روز دوم عمليات، در كنار آن جادهاي كه محورهاي عملياتي را به
يكديگر ميپيوست، بسيجيهاي تازهنفس ميرفتند تا خود را به خط برسانند
و جانشين مجاهداني شوند كه شب گذشته عمل كرده بودند... بسيجيها، با اينكه اكثراً
چهرههاي خود را سياه كرده بودند، اما نور محمدي، همان نوري كه اولين و
مقربترين مخلوق خداست، از صورتهاي شاداب و پرنشاطشان ساطع بود، و
بهراستي شيرينتر از اين لحظات را كجا ميتوان سراغ كرد؟
بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين قلبهاي ما از چه اشتياق و شور و
نشاطي مالامال است و روح ما در چه ملكوتي شادمانه سر ميكند و سر ما در
هواي كدامين يار خود را از پا نميشناسد. بگذار اغيار هرگز در نيابند.
چه روزگار شگفتي! تاريخ آيندهي كرهي ارض بارور حوادثي بس شگفت است،
حوادثي كه مجد و عظمت جهانگير اسلام را در پي خواهد داشت. و اينهمه را
تنها كسي در مييابد كهمنتظر است و بوي يار را از فاصلهاي نه چندان
دور ميشنود و هر لحظه انتظار ميكشد تا صداي «انا المهدي» از جانب
قبله بلند شود و او را به سوي خويش فرا خواند. راهيان كربلا را بنگر كه
چگونه به مقتضاي انتظار عمل كردهاند و به جبههها شتافتهاند. آري،
اين مقتضاي انتظار است.
قرنهاست كه فرياد «هل من ناصر» سيدالشهدا(ع) پهنهي زمان را پيموده
است و چون نفخات حياتبخش روح القدس بر هر زمين مردهاي كه گذشته است
آن را به حيات عشق بارور ساخته و اينچنين، همهي تاريخ تو گويي روزي
بيش نيست و آن روز عاشوراست. راهيان كربلا را بنگر و به ياد آر
ورقپارههاي تقويم تاريخ را كه ميگويد هزار و سيصد و چهل و پنج سال
است كه از عاشورا ميگذرد. و تو از خود ميپرسي: پس اينهمه شور و
اشتياق و اينهمه شتاب در اين راهيان شيدايي كربلا از چيست؟
اينان
آنچنان مشتاقانه به جبههها ميپيوندند كه تو گويي هنوز كاروان سال ٦١
هجري قمري به بيابان پردرد و بلاي كربلا نرسيده است. مگر آنان سر مبارك
امام شهيد را بر فراز نيزه نديدهاند؟ اما نه، از عاشوراي سال ٦١ هجري
قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است و همهي روزها عاشوراست. زمان بر
امتحان من و تو ميگردد تا ببينند كه چون صداي «هل من ناصر» امام عشق
برخيزد چه ميكنيم...
آن ديگري هم بر فراز كوهي از آهن نشسته بود و خاكريز ميزد و با خود
زمزمه ميكرد: «رزمندگان تا كربلا راهي نمانده.» و همه جا جلوههاي
شگفتآور حضور تجلي داشت؛ حضور امت را ميگويم.
چه روزگار شگفتي! همهي تاريخ در اينجا حاضر است.
1,934
2
كربلا ما را به سوي خود فرا ميخواند و
ارواح مشتاق ما بيتابانه، همچون كبوتران حرم، به سوي كربلا بال
ميگشايند. بار ديگر صداي «هل من ناصر» امام عشق در دل تاريخ بلند است
و اين بار حضور امت بهراستي شگفتآور است. هر آنكس در هر زمان و در
هر جا به اين صلا لبيك گويد كربلايي است و كربلا ميزان عشق است و اهل ا
را از اغيار جدا ميكند.
كربلا، آغوشت را بگشا، حزب الله به سوي تو ميآيد.
از كه بايد سخن گفت؟ از آن جوان كارگر بلورسازي و يا از آن پيرمرد
هفتاد سالهاي كه حسين را و آن فوز عظيم را يافته است و خود را چهارده
ساله ميپندارد؟ نه، اينجا سخن از من و ما نيست، سخن از حضور است، حضور
امتي كه عاشورا را باز يافته و دعايش كه «يا ليتنا كنا معكم»، به
استجابت رسيده است.
راهيان كربلا را بنگر. آنان خوب دريافتهاند كه زندگي به خون وابسته
است و پيكر تاريخ، بيخون خدا _ ثار الله _ مردهاي بيش نيست و سر
مبارك امام شهيد بر فراز ني، رمزي است بين خدا و عشاق، يعني كه اين است
بهاي ديدار.
به ياد آر فرمودهي صاحب الزمان را كه ما را به اعمالي فرا خواندهاند
كه به محبتشان نزديكتر است: «فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من
محبتِنا.»(١) و بهراستي مگر محبت آنان در چيست؟ در محبت حسين. محب
حسين محبوب خداست و كدام راه از اين نزديكتر؟
جلوههاي شگفتآور حضور امت، همه حكايت از اين دارد كه آنان حضور
تاريخي خود را ميشناسند و سر آنچه عاشورا را جاودانه ساخته است
دريافتهاند. كدام چشمي است كه از شوق به گريه نيفتد؟ مردان سخن از
كربلا ميگويند و زنان از حجاب عفتي كه پاسدار حرمت خون كربلاييان است.
چه روزگار شگفتي! بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اينهمه در كام ما چه
شيرين است. بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين قلبهاي ما از چه اشتياق
و شور و نشاطي مالامال است و سر ما در هواي كدامين يار خود را از پا
نميشناسد.
بگذار اغيار در نيابند. آينده در كف اين بچههايي است كه از پشت
ميلههاي مهد كودك، همراه با راهيان كربلا، شعار «جنگ جنگ تا پيروزي»
سر ميدهند.
بگذار اغيار هرگز در نيابند و فرداي روشن ما را در حضور امروز بچههاي
ما نبينند. بچههاي ما امروز در تظاهرات و هيئتها و روضهخوانيها
بزرگ ميشوند و شير مادر را مخلوط با اشكهاي حسيني ميمكند و عشق حسين
(ع) با جانشان آميخته ميگردد و آيندهي انقلاب را تا فرداهاي دور و
حكومت جهاني عدل در سراسر كرهي زمين استمرار ميبخشند.
بگذار دشمن خود را بفريبد و از پيوند تاريخي ما با عاشورا غافل بماند.
اگر امام تنها نماند اسلام هم پيروز خواهد شد، و ما اهل كوفه نيستيم كه
امام را تنها بگذاريم.
بگذار دشمن هرگز در نيابد آينده در كف آن حزباللهي كوچكي است كه كفن
«هيهات منا الذله» در بر كرده است و قلك پساندازش را چون نارنجكي به
قلب دشمن ميكوبد.
بگذار دشمن خود را بفريبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد. آينده از
آنِ فرزندان ماست
2,270
برگرفته از فیلم "پاتک روز چهارم"
ردیف
نام
پخش
کلیپ
اجرا
حجم
(KB)
1
امروز منتها الیه حاشیهی اروند مركز
تاریخ است. از اینجاست كه عاقبت زمین معین ميگردد. اگرنه، به من بگو
كه در كدامین نقطهی كرهی زمین حادثهای از این عظیمتر در جریان است.
آیا قرن پانزدهم هجری قمری قرنی است كه در آن كشتی طوفانزدهی تاریخ
به ساحل آرام عدالت ميرسد؟
آنها با اشتیاق از میان گل و لایی كه حاصل جزر و مد آب خور است خود را
به قایقها ميرسانند و ساحل را به سوی جبهههای فتح ترك ميكنند.
طلبهی جوانی با یك بلندگوی دستی، همچون وجدان جمع، فضای نفوس را با
یاد خدا مطهر ميكند. او مأموری است كه از جانب خدا در جان جنود او روح
ميدمد و اجازه نميدهد كه ثقل غفلت، آنان را از آن اوج عرفانی كه در
آن هستند پایین بیاورد.
چه كسی ميتوانست بداند كه تاریخ روزهایی اینچنین را به خود خواهد دید؟
در كنار آب، به برادر فروزش بر خوردیم؛ مسئول جنگ در شورای مركزی جهاد
سازندگی. از ناصیهاش پیداست كه در آن سوی رود چه ميگذرد.
دشمن در برابر ایمان جنود خدا، متكی به ماشین پیچیدهی جنگ است. از
همان نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن مظهر پندارهای باطل او هستند،
حال آنكه در معركهی قلوب مجاهدان راه خدا، آرامشی كه حاصل ایمان است
حكومت دارد. و بهراستی دشمن حیرتزده است: چگونه ممكن است كه كسی از
مرگ نهراسد؟
كجا از مرگ ميهراسد آنكس كه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه
است؟ و اینچنین، اگر یك دست تو نیز هدیهی راه خدا شود، باز هم با آن
دست دیگری كه باقی است به جبههها ميشتابی. وقتی كه اسوهی تو آن
تمثیل مطلق وفاداری، عباس بن علی (ع) باشد، چه باك اگر هر دو دست تو
نیز هدیهی راه خدا شود؟
رزمندهای كه آستین دست چپش خالی است تفنگ دوربینداری بر دوش دارد.
تفنگ دوربیندارش نشان ميداد كه تكتیرانداز است. آن آستین خالی كه با
باد این سوی و آن سوی ميشود، نشانهی مردانگی است و اینكه تو به عهدی
كه با ابوالفضل بستهای وفاداری. چیست آن عهد؟ «مبادا امام را تنها
بگذاری!»
دشمن بردهی ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان كشیدهای. در زیر
آن آتش شدید، بولدوزرچی خاكریز ميزند؛ بر كوهی از آهن نشسته است و
كوهی از خاك را جا به جا ميكند و معنای خاكریز هم آنگاه تفهیم ميشود
كه در میان یك دشت باز، گرفتار آتش دشمن باشی.
رزمندهای پشت خاكریز، با بیلچه خاكها را كنار ميزند تا سنگر انفرادی
حفر كند.
در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. آنها چه انسی با خاك گرفتهاند! و
خاك، مظهر فقر مخلوق در برابر غنای خالق است. معنای آنكه در نماز
پیشانی بر خاك ميگذاری همین است: تا با خاك انس نگیری، راهی به مراتب
قرب نداری.
برو به آنها سلام كن، دستشان را بفشار و بر شانههای پهنشان بوسه بزن.
آنها مجاهدان راه خدا هستند و علمدارانِ آن تحول عظیمی كه انسانِ امروز
را از بنیان تغییر ميدهد. آنها تاریخ آیندهی بشریت را ميسازند و
آیندهی بشریت آیندهای الهی است و همه چیز حكایت از همین نوید خوش
دارد.
یكی از حوزه آمده است و دیگری در مشهد لبنیاتفروشی دارد و این سومی
كشاورز است. و اینهمه، تو گویی همان حماسههای صدر اسلام است كه با
وسعتی بیشتر تكرار ميشود.
گروه فیلمبرداری از كیسههای یكبارمصرف آب ميخورند.
ميخواهی بگویی سلامالله علی الحسین، كه خمپارهای فرود ميآید و تو
ميدانی كه هیچ چیز از مشیت خدا بیرون نیست. دو تا از بچههای گروه
فیلمبرداری زخم بر ميدارند و این زخمها نشانهی این است كه تو هم در
جهاد فی سبیل الله شركت داشتهای. و وای بر آنكس كه در صحرای محشر سر
از خاك بر دارد و نشانهای از معركهی جهاد در بدن نداشته باشد!
***
روز چهارم، جادههای شهر «فاو» را به سوی خط درگیری با دشمن پشت سر
گذاشتیم. دشمن وابسته به ماشین جهنمی جنگ است و هر چه آتش دارد بر سر
شهر و اطراف آن فرو ميریزد. اما چه باك! بچههای ما از جانب خدا
مأموریت دارند تا جهان را از عصر ظلمات خارج كنند. چه باك، بگذار دشمن
هر چه آتش دارد فرو بریزد!
2,074
2
در یكی از خطوط درگیری، دشمن به پاتك
مذبوحانهای دست زده است. امروز روز چهارم فتح است.
دشمن با خیل عظیمی از آهن به مصاف ایمان آمده است و بچهها، همان
بچههای محلهی من و تو، كشاورزهای روستا، طلبههای گمنام حوزهها،
همان بچههایی كه اینجا و آنجا در مساجد و نماز جمعه ميبینی، همان
بچهها در برابر تمامیت كفر و ماشین جهنمی جنگش ایستادهاند، و تو
ميدانی كه پیروزی با كیست.
تانكها صف كشیدهاند و پیش ميآیند و سربازان دشمن در پناه تانكها؛ و
این تمثیل وابستگی انسان به آهن است. بچهها آنهمه آرام هستند كه بعضی
اوقات آدم فراموش ميكند كه اینجا صحنهی جنگ است و اینها، این منادیان
ایمان و طلیعهداران عصر تازهی بشریت، در برابر تمامیت كفر و جنود
ابلیس ایستادهاند و ميجنگند. اینجا صحنهی تحقق تاریخ آیندهی بشریت
است و انسان اگر غافل نشود، از وجود خویش در اینچنین معركهاي سخت به
شگفت ميآید. بچهها متواضعانه و بيغرور ميدانند كه نهایت تكامل
انسان این است كه وجود خویش را وقف تحقق ارادهی الهی كند _ و نه اینكه
معاذالله خدا برای تحقق ارادهی خویش به تو نیازی داشته باشد؛ نه، هر
چه هست باز هم برای توست. شیطان حاكمیت خود را در جهان بر ضعف و ترس
انسانها بنا كرده است و این بچهها این مطلب را خیلی خوب از امام خویش
آموختهاند. اگر نترسی و ضعف خویش را با كمال خلیفة اللهی جبران كنی،
شیطان شكست خواهد خورد و اینجا صحنهی تحقق همین معناست.
فریاد تكبیر رزمندگان به نشانهی پیروزی بلند ميشود.
تا این لحظه ما هنوز در نیافته بودیم كه دشمن در میان حلقهی
محاصرهی ما گیر افتاده است و در همین اثنا صحنهی شگفتآوری كه تنها
وصف آن را شنیده بودیم در برابر چشمان حیرتزدهی ما به وقوع پیوست...
و بدینسان پاتك روز چهارم نیز با زبونی هر چه بیشتر دشمن پایان گرفت،
عصر ظلمت پایان گرفته است و دیگر کدام قدرتی است که در برابر ایمان تاب
ایستادگی داشته باشد.
1,117
برگرفته از فیلم "راه قدس از کزبلا"
ردیف
نام
پخش
کلیپ
اجرا
حجم
(KB)
1
جبهههاي نبرد ما امروز جايگاه تحقق
تاريخ آيندهي كرهي زمين است و آنچه اين عهد را بر گردهي ما استوار
ميدارد، پيماني ازلي است كه پروردگار متعال از انسان گرفته است و الحق
رزمندگان ما، اين راهيان تاريخ، چه خوب از عهدهي اداي پيمان بر
آمدهاند. دوربين فيلمبرداري بسيار ضعيفتر از آن است كه بتواند حقيقت
اين نبرد را ثبت كند. آن حقيقت شگرفِ تحقق نهايي ارادهي حضرت حق كجا
ميتواند در تصاويري محدود بگنجد؟ بين عكس و صاحب عكس چه رابطهاي است؟
اگر اين فيلمها بتواند سخني از حقيقت تاريخ بگويد، در همين حد است و
نه بيشتر.
رزمندهاي داخل سنگر نشسته و براي پدر و مادرش نامه مينويسد:
مادر جان، شيرت را بر من حلال كن؛ همان شيري كه دههي اول محرم با
اشكهاي شوري كه براي تنهايي حضرت زينب ميريختي، درهم ميآميخت و در
كام من مينشست و جانم را با مهر حسين (ع) پيوند ميزد.
پدر جان، دستهاي پينهبستهات را از دور ميبوسم. كاش اينجا در كنار
هور كه تا افق گسترده است و اكنون رنگ آسمان ابري را به خود گرفته است
بودي و اين تلاش عظيم را ميديدي؛ اين بچههاي جهادي را كه «يا
علي»گويان پلها را جا به جا ميكنند و عكس امام را به نشانهي اينكه
در قلبشان جاي دارد بر سينه آويختهاند. و آن ديگران را كه لاينقطع با
هليكوپتر از راه ميرسند و قدم در آن جادهاي ميگذارند كه به سوي
نور، به سوي مطلع عشق گسترده است. و پدر جان، من يقين دارم كه اين همان
طريق وسطايي است كه نه به چپ گرايش دارد و نه به راست.
بهراستي آن اشتياقي كه اين بچهها را به تلاش وا ميدارد از كجا آمده
است؟ تو هميشه به من ميآموختي كه تنبلي كليد همهي بديهاست و من
نميفهميدم كه چه چيزي باعث ميشود تا يكي تنبل باشد و ديگري نباشد.
اين بچهها با تنبلي ميانهاي ندارند. تو گويي جان آنان رودي است كه به
درياي عظيمي از شور و اشتياق و اراده و عزم و تصميم و صبر وصل است كه
تمامي ندارد، و تو ميداني كه اين تلاش عظيم براي چيست.
غروب شده است. بعضي از بچهها دارند براي يك تك شبانه آماده ميشوند، و
هنوز آن تلاش عظيم ادامه دارد. يكي از بچهها اذان ميگويد و آواي
ملكوتي اذان در آن غروب زيبايي كه صبح عدالت جهاني و طلوع حق را در پي
دارد، با چه احساس شگفتآوري همراه است. آدم حس ميكند كه با همهي
تاريخ پيوند خورده است.
1,362
2
صبح، بعد از زيارت عاشورا و خواندن
دعاي فرج، پاي سفرهي حضرت زهرا (س) نشستيم. بچهها سفرههاي جبهه را
سفرهي حضرت زهرا ميخوانند و من، نميدانم چرا، اما با تمام جانم اين
حقيقت را احساس ميكنم. نان خشك و پنير و خرما. اين سفرهها شبيه همان
سفرهاي است كه شما با خود به سر زراعت ميبرديد و من هنوز ياد آن را
در خاطر دارم. سفرهي قناعت. و من درس قناعت را براي نخستين بار از شما
آموختم.
پدر جان، سفرهي اين بچهها هم با سفرههاي ديگر خيلي تفاوت دارد.
تفاوتش در اينجاست كه اين سفرهها سفرهي قناعت است، سفرهي حضرت
زهراست و ما ميهمان او هستيم. نانش طعم و بوي همان ناني را دارد كه از
تنور خانهمان بيرون ميآيد، تا آنجا كه فكر كردم شايد از همان
نانهايي است كه شما براي جبهه فرستادهايد.
كاش اينجا بودي و آرزوهايت را فرا رويت ميديدي. پدر جان، مگر تو
همواره آرزوي حضور در صحراي كربلا را نداشتي؟ مگر نبود كه وقتي نام
حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه را ميشنيدي، انگار كه اسم خودت را
ميشنوي، اشك از چشمانت سرازير ميشد؟
619
3
دشمن ما وابسته به سلاحهاي جور واجوري
است كه به قيمت نوكرياش به او دادهاند، اما مؤمن وابسته نيست. هر
نوع وابستگي مؤمن را از وصول به حق باز ميدارد و همچون غل و زنجيري
كه بر دست و پاي زندانيان ميبستند، او را به زمين ميچسباند و قدرت
قيام را از او ميگيرد. مؤمن اگر وابستگي داشته باشد نميتواند قيام
كند و عصر ما عصر قيام است.
دشمن مرتباً با هواپيما حملهور ميشود و از سلاحهاي شيميايي هم
استفاده ميكند. و پدر جان، من به ياد سگهاي آبادي ميافتم كه وقتي
حملهور ميشدند، اگر نميترسيدي، هرگز جرأت جلو آمدن را نداشتند و به
كوچكترين تكان دست تو پا به فرار ميگذاشتند؛ واگرنه، اگر از آنها
ميترسيدي، جرأت مييافتند و حمله ميكردند. اسرائيل سرزمينهاي ما را
همينگونه اشغال كرده و روشهاي صدام نيز همانگونه است.
پدر جان، من انگيزهي اين تلاش عظيم را هميشه در مييافتم، اما امروز،
امروز كه فيلمبردارهاي جهاد تلويزيون آمده بودند و ما ماسكهايمان را
امتحان ميكرديم، بيشتر از پيش دريافتم كه اين رود عظيم شور و اشتياق
و اراده و عزم و تصميم به چه دريايي اتصال دارد و ريشهي اين تلاش در
كدام خاك بارور نشسته است. آنها فيلم ميگرفتند و از ما ميپرسيدند كه
چه آرزويي داريد. من به دلم رجوع كردم و ديدم... شما خود ميدانيد،
نياز به گفتن نيست. (نه برادر، اين آرزوي تو تنها نيست، آرزويي است كه
ريشه در جان همهي مسلمين دارد.)
پدر جان، من اين رسالت را به سنگيني بر گردهي خويش احساس ميكنم كه
خداوند ما را براي تحقق همين اهداف به صحنهي حيات كشانده است. امروز
من در جبههها و پشت جبههها طليعهي آزادي قدس و تحقق اين وعدهي
تخلفناپذير قرآن را بهروشني ميبينم. همه بهحق ميگويند «راه قدس از
كربلاست.» معناي اين سخن چيست؟ وقتي پاي صحبت پدران و مادران شهدا
بنشينيم در مييابيم.
قدس مظهر جراحتي است كه بر قلب امت اسلام وارد شده است و اين جراحت را
جز به خون نميتوان شست. امروز وعدههاي قرآن بيش از پيش به تحقق
نهايي خويش نزديك شده است و امت اسلام دريافته است كه چگونه بايد براي
آزادي قدس اقدام كند.
1,210
4
اينها با آن غفلتزدههاي خسته و
كسلي كه در شهرها و اين سوي و آن سوي پراكندهاند و هيچ چيز آنان را به
صحنههاي عظيم تحقق تاريخ فردا پيوند نميزند خيلي تفاوت دارند. اين
تفاوت از كجا آمده است؟ تو گويي جان آنان رودي است كه به درياي عظيمي
از شور و اشتياق، اراده و عزم و تصميم و صبر وصل است كه تمامي ندارد.
آنان از مرز خواستههاي حيواني وجود خويش گذشتهاند و با مرگ خو
گرفتهاند و به حيات جاوداني عشق در جوار رحمت حق رسيدهاند.
در عصري اينچنين، در روزگاري كه بشر بندهي اهواي خويش است و بت خويشتن
را ميپرستد، ظهور اين جوانان چه معنايي دارد؟ اينان طليعهدار عصر
توبهي بشريت و نمونهاي از انسانهاي آينده هستند و آيندهي انسان
آيندهاي الهي است. آنان ابراهيموار هجرت كردهاند و اسماعيلگونه سر
به قربانگاه سپردهاند تا انسان به خليفهي اللهي و امامت رسد و اين
است معناي باطني اين سخن كه راه قدس از كربلا ميگذرد. راه قدس با
كاهلي و تنآسايي و دل به جيفهي بيمقدار دنيا بستن ميانهاي ندارد.
راه قدس مرد جنگ ميخواهد و مرد جنگ نيز كربلايي است و كربلايي، مرد
ميدان عشق است و از سختيها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها
نميهراسد.
براي دريافت حقيقت آنچه در جبهههاي نبرد ميگذرد بايد اينهمه را در
مجموعهي تاريخ جهان نگريست، و بايد اين نكتهي بسيار شگفت را دريافت
كه چگونه اين وقايع تاريخ آيندهي كرهي زمين را به جانب تحقق وعدههاي
قرآن ميكشاند. سورهي «اسرا» را بخوان و خصال ياوران مهدي را بنگر، و
حال بدين راهيان امروزي كربلا كه به مقتضاي انتظار عمل كردهاند و به
جبههها شتافتهاند نگاه كن. چه ميبيني؟ آري برادر، وقت آن رسيده است
كه يك بار ديگر نشانهي تحقق وعدههاي الهي را در آنچه ميگذرد ببينيم
و با يقينِ بيشتر پاي در راهي نهيم كه از كربلا به سوي قدس ميرود.
1,293
برگرفته از فیلم "سربازان امام زمان"
ردیف
نام
پخش
کلیپ
اجرا
حجم
(KB)
1
اينان جنود خدا و مجاري تحقق ارادهي حق در سيارهي زمين هستند و
بار ديگر، زمان در انتظار واقعهاي عظيم است. آنها خود را به پناه حق
ميسپارند و پاي در عرصهاي ميگذارند كه عرصهي تحقق بزرگترين
واقعهي تاريخ است. شب حمله، شب داخل شدن در سفينة النجاة سيدالشهداست
كه هر كه در آن داخل شود نجات مييابد و هر كه باز ماند، در طوفان
سهمگين هلاكت غرق ميشود.
صبح روز بعد
شب حادثه سپري شده است و دعاي شبانهي امام چتر نصرتي است كه جبهههاي
حق و جنود خدا را پناه داده است.
323
2
سخن او تفسير عيني اين آيهي مباركه است كه «ما رميت اذ رميت و لكن
ارمي»، و چگونه است كه يك بسيجي جوان اينچنين بر معرجي پا مينهد كه
عرفاي سينهسوختهي هفتاد ساله را بدان راهي نيست؟ «اين من نيستم كه
هواپيما را زدم؛ خدا بود كه موشك را بر تن هواپيما نشاند.»
عمليات در چند محور ادامه دارد و ما قصد داريم كه همراه يكي از
قايقهاي تداركات به خطوط مقدم درگيري برويم.
250
3
آن كشاورز مهربان سِميرمي كه چهار پسر و سه دختر داشت، خود را
سرباز امام زمان ميدانست و ميگفت: «يا زيارت يا شهادت.» يا زيارت يا
شهادت، به گفتهي او، تفسير اين آيهي مباركه بود كه «قل هل تربصون بنا
الا احدي الحسنيين؟»
180
4
دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نميتواند بر ايمان
ما غلبه كند، اما چارهاي ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. او
ميخواهد ما را بترساند. خوب اين معنا را دريافته است كه اگر ما
بترسيم، ديگر از ايمانمان كاري ساخته نيست. اما سربازان امام زمان از
هيچ چيز جز گناهان خويش نميترسند. راست ميگفت آن برادرِ عزيزي كه
ديدهباني ميكرد: «اگر انسان از مرگ نترسد ديگر دشمن را بر او تسلطي
نيست.»
غروب آفتاب سررسيده و دروازهي اذان راه آسمان را بر زمينيان گشوده
است. اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا، سربازان امام زمان (عجل ا تعالي
فرجه) به نماز ايستادهاند؛ سر بر سجده ميسايند و دست به دعا بر
ميدارند و اينچنين، با فطرت تسبيحيِ عالم وجود وحدت مييابند. اما من
هنوز گفتههاي زيبا و حيرتانگيز آن روستايي سميرمي را از ياد نبردهام
كه ميگفت:
«يا زيارت يا شهادت، يا زيارت يا شهادت...»
558
برگرفته از فیلم "شب عاشورایی"
ردیف
نام
پخش
کلیپ
اجرا
حجم
(KB)
1
غروب نزديك ميشود و تو گويي تقدير
زمين از همين حاشيهي اروندرود است كه تعيين ميگردد. و مگر بهراستي
جز اين است؟
بچهها آماده و مسلح، با كولهپشتي و پتو و جليقههاي نجات، در ميان
نخلستانهاي حاشيهي اروند، آخرين ساعات روز را به سوي پايان خوش
انتظار طي ميكنند. اينها بچههاي قرن پانزدهم هجري قمري هستند؛ هم
آنان كه كرهي زمين قرنهاست انتظار آنان را ميكشد تا بر خاك
بلاديدهي اين سياره قدم گذارند و عصر ظلمت و بيخبري را به پايان
برسانند...
و اينك آنان آمدهاند، با سادگي و تواضع، بيتكلف و صميمي، در پيوند با
آب و درخت و آسمان و خاك و باران... و پرندگان. و تو هم كه از غرورآباد
پرتكلف نفس اماره راه گم كردهاي و بهيكباره خود را در ميان اين
بندگان مطيع خدا يافتهاي، حس ميكني كه به بركت آنان، با همه چيز، آب
و درخت و آسمان و خاك و باران و پرندگان و ديگر انسانها پيوند
خوردهاي و بين تو و رب العالمين هيچ چيز نمانده است و دائم الصلوة
شدهاي.
غروب نزديك ميشود و انتظاري خوش، دل بيتاب تو را در خود ميفشارد.
اين نخلستانها مركز جهان است و اگر باور نداري، خود به خيل اين ياوران
صاحب الزمان بپيوند تا دريابي كه چه ميگويم. مگر نه اين است كه زمان
در كف صاحب الزمان است و اينان نيز ياوران او؟ مگر نه اينچنين است كه
خداوند انسان را براي خليفة اللهي آفريده است؟ و مگر نه اينچنين است كه
انسان را عبوديت حق به خليفة اللهي ميرساند؟
اين نخلستانها مركز جهان است، چرا كه بهترين بندگان خدا، يعني
بندهترين بندگان خدا در اينجا گرد آمدهاند تا بر صف كفر بتازند و بند
از اسراي شب بر گيرند و آيينة فطرتها را از تيرگي گناه بزدايند و كاري
كنند تا جهان بار ديگر اهليت ولايت نور را پيدا كند.
بعضيها وضو ميگيرند و بعضي ديگر پيشانيبندهايي را كه رويشان نوشته
شده است «زائران كربلا» بر پيشاني ميبندند. در اينجا و در اين لحظات،
دلها آنچنان صفايي مييابد كه وصف آن ممكن نيست. گفتم كه هيچ چيز در
ميانهي تو و رب العالمين باقي نميماند _ خود تو، آن كه به او ميگويي
من. و در اينجا ديگر مني در ميانه نيست؛ من ميميرد و همه به هم پيوند
ميخورند. آنگاه دستها در هم گره ميخورند و ديگر رها نميشوند.
1,656
2
آيا ميخواهي آخرين ساعات روز را در ميان خط شكنها باشي؟ امشب شب
عاشوراست. تو هم بيا و در گوشهاي بنشين و اين جماعت عشاق را تماشا كن.
بيا و بعثت ديگربارهي انسان را تماشا كن. خداوند بار ديگر انسان را
برگزيده است... بيا و بعثت ديگربارهي انسان را تماشا كن. خداوند بار
ديگر توبهي انسان را پذيرفته و او را براي خويش برگزيده است.
اينان دريادلان صفشكني هستند كه دل شيطان را از رعب و وحشت ميلرزانند
و در برابر قوهي الهي آنان، هيچ قدرتي ياراي ايستايي ندارد. اما مگر
نشنيدهاي كه آن اسدا الغالب، آن حيدر كرار صحنههاي جهاد كه چون
فرياد به تكبير بر ميداشت و تيغ بر ميكشيد، عرش از تكبير و تهليل
ملائك پر ميشد و رعد بر سپاه دشمن ميغريد و دروازهي خيبر فرو
ميافتاد، او نيز شب كه ميشد... چه بگويم؟ از چاههاي اطراف كوفه بپرس
كه هنوز طنين گريهها و نالههاي او را به خاطر دارند.
اگر سلاح مؤمن در جهاد اصغر تيغ دو دم است و تير و تفنگ، سلاح او در
جهاد اكبر اشك و آه و ناله به درگاه خداست. و اگر راستش را بخواهي، آن
قدرتي كه پشت شيطان را ميشكند و آمريكا را از ذروهي دروغين قدرت به
زير ميكشد اين گريههاست.
اينها بچههاي قرن پانزدهم هجري قمري هستند، هم آنان كه كرهي زمين
قرنهاست كه انتظار آنان را ميكشد تا بر خاك مبتلاي اين سياره قدم
گذارند و عصر بيخبري و جاهليت ثاني را به پايان برسانند.
عصر بعثت ديگربارهي انسان آغاز شده است و اينان مناديان انسان تازهاي
هستند كه متولد خواهد شد، انساني كه خداوند بار ديگر توبهي او را
پذيرفته و او را بار ديگر برگزيده است.
گريه تجلي آن اشتياق بيانتهايي است كه روح را به ديار جاودانگي و لقاي
خداوند پيوند ميدهد و اشك، آب رحمتي است كه همهي تيرگيها را از سينه
ميشويد و دل را به عين صفا، كه فطرت توحيدي عالم باشد، اتصال ميبخشد.
ساعتي بيش به شروع حمله نمانده است و اينجا آيينهي تجلي همهي تاريخ
است. چه ميجويي؟ عشق؟ همينجاست. چه ميجويي؟ انسان؟ اينجاست. همهي
تاريخ اينجا حاضر است. بدر و حنين و عاشورا اينجاست و شايد آن يار، او
هم اينجا باشد. اين شايد كه گفتم از دل شكاك من است كه بر آمد؛ اهل
يقين پيامي ديگر دارند
1,446
3
صبح پيروزي هر چند هنوز فضا از نم باران آكنده بود، اما آفتابِ دل
مؤمنين همه را گرم ميداشت. ما وظيفهي روايت فتح را بر عهده داشتيم،
اما كدام زبان و بياني و چگونه از عهدهي روايت آنچه ميگذشت بر
ميآيد؟ اين جوانان نسل تازهاي هستند كه در كرهي زمين ظهور كرده است
و وظيفهي دگرگوني عالم را پروردگار متعال بر گردهي اينان گذاشته است.
عصر بعثت دوبارهي انسان آغاز شده است و اينان پيامآوران اين عصرند و
پيام آنان همان كلامي است كه با روح الامين بر قلب مبارك رسولالله
تجلي يافته و از آنجا بر زبان مباركش جاري شده است. چگونه است كه
پروردگار در طول همهي اين اعصار، اينان را براي امانتداري خويش
برگزيده است؟
صف طويل بچهها با آرامش و اطمينان، وسعت جبههي فتح را به سوي فتوحات
آينده طي ميكردند و خود را به صف مقدم ميرساندند... و تو از تماشاي
آنان سير نميشوي.
خيلي شگفتآور است كه انسان در متن عظيمترين تغييرات تاريخ جهان و در
ميان سردمداران اين تحول زندگي كند و از غفلت هرگز در نيابد كه در كجا
و در چه زماني زيست ميكند. اينجاست كه تو به ژرفناي اين روايت عجيب پي
ميبري و در مييابي كه چگونه معرفت امام زمان، شرط خروج از جاهليت
است. ببين كه عصر جاهليت ثاني چگونه در هم فرو ميريزد، و ببين كه چه
كساني راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند. بچههاي محلهي تو و من،
همانها كه اينجا و آنجا، در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه
ميبيني، با همان سادگي و صفايي كه در دعاي توسل اشك ميريزند،
تكبيرگويان به قلب سپاه دشمن ميزنند و مكر شياطين را يكسره بر باد
ميدهند.
شيطان حكومت خويش را بر ضعفها و ترسها و عادات ما بنا كرده است، و
اگر تو نترسي و از عادات مذموم خويش دست برداري و ضعف خويش را با كمال
خليفةاللهي جبران كني، ديگر شياطين را بر تو تسلطي نيست. بگذار آمريكا
با مانورهاي «ستارهي دريايي» و «جنگ ستارهها» خوش باشد. دريا دل
مطمئن اين بچههاست و ستارهها نور از ايمان اين بچه مسجديها
ميگيرند، همانها كه در جواب تو ميگويند: «ما خط را نشكستيم، خدا
شكست.» و همهي اسرار در همين كلام نهفته است.
1,352
برگرفته از فیلم "ضیافت - رمز پیروزی"
ردیف
نام
پخش
کلیپ
اجرا
حجم
(KB)
1
امروز امت بزرگ ما اهل ولايتند. آنان گوش اطاعت به فرمان «اطيعوا
الله و اطيعوا الرسول و اولِي الامر منكم»(2) سپردهاند و اينچنين،
خداوند وظيفهي تحقق اهداف الهي همهي انبيا را بر گردهي صبور و
پُرقدرت آنان نهاده است، و چه شرفي از اين بالاتر؟
229
2
راهيان كربلا را بنگر. آنان بال در بال فرشتگان و در فضايي آكنده
از تسبيح و سلام و صلوات و بوي گلاب و دود اسفند و در زير باراني از
نقل و نبات و در پناه سورهي توحيد و دعاي خير امام و امت و فرشتگان به
سوي جبههها روانند تا دنبالهي باطل را قطع كنند و ريشهي شجرهي
خبيثهي فتنه را بر كنند و جهان را آمادهي ظهور مولايمان سازند. و
اينچنين چه عجب، اگر پيشانيبندهاي آنان را وسيلهي تبرك و تقرب سازند
و از آن شفا بجويند. مگر نه اين است كه اينان راهيان كربلا، اصحاب
آخرالزماني سيدالشهدا هستند و از همين است كه نام خود را راهيان كربلا
نهادهاند؟
راهيان كربلا را بنگر. آنان بال در بال فرشتگان و در فضايي آكنده از
تسبيح و سلام و صلوات و بوي گلاب و دود اسفند و در پناه سورهي توحيد و
دعاي خير امام و امت و فرشتگان به سوي جبههها روانند تا دنبالهي باطل
را قطع كنند و جهان را آمادهي ظهور مولايمان سازند.
557
3
سه نسل در كنار يكديگر: پدران، پسران، و كودكاني كه عهدهدار بار
اين نهضت عظيم تا فرداهاي روشن ما هستند؛ و در اين ميان، وظيفهي
مادران از همه سنگينتر است. دامن پاك آنان حريم قدسي است كه فرزندان
امروز و آيندهي اين امت ابراهيمي از آن به معراج عشق ميروند. وجود
پربركت آنان قلب تپندهاي است كه خون صبر و استقامت و وفاداري را در تن
اين امت بزرگ ميدواند و اينچنين، حيات ما دم به دم با نفخات جانبخش
روح القدس تجديد ميگردد.
367
4
حزب الله اهل اطاعت و ولايت است و قدر نعمت ميشناسد، فداكار است و
از مرگ نميترسد و گوش به فرمان «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي
الامر منكم» سپرده است و اينچنين، تو گويي خداوند وظيفهي تحقق اهداف
الهي همهي انبيا را بر گردهي صبور و پرقدرت آنان نهاده است، و چه
شرفي از اين بالاتر؟ حزب الله از جانب خدا مأمور است كه انسان را و
جهان را تغيير دهد؛ انساني كه امروز بيش از هر زمان ديگر گرفتار ظلمت
شرك و بتپرستي است. در اينچنين دنيايي كه بشر امروز بت خويشتن را
ميپرستد، ظهور حزب الله معجزهاي است كه از نفخات قدسي دم مسيحايي
امام امت بر ميآيد.
حزب الله پيروز است و پيروزي خويشتن را مديون فقري است كه در پيشگاه
غني مطلق دارد، و معراج تكامل او اين است كه وسيلهاي در خدمت تحقق
ارادهي حق باشد و از همين است كه حزب الله اهل اطاعت است و سر به
فرمان اولي الامر دارد.
تو گويي هنوز فرياد اميرالمؤمنين علي (ع) در پهنهي جاودان تاريخ
طنينانداز است كه: «كجايند آن قومي كه به اسلام فرا خوانده شدند و
پذيرفتند، قرآن را خواندند و بر احكام آن استقامت ورزيدند، به سوي
پيكار با دشمن برانگيخته شدند و از سر وله و شيدايي و اشتياق، همچون
شيفتگي ناقهاي به فرزندش، اجابت كردند؛ شمشيرها از غلاف بر كشيدند و
گرداگرد كرهي زمين را گروه گروه و صف اندر صف فرا گرفتند؟»
908
5
«آن كه با نشاط و اشتياق در صحنهي جهاد به سوي خدا بشتابد همانند
تشنهكامي است كه به سوي آب ميرود. بهشت در زير سايهي نيزهها قرار
گرفته است و امروز اخبار پنهان به آزمايش در صحنهي نبرد آشكار
ميگردد، و سوگند به خدا كه اشتياق من براي رو به رو شدن با دشمن از
اشتياق دشمن به فرار بيشتر است.»(٢)
اشتياق حزب الله براي رو به رو شدن با دشمن از اشتياق دشمن به فرار
بيشتر است و تو گويي حضرت علي(ع) اين خطبه را در شأن حزب الله فرموده
است و اگر اينچنين هم باشد عجيب نيست.
صبح پيروزي، در صحنهي عظيمترين وقايع تاريخ، حزب الله مرحلهاي را به
پايان برده و مرحلهاي ديگر را آغاز كرده است. او خسته نميشود و ملالت
را بر قلب استوارش راهي نيست. اينان همان قومي هستند كه دربارهشان
امام كاظم (ع) فرمودهاند: «مردي از قم قيام ميكند و مردم را به سوي
حق فرا ميخواند. بر گرد او قومي همچون پارههاي آهن اجتماع ميكنند.
تندباد حوادث آنان را متزلزل نميسازد، از جنگ خسته نميشوند و
نميترسند، بر خداست كه توكل ميكنند، و عاقبت از آن متقين است.» آري
آن مرد قيام كرده است و آن قوم دلاور نيز بر گرد او اجتماع كردهاند و
قيام هنوز ادامه دارد، و عاقبت نيز از آن متقين است.
رمز پيروزي اين است: يا فاطمة الزهرا. رزمندگان در فضاي پرنشاطي كه با
سلام و صلوات و رايحهي نصرت خدا و پيروزي معناي ديگري يافته است، با
قايق خود را به آن سوي رود ميرسانند.
دشمن حيرتزده است كه چگونه دژهاي به ظاهر استوار مكر او در برابر
تكبير بسيجيهايي كه بهيكباره و بدون واهمه با آرپيجي و كلاشينكف سر
ميرسند، فرو ميريزد.
دشمن رمز پيروزي ما را نميداند و از همين است كه هنوز شكست كامل خويش
را باور ندارد. حزب الله هر چند وطن خويش را دوست ميدارد، اما از
تعلقات جغرافيايي آزاد است و براي آب و خاك نيست كه ميجنگد. ميهن او
اسلام است و ايران را از آن دوست ميدارد كه درخت ايمان او در خاك
مباركش ريشه گرفته است. ايران امروز مركز آن نور مقدسي است كه در ظلمات
اين عصر درخشيدن گرفته است و فرداي تاريخ را تا عصر عدالت جهاني روشن
خواهد ساخت.
يكي از اسرا همقطارهاي خويش را كه به اين سو و آن سوي دهكده
گريختهاند فرا ميخواند: «بياييد! اينها لشكريان اسلام هستند، به شما
كاري ندارند و هر چه دربارهشان گفتهاند دروغ است.»
1,667
6
بسيجي عاشق كربلاست، و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان
شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز
ياران امام حسين راهي به سوي حقيقت نيست.
كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو
بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم.
214
7
اينان مجاهداني هستند كه خداوند مأموريت تغيير دادن انسان و جهان
را بر گردهي صبورشان نهاده است. آنها حزب الله هستند، همانان كه
قرنها كرهي زمين قدوم مباركشان را انتظار ميكشيد كه بيايند و گره از
كار فروبستهي انسان بگشايند، و اكنون اينان آمدهاند و نصرت خدا را
نيز به همراه دارند. رمز پيروزي چيست؟
آنها حزب الله هستند، همانها كه قرنها كرهي زمين قدوم مباركشان را
انتظار ميكشيد كه بيايند و گره از كار فروبستهي انسان بگشايند. دشمن
رمز پيروزي ما را نميداند و از همين است كه هنوز شكست كامل خويش را
باور ندارد و ميپندارد كه توان ايستادن در برابر رزمندگان اسلام را
داراست.