینه الحکام و الآثار» صفحه ۱۶۴ نوشته شیخ
عباس قمی
اگر امامان شیعه ادعا داشتند که از غیب مطلع اند و می
دانسته اند که قرار است کشته شوند آیا قدرت تصمیم گیری
برای مقابله با بحران را نداشته اند ؟
آیا کشته شدن حسین (ع) بهتر از پیروزی او و برقراری یک
حکومت اسلامی مورد میلش بوده است؟
نماز در مكتب انسان ساز اسلام از جایگاه ویژهای
برخوردار است و هیچ عملی از اعمال دینی و افعال عبادی
با آن قابل مقایسه نمیباشد و اگر خواسته باشیم تعالیم
و دستورهای دین را درجهبندی و مراتبشان را مشخص
نماییم، نماز در بالاترین درجه و مرتبه تعالیم دینی
قرار دارد و از چنان ارزشی برخوردار است كه سایر
ارزشهای دینی در عرض آن قرار نمیگیرند و در دستورات
نماز، سجده از ارکان آن و از لحاظ رفتاری زیباترین
حالت بنده در برابر خداست.
در قسمت قبل، به این نکته پرداختیم که دین حق در هر
زمان یکی بیشتر است و همه موظفند به دین حق، متدین
باشند.
همچنین این نکته را نیز گفتیم که قرار نیست ما در این
بحث تکلیف اشخاص را معین کنیم که بالاخره ادیسون بهشتی
است یا خیر!؟ انیشتین بهشتی است یا جهنمی!؟ و ... .
خیر تکلیف اشخاص با خداست.
آقا جان من که عقلم قبول نمیکند امثال ادیسون،
انیشتین،...با این همه خدمتی که به بشریت کردند صرفاً
بخاطر اینکه مسلمان نبودهاند و خدا را قبول
نداشتهاند، بروند جهنم.
اگر غیر از این بود، جای تردید و شبهه بود. چرا که
معنایش این میشد که خدا نمیدانست چه میشود، آفرید
تا بداند چه میشود؟ یا نمیدانست که چه کسی چه خواهد
کرد و چه خواهد شد، پس آفرید تا بداند که چه خواهد کرد
و چه خواهد شد؟
به رغم آن که ایشان از یک سو در زمره اهل دانش و بینش
قرار گرفته و از سوی دیگر اهل تدین و تقیدات دینی
(نماز و ...) میباشند، تعجب کردیم که چرا حتی با
خودشان نیز مغلطه میکنند؟ هدف فقط بحث یا مجادله است،
یا روشن شدن یک مبحث عقلی؟ پس چرا به جدل بی منطق روی
میآورند؟!
آیا در آیات «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ
وَرَسُولُهُ» - یا - «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ
آمَنُواْ ... وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ
الطَّاغُوتُ» یعنی خدا و رسول دوست شما هستند، اما
طواغیت دوستان کفارند؟! یا آن که یعنی مؤمنین الله و
رسولش (ص) را به سرپرستی بر می گزینند و کفار
طاغوتهای متفاوت (درونی و بیرونی) را به سرپرستی بر
میگزینند؟
اگر به معنای «توبه» - به ویژه در فرهنگ قرآن و اسلام
– توجه شود، نه تنها بسیاری از این سؤالات مرتفع
میگردد، بلکه معلوم میشود که اساساً «توبه» در معنای
عام آن اختصاصی به ایمان و اسلام ندارد، بلکه ضرورتی
عقلانی است که توسط همگان برای رشد و نیل به کمال
انجام میپذیرد – یا باید انجام بپذیرد.
گویا برخی از اساتید به تازگی بر تهاجم علیه دین اسلام مأموریت
ویژهتری یافتهاند. در یک زمان و فضا میگویند «اینجا کلاس درس ریاضی،
فیزیک، هنر و ... است و جای بحث دینی و سیاسی نیست» و در شرایط دیگری
سر کلاس با هر موضوع درسی که باشد، علیه توحید و اسلام ضد تبلیغ
میکنند؟! لذا، برای وزارت علوم و جامعه دانشگاهی متأسفیم.
در هر حال آن استاد وقت خود را صرف چه میکند؟ به خودش ارتباط دارد،
ولی خوب است که کمی در این مورد نیز بیاندیشد.
همان طور که در متن سؤال اشاره نمودید، آیات متعددی دال بر این همین
معنا و مفهوم است که حق تعالی هر کس را بخواهد هدایت و هر کس را بخواهد
گمراه مینماید. مانند:
«لَقَدْ أَنزَلْنَا آیاتٍ مُّبَینَاتٍ وَاللَّهُ یهْدِی مَن یشَاءُ
إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (النور، 46)
ترجمه: قطعا آیاتى روشنگر فرود آوردهایم و خدا هر كه را بخواهد به راه
راست هدایت مىكند.
و حتی به پیامبرش میفرماید چنین نیست که هر کس را تو بخواهی هدایت
شود، بلکه هر کس را که خدا بخواهد هدایت میشود:
«إِنَّكَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ یهْدِی مَن
یشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (القصص، 56)
ترجمه: در حقیقت تو هر كه را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى كنى لیكن
خداست كه هر كه را بخواهد راهنمایى مىكند و او به راهیافتگان داناتر
است.
امام خلیفه و حجت خداست. سکانداری عالم از جانب خدا به دست اوست و
تدابیر الهی در تمامی امور عالم جهت تحقق به ایشان ابلاغ میگردد، چرا
که او «ولیّالله الاعظم» است. چنان چه در سورهی قدر تصریح شده است:
«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن
كُلِّ أَمْرٍ» (القدر، 5)
ترجمه: در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى
[كه مقرر شده است] فرود آيند.
از این رو برای امام دو شأنیت، منزلت و تکلیف وجود دارد. یکی «ولایت و
امامت» و دیگری «حکومت و زعامت». و در این میان تنها مقولهای که اثر
خاص مستقیمی در هدایت ندارد، همان «زیارت یا رؤیت» یا به تعبیری ملاقات
حضوری و چهره به چهره است. هر چند که برای مؤمنین، توفیق، برکت، نعمت و
رحمت است.
خیر درست نیست. دست کم باید نتیجه بگیرند
که عقل آدمی نیز مانند علمش مردد میماند که هست یا نیست؟ نه این که
حکم کنند نیست، یا عقل قبول ندارد.
این شبه افکنان با ظرافت تمام خلط مبحث میکنند تا خواننده را
ناخودآگاه دچار تشکیک کنند. چنان چه اگر دقت کنید، سخن از موضوع و
میدان «علم» به میان میآورند و نتیجه را در عرصه «عقل» بیان میدارند!
علم، یک معنای عام دارد که به هرگونه دانایی اطلاق میگردد. اما یک
معنای خاص دارد که به «علم تجربی» اطلاق میگردد. وقتی بیان میشود که
«وجود خداوند متعال با علم قابل اثبات یا نفی نیست»، منظور همان علم
تجربی است.
بدیهی است که فهم و درک هر وجودی، مبتنی و مستلزم
شناخت او یا آن است. به عنوان مثال اگر در همین عالم
طبیعت و مادی نیز تا کسی اکسیژن را نشناسد، یا جاذبه،
یا انرژی یا ... را نشناسد - اگر چه با آنها زندگی
میکند و به واسطهی آنها زنده است – ولی وجودشان را
نخواهد شناخت. چنان چه در این عالم موجودات بسیاری
وجود دارند که همگان و یا اغلب نمیشناسند و چون
نمیشناسند، حتی سؤال از این که هست یا نیست نیز به
ذهنش خطور نمینماید. و البته هر کس بیشتر بشناسد،
بیشتر پی به وجود میبرد. یک دانشمند فیزیک یا شیمی،
بسیار بیشتر از یک چوپانی که تحت قوانین فیزیک یا با
عناصر شیمیایی زندگی میکند، وجود آنها را درک میکند.
مهم است که بدانیم، مسئله اصلی و هدف گویندگان این شایعات و اکاذیب
چیست؟ نگران خدشهدار شدن رحمت واسعهی الهی هستند و یا اصلاً اعتقادی
به خدا نیز ندارند، چه رسد به رحمت او، بلکه به خاطر بغض به اسلام، بغض
«این آخوندها» را در دل دارند و از هر دری برای ایجاد اعوجاج در
خداشناسی وارد شده و به هر وسیلهای برای دور کردن مردم از صراط مستقیم
و تقوای الهی و دینداری متمسک میشوند، حتی شده از باب رحمت الهی نیز
سوء استفاده میکنند؟ و هر موضوعی را بهانه جهت ضد تبلیغ علیه روحانیت
می کنند تا بین مردم با آنها فاصله بیاندازند، باشد که بین آنها و
دینشان فاصله بیافتد و به جای تحصیل علم و آشنایی درست با دین، پیرو
خرافات و اوهام گردند.
قبل از هر بحثی لازم است خود را عادت دهیم که هیچ گاه
یک متن [به ویژه یک آیه] را نصفه و نیمه نخوانیم و بعد
راجع به آن به تفکر و قضاوت بنشینیم. لابد این حکایت
قدیمی و معروف را شنیدهاید که بی نمازی مدعی شد که به
حکم آیه «لا تقربوا الصلوة – به نماز نزدیک نشوید»
نماز نمیخوانم! و حال آن که آیه قید «و انتم سکاری»
داشت. یعنی هنگامی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید.
بدیهی است که فهم و درک هر وجودی، مبتنی و مستلزم
شناخت او یا آن است. به عنوان مثال اگر در همین عالم
طبیعت و مادی نیز تا کسی اکسیژن را نشناسد، یا جاذبه،
یا انرژی یا ... را نشناسد - اگر چه با آنها زندگی
میکند و به واسطهی آنها زنده است – ولی وجودشان را
نخواهد شناخت. چنان چه در این عالم موجودات بسیاری
وجود دارند که همگان و یا اغلب نمیشناسند و چون
نمیشناسند، حتی سؤال از این که هست یا نیست نیز به
ذهنش خطور نمینماید. و البته هر کس بیشتر بشناسد،
بیشتر پی به وجود میبرد. یک دانشمند فیزیک یا شیمی،
بسیار بیشتر از یک چوپانی که تحت قوانین فیزیک یا با
عناصر شیمیایی زندگی میکند، وجود آنها را درک میکند.