در قضا و قدر،
مفهوم «نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری بین این دو است» را درک
نمیکنم. لطفاً توضیح دهید و اگر ممکن است با اشاره به آیات قرآن و
احادیث.
همین که فرمودید، خود حدیثی از امام صادق (ع) است. در ضمن عادت نکنیم
که هر موضوعی را بگوییم با آیات قرآن و حدیث. شاید برای درک یک موضوع
لازم باشد مطالعات فلسفی یا تحقیقاتی در عرصه علم تجربی صورت پذیرد.
اگر چه در این مقوله به آیات نیز اشاره خواهد شد.
الف – برای درک بهتر مفهوم قضا و قدر و نیز بیان امام
صادق (ع) مبنی بر «لا جَبرَ وَ لا تَفویضَ لکِن أمرٌ بَینَ أمرَین -
نه جبر است و نه تفویض ، بلکه چیزی میان این دو است»، لازم است ابتدا
معانی درست «قضا، قدر، جبر و اختیار» را بدانیم، چرا که متأسفانه
برداشتها و باورهای غلط در این خصوص رایجتر است.
*- «قَدَر» - از معانی قَدَر در این بحث «اندازه
گیری» و تدبیر کردن بر اساس اندازههاست. مثل اندازههای تری، خشکی،
نرمی، ضخامت، وزن، طول و ... در اشیاء. بدیهی است که هر چیزی و هر کاری
اندازههای معینی دارد که تدبیر امور بر اساس آن اندازهها صورت
میگیرد. مثل آن که اندازهی قدرت دست و بازو مشخص است و اندازه یک
قطعه آهن 20 کیلویی نیز مشخص است، پس با دست میتوان آن را بلند کرد.
اما اگر اندازه وزن آهن 200 کیلو باشد و یا خودش سبک، اما نازک و بلند
(مثل میل گرد) باشد، با دست نمیشود بلند کرد و باید تدبیر دیگری
متناسب با اندازهها اندیشید. در قرآن کریم آیات بسیاری در خصوص «قدر»
به همین معنا آمده است. مانند آیات سوره «قدر» و آیات ذیل:
«الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الأعلی، 2و3)
ترجمه: همان كه آفريد و هماهنگى بخشيد * و آن كه
اندازهگيرى كرد (اندازهها را مقرر کرد) و راه نمود. [هدایت هر چیزی
بر اساس اندازهها و یا همان تدبیر بر اساس اندازهها].
«وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ
إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ« (الحج، 21)
ترجمه: و هيچ چيز نيست مگر آن كه گنجينههاى آن نزد
ماست و ما آن را جز به اندازهاى معين فرو نمىفرستيم.
«وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي
الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ» (المؤمنون، 18)
ترجمه: و از آسمان آبى به اندازه [معين] فرود آورديم
و آن را در زمين جاى داديم و ما براى از بين بردن آن مسلما تواناييم.
*- «قضا»: قضا نیز معانی متفاوتی دارد که معنایش در
این موضوع بحث عبارت است از «حتمی شدن». هنگامی که اندازههای لازم
(شرایط لازم) در تمامی جوانب برای پدید آمدن چیزی فراهم شد، حتماً پدید
میآید. مثل آن که اگر آب در برودت زیر صفر قرار گیرد، یخ میزند و کسی
نمیتواند بگوید: آب را در برودت زیر صفر قرار میدهیم، شاید إن شاء
الله جوش بیاید».
«هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا
يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ» (غافر، 68)
ترجمه: او همان كسى است كه زنده مىكند و مىميراند و
چون به كارى حكم كند همين قدر به آن مىگويد باش بىدرنگ موجود مىشود.
نتیجه:
پس اگر همه اندازههای لازم [قَدَرها] برای پدید آمدن چیزی یا وقوع کار
و حالتی، یعنی همهی «علتها» پدید آمد، معلول نیز حتماً [قضا] واقع
خواهد شد. موجودات عالم را ما خلق نکردیم و اندازه ها و آثار آنان را
نیز ما قرار ندادهایم، پس این جبر است. اما چگونگی تدبیر امور و
استفاده از آنها به اختیار خودمان است، پس از این اختیار است. انسان با
اختیار خود غذا میخورد، اما آثار آن چه میخورد اجباری است. و با
اختیار خود عبادت یا معصیت میکند، اما نتایج آنها را خودش وضع نکرده
است و اجباری است.
*- «جبر»:
جبر در لغت به معنای
واداشتن کسی به کاری با زور است ، و «مجبور» کسی است که با زور به
کاری وادار شده باشد .
بدیهی است اگر انسان یا هر موجود دیگری مجبور به کاری گردد، دیگر امکان
سرپیچی از آن را ندارد. مثل این که نه انسان و نه هیچ موجود دیگری
نمیتواند جلوی ظهور حضرت مهدی (عج) یا برپایی قیامت را بگیرد، هر چند
که آن را خوش نداشته باشد.
«يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ
مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ
رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ
كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (الصف، 8و9)
ترجمه: مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند
و حال آن كه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد
گردانيد * اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد
تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند هر چند مشركان را ناخوش آيد.
*- «تفویض»: تفویض نیز یعنی امری را به دیگری واگذار
کردن. بدیهی است که وقتی امری به دیگری واگذار میشود، لازم است به او
اراده و اختیار لازم نیز داده شود، وگرنه «تفویض» معنایی ندارد.
به عنوان مثال، یک مؤمن و متوکل میگوید: «من کارم را به خدا تفویض
میکنم»، یعنی با اراده و اختیار خودم، اراده و اختیارم را نیز به او
میسپارم، تا او امورم را تدبیر و ربوبیّت نماید، چرا که او به همه
احوال من و دیگران بصیر و علیم است. چنان چه حضرت موسی (ع) به قوم
فرعون گفت:
«فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» (غافر، 44)
ترجمه: پس به زودى آنچه را به شما مىگويم به ياد
خواهيد آورد و كارم را به خدا مىسپارم خداست كه به [حال] بندگان [خود]
بيناست.
ب – حال با توجه به معانی فوق، به اصل سؤال، یعنی
معنی و منظور از «لا جَبرَ وَ لا تَفویضَ لکِن أمرٌ بَینَ أمرَین - نه
جبر است و نه تفویض ، بلکه چیزی میان این دو است» بر میگردیم، هر چند
که تا حدودی روشن شد.
*- اگر گفته شود که همه امور از طرف خداوند متعال به
انسان «تفویض» شده است، دروغ محض است. چرا که انسان به وضوح میداند،
میبیند و تجربه میکند که نه تنها در خلقت و اندازهها و آثار آنها
اختیاری ندارد، بلکه در امر دین نیز کاملاً مختار نمیباشد. مگر انسان
حیات، مرگ، ارسال رسولان، قرآن، انتخاب امامان (ع)، حشر، سؤال و جواب،
بهشت و جهنم و چگونگی عذاب یا پاداش را تقدیر کرده است؟ خیر. بلکه هیچ
تفویضی در این خصوص صورت نپذیرفته است. پس این امور و بسیاری از امور
دیگر «جبر» است.
*- اگر گفته شود که به انسان اختیاری داده نشده و
انسان در تمامی امور و به ویژه امور دین «مجبور» است، این نیز دروغ و
افترا به خداوند حکیم و منّان است. چرا که نه تنها انسان میداند و
میبیند و تجربه میکند که مختار است اطاعت کند یا نکند، عبادت کند یا
نکند، معصیت کند یا نکند.
وانگهی اگر جبر کامل حاکم بود، دیگر کسی امکان سرپیچی نداشت، لذا
اساساً ارسال انبیاء، کتب و تبیین عالم هستی برای معرفت و شناخت بشر و
نیز تشریع بایدها و نبایدها و در نهایت حشر و قیامت دیگر معنا و مفهومی
نداشت. مگر میشود خداوند متعال کسی را مجبور به کار درستی بکند و بابت
آن پاداش بدهد و کسی را مجبور به خطا کند و بابت آن مؤاخذه و مکافات
نماید؟
نتیجه:
پس، در همه امور و از جمله «امر دین» و دینداری، نه تفویض مطلق است و
نه جبر مطلق. بلکه امری بین این دو است. چنان چه در «مرگ و زندگی» نیز
نه جبر مطلق است و نه تفویض مطلق. انسان بخواهد یا نخواهد، عمرش به سر
رسیده و میمیرد؛ این جبر است. اما میتواند با دقت در اندازهها
(قَدَرها)، عُمر خود را طولانی یا کوتاه کند.
فرض کنید خدا برای کسی عمری معادل 200 سال قرار داده است. تعیین این
مقدار در اختیار بشر نیست، پس جبر است. اما انسان میتواند با معصیت،
با عدم رعایت بهداشت، با عصبیت، با تغذیه ناسالم، با آلوده کردن محیط
زیست، با جنگ، با قتل و ...، این عمر را به 80 سال، 50 سال و حتی کمتر
کاهش دهد و یا اصلاً خودکشی کند. هم چنین میتواند با عبادت پروردگار
عالم، با صله ارحام، با نماز و به خصوص نماز شب، با صدقه و دفع بلا، با
دعا و ...، علل کوتاه شدن عُمرش را از بین ببرد و از نهایت عُمر تعیین
شده بهره ببرد.
پس، نه جبر مطلق است و نه تفویض مطلق، بلکه امری بین این دو است.
مرتبط:
*-
در مورد قضا و قدر
توضیح دهید و از کجا بفهمیم که کاری که میکنیم همان قضای الهی و
سرنوشت تعیین شده ما میباشد؟ لطفاً با مثالهای روشن توضیح دهید.
*-
قضا و قدر و
تفاوتشان چیست؟ آیا با اختیار منافات دارد یا خیر؟ گاهی که به هر دری
میزنیم نتیجه نمیگیریم چیست؟
منبع:
x-shobhhe.com |