اَجَل انسان در آیات قرآنی
به دو بخش «اجل مسمّی» و «اجل معلّق» تقسیم شده است. هر موجود زندهای به
حسب طبیعت و استعداد جسمى خود، تا مدّت معیّنى میتواند زنده بماند که اگر
مانعی در ادامه حیات وی رخ ندهد، او تا پایان عمر طبیعی خود زنده میماند و
حیات وی به گونه طبیعى پایان مییابد، اینگونه مرگ را «اجل مسمَّى» (اجل
غیرقابل تغییر و تبدیل) گویند. اما اجل معلق تغییرپذیر است و به استناد علل
ناقصه و مقتضیات، به وقوع میپیوندد. و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است
بسیار جلو بیفتد که عذابهای الهی یکی از آنها است و بر عکس بر اثر تقوا و
نیکو کاری و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد.
همان گونه که بیان نمودید، خداوند متعال که هادی به صراط مستقیم، جهت
رشد و کمال انسان و رسیدن به مقام قرب الهی اوست، در چند آیه به "احسان
به والدین"، توصیهی مؤکد نموده است، مانند:
ترجمه: و پروردگارت حكم قطعى كرد كه جز
او را نپرستيد و به پدر و مادر (خود) نيكى كنيد حال اگر در نزد تو يكى
از آن دو يا هر دو به كهنسالى رسند (در مقابل زحمات يا خشونتهاى آنها
اظهار ناراحتى مكن حتى) به آنان افّ مگو و بر آنها فرياد مزن و سخن
درشت مگو و با آنان سخنى كريمانه بگوى.
همهی خطوط در زبانهای متفاوت، سیر تحول تکاملی داشتهاند، اما چگونگی
این تحولات همه شناخته شده و ثبت شده میباشند، وگرنه نه تنها قرآن
کریم، بلکه کلّ تاریخ با سؤال «از کجا معلوم؟» مواجه میگردید. اما
امروزه حتی به نوشتارهای افلاطون و ارسطو نیز استناد میشود.
بدیهی است همانگونه که حوادث تاریخی و یا جملات بزرگان دینی و علمی و
یا حتی سلاطین، ابتدا در سینهها ثبت میشد و سپس به زبانها بیان میگردید
و بعدها نوشته میشد، قرآن کریم نیز ابتدا در سینهها ثبت شده و به
اقوال بیان میگردید و سپس به نگارش رسید، لذا نگارش کتابهای اولیه
نیز بر اساس «بیان و کلام» بود و تطبیق نوشتار با گفتار به صورت مستمر
انجام میپذیرفت. چنان چه حافظین و نویسندگان به وصورت مستمر نزد رسول
الله صلوات علیه و آله جمع میشدند و محفوظات یا نوشتارهای خود را میخواندند
تا اگر خطایی دارد، تصحیح شود.
انسان
در این عالم (حیات مادی و دنیوی)، روح دارد و جسم. برای جسم لذتها و
المهایی دارد و برای روح نیز لذتها و المهایی دیگری دارد. اگر چه کم
یا زیاد، در یک دیگر تأثیرگذار هستند.
به عنوان مثال: عبادت و بندگی حق تعالی و اطاعت فرامین او، به ویژه در
عرصهی سلطه و کنترل "نفس حیوانی" برای خدا، لذایذی روحی است و معمولاً
نه تنها جسم از آنها لذتی نمیبرد، بلکه شاید به مشقّت هم بیافتد.
بالاخره نماز، روزه، حج، جهاد و ...، همه مشقّت برای جسم و بدن است.
اما این لذت روحی، در روان، اعصاب و سلامت بدن او نیز تأثیر مثبت
میگذارد.
همینطور جسم لذتهای خاص خود را دارد که برای "روح" موضوعیت ندارد،
مثل خوردن، نوشیدن، شهوت جنسی، مسکن، پوشش (لباس) ... و یا دردهای خود
را دارد، مثل گرسنگی، تشنگی، گرما، سرما، بیماری، قطع عضو و ...؛ هر
چند که هر رفتار بدن، در روح نیز تأثیر میگذارد.
البته که بهشت جای مؤمنین است و مؤمن حتماً یاران، پیروان، امت و صحابه
واقعی پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میباشد.
مشخص نشد که در کجای سوره مؤمنون خواندهاید که "صحابه" همگی به بهشت
میروند؟ در این سوره مطالب بسیاری ذکر شده است و از جمله آن که به
پیامبرش میفرماید: «وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ
إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ – و تو آنها را به صراط مستقیم دعوت
میکنی» و نیز میفرماید: عدهای هم در پاسخ این دعوت ایمان میآورند
و عدهای نیز میگویند: شاعر و مجنون است. و بحثی از صحابه در آن نیست.
ترجمه: و مسلماً اگر براى اهل كتاب هر
نشانه و برهانى بياورى آنها از قبله تو پيروى نخواهند كرد و تو نيز
هرگز پيرو قبله آنها نخواهى بود، و نيز برخى از آنها پيرو قبله ديگرى
نخواهد شد، و اگر از خواستههاى آنها پس از آن دانشى كه به تو رسيده
پيروى كنى بىترديد در آن صورت از ستمكاران خواهى بود.
ترجمه: و
مسلماً اگر براى اهل كتاب هر نشانه و برهانى بياورى آنها از قبله تو
پيروى نخواهند كرد و تو نيز هرگز پيرو قبله آنها نخواهى بود، و نيز
برخى از آنها پيرو قبله ديگرى نخواهد شد، و اگر از خواستههاى آنها پس
از آن دانشى كه به تو رسيده پيروى كنى بىترديد در آن صورت از ستمكاران
خواهى بود.
وقتی چند گزاره مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرد و یا با هم تطبیق داده
شده و مقایسه میشوند، باید مراقب بود که ذهن دچار "خلط مبحث" نگردد.
رزق، راضی بودن، مصرف، تولید و ...، هر کدام مقولهای متفاوت هستند و
البته انسان نیز موجودی تک بُعدی نمیباشد.
الف –کشورهایی
چون آلمان، ژاپن، انگلیس، چین و فرانسه، از قدرتمندترین کشورهای تولید
کنندهی جهان هستند، اما جالب آن که در "مصرف"، از مقتصدترین و
صرفهجوترین و راضیترین مردمان هستند.
بازگشت همه عالم به سوی اوست، پس همگان چه گناهکار و چه مؤمن و متقی،
به سوی او باز میگردند:
« غَافِرِ
الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا
إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ »
(غافر، 3)
ترجمه: آمرزندهى گناه، پذيرندهى توبه، سخت كيفر و صاحب نعمت
[فراوان] است. خدايى جز او نيست. بازگشت [همه] به سوى اوست.
حشر و قیامت حتمی است، هیچ دروغی در این وعدهی الهی نیست « لَيْسَ
لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ »؛ بیتردید همگان را در روز قیامت در
محشر کبرا جمع میکند، چه مؤمن و چه فاسق:
« اللّهُ
لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثًا »
(النساء، 87)
ترجمه: اى پيامبر! چرا براى كسب خشنودى همسرانت چيزى را كه خدا براى تو
حلال كرده حرام مىكنى؟ و خداوند آمرزندهى مهربان است * در حقيقت، خدا
براى شما [راه] شكستن سوگندهايتان را [به كفّاره] معين داشته، و خدا
مولاى شماست، و او داناى حكيم است * و (به ياد آريد) هنگامى كه پيامبر
به برخى از همسرانش سخنى (شامل چند مطلب) به پنهانى گفت، و چون وى آن
را (به زن ديگر پيامبر) افشا نمود و خدا (هم) پيامبر را از افشاى او
آگاه ساخت، پيامبر برخى (از افشاهاى او) را (به وى) اظهار كرد و از
برخى اعراض نمود و چون آن (همسر) را از آن افشا خبر داد، او گفت: چه
كسى تو را از اين افشا با خبر ساخت؟ گفت: آن (خداى) دانا و آگاه مرا
خبر داد.
ترجمه: و
هنگامى كه خدا ابراهيم را با كلماتى بيازمود و او همه را به اتمام
رسانيد، گفت: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. [ابراهيم] گفت:
از خاندانم چطور؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمىرسد.
الف – بدیهی
است که خداوند متعال میتوانست بفرماید، ابتدا او را امام قرار دادم و
چون موفق بود، به نبوت و رسالت نیز برگزیدم، اما عکس این سیر را فرمود.
یعنی فرمود پس از مقامهای نبوت و رسالت، او را پس از انجام امتحانات،
امام قرار دادیم.
باید ابتدا دقت کنیم که اولاً تعریف و شناخت ما از «موجود زنده» چیست؟
و ثانیاً تعریف و شناخت ما از قرآن کریم چیست؟ و بعد ببنیم که آیا قرآن
کریم موجود زنده هست یا خیر؟
الف - اگر
منظور از موجود زنده، این باشد که مثلاً دست و پا و چشم گوش داشته
باشد، نفَس بکشد و تغذیه کند و مثل جاندارانی که میشناسیم باشد، خیر
اینگونه نیست.
ب – اگر
منظور از قرآن کریم، کتابی متشکل از چند صفحه کاغذ مسطور بین دو جلد
باشد، اصلاً چنین چیزی نازل نشده است، بلکه وحی نازل شده و سپس کتابت
شده است. پس این قرآنی که به صورت کتاب در اختیار ماست، اگر چه محترم و
مقدس است، اما کتاب و جسم جامد است. میتوان آن را جا به جا کرد، در
کتابخانه جای داد، روی سر گذاشت و یا مثل آن کشیش امریکایی، به آتش
کشید و یا در دهها میلیون نسخه تکثیر نمود.
این سؤال اخیراً بسیار برای اذهان عمومی [و غالباً به گونههای متفاوت
و به شکل شبهه]مطرح میگردد. البته هیچ اشکالی ندارد، این هم یک سؤال
است و باید مورد تحقیق و تفحص و پاسخگویی قرار گیرد؛ اما همانطور که
مکرر بیان شد - به ویژه در عصر ما که تهاجمات گسترده است – مخاطبین
باید هنگام شنیدن یک سؤال و یا یک شبهه، فقط به پاسخ فکر نکنند، بلکه
به «هدف از طرح» نیز توجه داشته باشند. به عنوان مثال در همین سؤال هدف
چیست؟ آیا میخواهند مقام حضرت مریم علیهاالسلام را بالا ببرند و یا به
خیال خود مقام حضرت فاطمه زهراء سیدة النساء العالمین را پایین
بیاورند؟! قطعاً هدف دومی است، چرا که اولاً به قول خودشان قرآن کریم
به مقام حضرت مریم علیهاالسلام تصریح کرده است، و ثانیاً اصلاً با
ایشان کاری ندارند، با اسلام نیز کاری ندارند، بلکه دغدغهای که آنان
بر نمیتابند، بزرگ شمردن حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد مسلمانان و الگو
قرار دادن ایشان است؛ مضافاً بر این که قصد دارند بر اساس همان قاعده
«حسبنا کتاب الله – کتاب خدا برای ما کافیست»، اذهان عمومی را نسبت به
اهمیت و ارزش حدیث در فهم قرآن کریم و اسلام کمرنگ کنند.
ترجمه: آيا
آن كس كه زشتى كردارش براى او آراسته شده و آن را زيبا مىبيند [مانند
مؤمن نيكوكار
است] خداست كه هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد
هدايت مىكند پس مبادا به سبب حسرتها[ى گوناگون] بر آنان جانت [از كف]
برود قطعاً خدا به آنچه مىكنند داناست.
چه کسی توانسته رد کند که ما ثابت کنیم؟ شاید بسیاری قبول نداشته
باشند، مکذب یا مفتری باشند، اما هنوز کسی آن را رد نکرده است. دقت کنیم که همیشه اثبات با مدعی است. مدعی باید دلیل و سند و مدرک و
شاهد بیاورد و ادعای خود را اثبات نماید. در وحیانی بودن قرآن کریم، مدعی خداوند متعال است. دلایل هم آورده است.
ابتدا لازم است از جنابعالی برای پیگیری مصرانه و ارسال دیوئو کلیپ
سخنان آقای رائفیپور، تشکر و تقدیر نماییم.
ایشان در خصوص خلقت انسان و دمیدن روح به او میگوید:
«خدا به ابلیس گفت: (این در قرآن نیامده خودم میگم) نفهم! و با در دست
گرفتن و بلند کردن لیوان مقابل میافزاید: «و نفخت فیه من روحی»، از
روح خودم تو این دمیدم؛ این لیوان را نگاه نکن، لیوان فرم اینه، محتوا
مهمه؛ یک لیوان آب، توش عسل بریزی میشه یه لیوان عسل، توش کثافت باشه،
از رو لیوان هم بهش دست نمیزنی. چی شد؟ لیوان عوض شد؟ نه محتواش عوض
شد. گفت: محتوای من! از خودم! تکهای از وجود من اون تو هست ها ...؛»
ابتدا دقت داشته باشید که از آسمان چیزی به شکل کتاب امروزی ما، یعنی
چندین صفحه بین دو جلد نازل نگردیده است؛ پس وقتی خداوند متعال در قرآن
کریم از «کتاب» سخن میگوید، منظور شکل و جسم کتاب نمیباشد. چنان چه
وقتی از کلمه سخن میگوید و میفرماید که حضرت ابراهیم علیهالسلام را
به «کلمات» آزمایش کردیم و سپس به او امامت را دادیم، منظور این نیست
که به ایشان چند کلمهی متشکل از چند حرف به صورت دیکته یا انشاء داده
شده است. در یک جمله، «کتاب» همان تجلی علم، اراده، مشیت، قدرت و هدایت الهی است
که در لوح محفوظ ثبت گردیده و در قلم صُنع الهی به شکل خلقت تمامی عالم
هستی با درجات متفاوتش ظهور یافته و به صورت وحی به قلب پیامبر اکرم
صلوات الله و آله نازل گردیده و سپس نزول به کلمات و اصوات یافته و به
دیگران ابلاغ و بیان شده است.
توجیه لازم نیست، شما هم میتوانید. ده رکعت را امتحان کنید و ببینید
چقدر طول میکشد؟ در روایات در خصوص هزار رکعت نماز حضرت امیرالمؤمنین و نیز امام سجاد
(و چه بسا سایر ائمه) علیهم السلام آمده است و روایات نیز کاملاً صحیح
و معتبر هستند، اما در روایتی نیامده است که ایشان هر روز به این عبادت
مبادرت مینمودند و حتی یک روز هم آن را ترک نکردهاند. انسان وقتی خودش کاری را انجام نمیدهد و یا برایش شاق است، گمان میکند
که لابد انجامش بسیار مشکل یا اساساً محال است. اما وقتی خودش مبادرت
نمود، کمکم عادت کرد و روان شد، میفهمد که آن قدرها هم کار مشکلی
نبود. چنان چه برای برخی همین 17 رکعت نماز یومیه نیز بسیار شاق به نظر
میرسد، اما برای عدهی بسیاری این نمازها به همراه نوافل و نیز نافله
11 رکعتی شب، بسیار آسان و دلچسب به نظر میرسد
ما گاهی معانی واژگان را درست یا تمام نمیدانیم و هر جملهای را حمل بر
معنایی که خود فهمیدهایم مینماییم و بالتبع ذهنمان دچار چالش میشود.
گاهی هم معنا و مفهوم را نسبتاً میدانیم، اما در بیان و گزاره تأمل و
تعمق نمیکنیم. اما وقتی خداوند متعال با همین حروف و کلمات مستعمل ما
آیهای نازل مینماید و یا معصوم کلامی میفرماید، حتماً با توجه به
معنا و مفهوم صحیح و کامل و نیز همه جوانب و اوج و عمق آن است. اگر از عموم ما بپرسند: صبر یعنی چه؟ میگوییم: یعنی تحمل – اگر از
دیگری که بیشتر میداند سؤال شود، میگوید: تحملی که به معنای استقامت
و پایداری باشد – اگر از امیرالمؤمنین، علی علیه اسلام سؤال شود، آن را
بر چهارپایه استوار دانسته و هر کدام را توضیح میدهند.
ابتدا توجه نمایید که بسنده نمودن به ظاهر قرآن کریم، اول و آخر انحراف
از اسلام میباشد. عاقبت «حسبنا کتاب الله = کتاب خدا برای ما کافی است»،
همین تفسیر به رأیها و پیدایش اسلامهای بدون پیامبر و امام، چون سلفی
و تکفیری و داعش است که در طول تاریخ دیدیم و امروز نیز میبینیم. میگویند: فقط از قرآن دلیل بیاورید. باشد، از قرآن دلیل میآوریم و
اولین دلیل همین است که «فقط از قرآن دلیل بیاورید» خلاف آموزهها و
آیات قرآن کریم میباشد. آیا این دلیل قرآنی نیست؟
ابتدا مهم است بدانیم که این «اهل فنّ»، کیانند و اهل چه فنّی هستند؟
اهل فنّ حدیث (مُحدّث و فقیه) هستند، یا اهل فنّ ایجاد شک، شبهه،
اعوجاج و انحراف، یا اهل فنّ ضد تبلیغ علیه امام (ره)، انقلاب اسلامی و
جمهوری اسلامی ایران و اساساً اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله؟
به ویژه در حوزه علمیه فیس بوک (چنان چه در منبع شبهه ذکر نمودید).
فضاهای مجازی چون فیس بوک، برای خودش آیات عظام، فقها و محدثینی دارد
که هیچ نیازی به تحصیل، تفکر، تعقل، وجدان، اسلامشناسی، تهذیب و تقوا
ندارند.
متن روایت به شرح ذیل است: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علیّ لما خلقتک و لولا فاطمة لما
خلقتکما». اگر شما نبودید، افلاک را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم
و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را خلق نمیکردم. وقتی بیان میشود اگر او نبود این را نمیآفریدم، اشاره به هدف خلقت
است و نه مرتبهی وجودی در خلقت. به عنوان مثال: اگر گفته شود که قرآن
کریم برای هدایت انسانها نازل شده است، معنایش این نیست که مقام همه
انسانها والاتر از قرآن کریم است. چنان چه میدانیم انسان کامل همان
قرآن است و به تعبیر همین قرآن، مقام برخی از انسانها از چهارپا نیز
نازلتر است.
همانطور که مشهود است، هدف اصلی فقط و فقط ایجاد تشکیک در قداست و
وحیانیت قرآن است و نه متن آن. برای آنان در درجه اول مهم نیست که مثلاً
کسی «عَلِمَ» را عِلم بخواند یا عَلّمَ، بلکه فقط این مهم است که وقتی
مسلمانی قرآن را به دست میگیرد، نگوید این «کلام الله» و عین وحی است،
بلکه بگوید، «شاید دخل و تصرفهایی نیز در آن شده باشد – شاید». همین
برای متزلزل کردن باور به قرآن کافیست.
با شخص و نام او کاری نداریم و با این که آیا شخصی به نام آقای دانشمند
چنین گفتهاند یا نگفتهاند یا منظورشان بیان دیگری بوده است نیز کاری
نداریم، اما هر کس که به همین معنای ظاهری که فهم میشود، مدعی گردیده
و بگوید: «امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» نایب ندارند؛
خوشبینانهاش این است که علم ندارد و بدبینانهاش این است که غرض و
مرض دارد. بالاخره از این افراد نیز در طول تاریخ زیاد بوده و هستند که
اهداف تعیین شدهای دارند و با سوء استفاده از دانستهها یا
نادانستههای مردم عادی و نیز خوشآمدها یا ناخوشایندهای نفس آنان،
مطالبی عنوان میکنند تا ایجاد اعوجاج و انحراف نمایند.
در متن این سؤال آمده است: در نقدی که یکی از وبگاهها بر این جدیث
نوشته شده این چنین آمده: آیا محتوای چنین روایاتی در تضاد کامل و واضح
با نص قران مجید نیست که مبشر و منادی آزاد اندیشی است؟ سازندگان چنین
روایاتی نخست میخواهند دروغ ارسال اسلام به جهان با زور و ضربه شمشیر
را به امضای پیامبر گرامی برسانند. اگر امروز در صحت حدیث فوق که با نص
قرآن مغایرت کامل دارد، تردید کنیم چه چیز جز غرض ورزی و قوم گرایی و
عرب و اسلام ستیزی را مورد تردید قرار دادهایم؟ آنان که به صحت چنین
روایاتی اصرار دارند و تبلیغ میکنند که اعراب اقوام دیگر را با زور
شمشیر به اسلام کشاندهاند، آیا باخبرند که با این بیانات تا چه حد
مسلمان شدگان و نه اعراب را تحقیر می کنند؟
روزی دو نفر که با هم اختلاف داشتند، جهت حکمیت نزد امیرالمؤمنین
علیهالسلام آمدند. شاکی گفت: او به من بدهکار است و بدهیاش را نمیدهد.
متشاکی گفت: خیر، بلکه من بدهی خود را دادهام. حضرت فرمودند: به این
که بدهی داشتی خودت اقرار کردی، حال باید پرداخت آن را اثبات کنی... .
چنین عقیدهای وجود ندارد، بلکه چنین ادعاهایی وجود دارد که وظیفه
تدوین، تنظیم و طرح آن به دکتر سروش سپرده شده است و مسئولیت ترویج و
تبلیغ آن نیز بر عهدهی (به اصطلاح) روشنفکران – دگر اندیشان – قرائت
جدیدیها و ... سپرده شده است و البته در کنار اهل قلم و برخی از
مطبوعات و سایتها، عدهی قابل توجهی از اساتید دانشگاهها، به ویژه در
علوم انسانی و بالاخص در دانشگاههای آزاد نیز این رسالت را بر عهده
گرفته و بسیار جدی دنبال میکنند.
مردم عادی اگر زبان مادری خود را نیز نیاموزند، نمیتوانند از روی
کتابی بخوانند و یا چیزی بنویسند. پس این دلیل موجهی نیست.
معجزه یعنی وقوع کار خارقالعادهای که دیگران از انجام آن عاجز هستند.
چرا که کارها و وقایع همه بر اساس سلسله علل انجام میپذیرد و پدیدهها
همه بر اساس سلسله علل پدید میآیند.
معجزه نیز مستثنای از این قاعده نمیباشد، چرا که نظام خلقت ثابت است و
قوانین کلی آن استثنا پذیر نمیباشد، اما اگر دیگران از فراهم آوردن
علل لازم برای حصول پدیدهای عاجز باشند، به آن کار معجزه اطلاق
میگردد.
روزی دو نفر که با هم اختلاف داشتند، جهت حکمیت نزد امیرالمؤمنین
علیهالسلام آمدند. شاکی گفت: او به من بدهکار است و بدهیاش را نمیدهد.
متشاکی گفت: خیر، بلکه من بدهی خود را دادهام. حضرت فرمودند: به این
که بدهی داشتی خودت اقرار کردی، حال باید پرداخت آن را اثبات کنی... .
متن و ترجمه آیه به شرح ذیل میباشد: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا
إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ» (طه، 88) ترجمه: پس براى آنان پيكر گوسالهاى كه صدايى داشت بيرون آورد و [او و
پيروانش] گفتند اين خداى شما و خداى موسى است و [پيمان خدا را] فراموش
كرد. الف – کاربر محترم متذکر شده است که این آیه و چند آیه دیگر در سایتی
تحت عنوان «خرافهگرایی در قرآن» متشر شده است.
در متن سؤال مطالب با شرح بیشتر در پنج بند بیان شده است که البته همه
به همان بحث مطرح شده در سؤال بر میگردد، مثلاً در بند چهارم آمده
است: :آیا حرفها و احادیث معصومین همه ازطریق علم خداوندی است؟ مثلاً
یک انسان شاگرد کسی است ممکن است علم زیادی از او یاد بگیرد و از آن به
مردم بگوید اما در نقلهایش از خودش هم گفته باشد که شاید صحیح نباشد
ولی حرفهایی که ازاستاد نقل کرده همه صحیح است. آیا پیامبر و به پیروی
ازایشان اهل بیت (ع) هرچه میگویند از وحی و علم نامحدود خداست؟
اول باید دید که چه ربطی دارد؟ آیا اساساً ربطی دارد، یا آن که قرار
است به زور ربط داده شود، آن هم به گونهای که خروجیاش نتیجهی مورد
نظر باشد؟! خوب است عزیزان قبل از هر تفسیر و سپس ربطی، از کسانی که این آیه و
امثال آن را وسیلهای برای توجیه و نیز افتراق فرض میکنند - گاهی آیه
را منافی با قانونی شمرده و به قرآن حمله میکنند و اگر منفعتی باشد،
قانون را با آیه تطبیق میدهند و به قانون حمله میکنند - سؤال کنید که
آیا حتی یک بار به عمرشان این آیه را از رو خواندهاند یا اصلاً
میتوانند بخوانند که حالا در مقام اجتهاد برآمده و از آن حکم استنباط
میکنند؟! یا اگر با قرآن آشنایی ندارند، آیا اصلاً میدانید که قانون
فیلترینگ چیست؟!
متن آیه و ترجمهاش به شرح ذیل است: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ شِئْتُمْ وَ
قَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ
أَنَّكُم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين» (البقره، 223) ترجمه: زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [هر وقت] كه
خواهيد به كشتزار خود [در] آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از
خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين
ديدار] مژده ده. در گذشته برای ایجاد انحراف در شناخت و عقاید، فقط تفسیر به رأی
میکردند، اما امروزه «ترجمه به رأی» نیز باب شده است.
45-چرا برخی از آیات قرآن کریم
مثل سخن گفتن نبی با مورچه، کشتی نوح، معراج و ...
عقل سلیم مطابقت ندارد؟
این
سؤال یا شبهه اخیراً بسیار رایج شده است و با اشکال متفاوت در اذهان
مطرح میگردد. گاه می گویند با عقل سازگاری ندارد و گاه میگویند با
علم تجربی نمیخواند و ... .
دقت
شود که عقل سلیم یک مقوله است و علم تجربی که محدود به عالم ماده و
تجربهی به دست آمده تا کنون است نیز مقولهی دیگری میباشد و نباید
این دو و تعریف و عرصه فعالیت آنها را یکی گرفت و جایگزین نمود، چرا که
حتماً موجب خلط مبحث و درک نادرست از حقایق میگردد.
با
عقل سلیم میتوان به وجود خدا و حقانیت رسول و وحی پیبرد، سپس اگر در
کلام وحی نقلی از تاریخ شد که ما در آن حضور نداشتیم قابل پذیرش است، و
ضرورتی ندارد که حتماً همه چیز فقط به علم تجربی به اثبات برسد. با علم
تجربی نیز میتوان آثار و نشانههایی را در عالم ماده دید و آنها را به
عقل ارجاع داد تا حکم کند.
خوب اگر اصلاً خدا را قبول ندارند، نباید در مورد فعل خدا، کلام
خدا، پیامبر و ولیّ خدا بحث کنند. مگر میشود انسان وجود کسی یا چیزی
را قبول نداشته باشد، سپس راجع به افعال یا مشخصات یا کلام او بحث
کند؟! اگر خدا را قبول ندارند، دست کم ناچارند مدعی شوند که قرآن کریم نیز
کتابی است مانند سایر کتب که توسط کسی نوشته شده است. خوب بیانات این
شخص را قبول ندارند، به بیانات اشخاص دیگر رجوع کنند، ببینند چه
حاصلشان می شود و یا از انسان چه تعریف دیگری ارائه شده است که بهتر و
کاملتر باشد؟ بالاخره انسان یک موجود است و تعریفی دارد و چون نه تنها یک موجود ساده
و یک بُعدی نیست، بلکه ابعاد متفاوت و بسیطی دارد، یک تعریف هم ندارد و
از هر منظری میتوان تعریفی راجع به او ارائه داد.
اگر چنین باشد که انسان نباید هیچ کتابی را بخواند، چرا که انسان ناطق
است و همه کتب صامت! اما در خصوص «انسان» و «قرآن» توجه به نکات ذیل
لازم است: الف – چون فرض نمودهاند که قرآن یعنی سطور نوشته شده بر روی چند صفحه
کاغذِ قرار گرفته بین دو جلد، آن را صامت و خود را ناطق و برتر گمان
نمودهاند! قرآن کریم، کلام الله است که به قلب پیامبر اکرم (ص) وحی شده و از طریق
کلام او به انسان ابلاغ شده است، نه این که یک کتاب چند صفحهای باشد
که از سوی خدا نازل شده باشد. پس «قرآن» صامت نیست، بلکه فقط صورت این
کتابی که در دست ماست (سطر، صفحه و کاغذ)، صامت است. قرآن عین کلام است
و برترین کلام الله، چون کلام الله است.