در برخی از شبکههای اجتماعی (یوتیوپ،
فیسبوک)، با بیانی ساده بیان شده: قرآنی که در دست ماست از نسخ خطی
کوفی به دست آمده و چون خط کوفی نقطه و اعراب نداشته است پس (نعوذ
بالله) معلوم نیست قرآنی که در دست ماست، همان اعراب و نقطهها را
داشته باشد و احتمالاً تغییر یافته است.

همانطور که مشهود است، هدف اصلی فقط و فقط ایجاد تشکیک در قداست و
وحیانیت قرآن است و نه متن آن. برای آنان در درجه اول مهم نیست که مثلاً
کسی «عَلِمَ» را عِلم بخواند یا عَلّمَ، بلکه فقط این مهم است که وقتی
مسلمانی قرآن را به دست میگیرد، نگوید این «کلام الله» و عین وحی است،
بلکه بگوید، «شاید دخل و تصرفهایی نیز در آن شده باشد – شاید». همین
برای متزلزل کردن باور به قرآن کافیست.
قداست قایل شدن برای قرآن کریم آن قدر نزد دشمنان اسلام و مسلمین مهم
بوده و هست که از هر راهی برای خدشهدار نمودن آن وارد شدهاند؛ با یک
«از کجا معلوم؟» شروع میکنند، اگر نشد حتی به مدعیان اسلامشناسی چون
سروش متوسل میشوند که بگویند قرآن کریم بیانات شخص نبی اکرم (ص) بوده
است و اگر نشد به بینقطه بودن خط کوفی استناد میکنند. بالاخره هر چه
میکشند، از سالم باقی ماندن همین قرآن به عنوان کلام وحی است.
الف – علم خط شناسی به حدی پیشرفته است که نه تنها آثار باقیمانده از
افلاطون و ارسطو را میشناسند و ترجمه میکنن، بلکه کتیبههای خط میخی
یا قبل از آن را نیز بازخوانی کرده و به زبان روز برگردان مینماید و
تطابقها و سایر اسناد نیز نشان میدهد، بازخوانی و ترجمه درست انجام
گرفته است. اما به قرآن کریم که میرسند، گویا خطی ناشناخته و مربوط به
انسانهای اولیه بوده است، میگویند: نقطه و اعراب نداشت، پس از کجا
معلوم، شاید ...؟
ب – قرآن کریم در ابتدای امر، با ابلاغ کلامی بیان شد و سینه به سینه
حفظ و منتقل میگردید؛ اما دیری نپایید که به کتابت نیز درآمد. با همان
خط کوفیِ بی نقطه و بی اِعراب یا علامت. البته آن چه توسط کاتبان [که
یکی از آنان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند] نوشته میشد،
برای شخص پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله خوانده میشد و حافظان نیز
نزد او تکرار میکردند تا خطایی رخ ندهد. آنها که سواد خواندن داشتند
نیز نیازی به نقطه و علامت نداشتند، چنان چه امروز نیز کتب فارسی یا
عربی با اِعراب نوشته نمیشود و اگر کسی با خطای تایپی، سین را شین
بنویسد و یا چاپ را حاب بنویسد، همه از جمله و موضوع و متن و سیاق و
... میفهمند که منظور «چاپ» بوده است. مردم آن زمان نیز زبان و گویش
خود را خوب میشناختند.
ج – قرآن کریم پس از صدها یا حتی صد سال نیز به صورت ناگهانی و صاعقهای
از خطوط اولیه سریانی و نبطی که کوفی و نسخ از انشعابات آن است به
حروفی با نقطه و اِعراب (علامت) مبدل نگردید که بگویند از کجا معلوم؛
بلکه فقط پس از گذشت چند دهه، استقبال مردم غیر عرب از اسلام و قرآن،
ضرورت نقطه و اِعراب گذاری را ایجاب کرد، لذا در اوایل نیمهی دوم قرن
اول، یعنی در زمانی که اغلب قراء و حافظان عصر وحی وجود داشتند، اقدام
به تغییر خط گردید.
بنا به شواهد و اسناد تاریخی، اولین حافظ و قاری برجستهی قرآن کریم که
برای سهولت دسترسی و قرائت مسلمانان غیر عرب، اقدام به نقطه و علامتگذاری
نمود، « ابوالاسود دئلی » بود که از شاگردان و مریدان و شیعیان محکم و
متقی امیرالمؤمنین علیهالسلام بود و زیر نظر ایشان که خود معدن وحی،
مخزن علم و حافظ دین «یعسوب الدّین» بودند، این کار را انجام داد.
د – آن چه که مسلم است، دست کم تا سال 260 هجری قمری، یعنی بیش از دو
قرن و نیم پس از هجرت، امامان معصوم علیهمالسلام در بین مردم میزیسته
و قابل دسترس بودند، و البته دانشمندان، مفسرین، محدثین، قرّاء، حافظین
و کاتبین بسیاری نیز در این دوران بودند، اما به رغم ظهور و بروز
اختلافات مذاهب، هیچ تفاوتی در ظاهر آیات ایجاد نشد و اگر اختلافی بود،
در موضوع فهم قرآن کریم بود.
ﻫ – اگر اختلافی در کتابت قرآن کریم بود، قطعاً این گونه نبوده که همه
کاتبان جمع شوند و یک چیز بنویسند، لذا باید قرآنهای متفاوتی (مثل
تورات و انجیل) وجود میداشت، در حالی که از همان ابتدا تا کنون، قرآن
کریم همین بوده است. مضافاً بر این که اگر رأی بشر در ظاهر قرآن نقش
گذاشته بود، حتماً دچار تناقضات و خطاها میگردید، در حالی که هیچ
تناقض یا خطایی در قرآن دیده نمیشود. لذا با این همه محکمات، القای «شاید
...»، زمینه و جایگاهی ندارد.
x-shobhhe.com |