لباس دست كم پاسخگوی سه نیاز آدمی است;
یكی این كه او را از سرما و گرما حفظ میكند، دیگر این كه در جهتحفظ
عفت و شرم، به او كمك میكند و سوم این كه به او آراستگی و وقار
میبخشد . در هر جامعهای نوع و كیفیت لباس زنان و مردان، علاه بر آن
كه تابع شرایط اقتصادی و اجتماعی و اقلیمی آن جامعه است، تابع جهان
بینی و ارزشهای حاكم بر فرهنگ آن جامعه نیز میباشد . انسان بسته به
این كه برای جهان، چه معنایی قائل باشد، خود را چگونه موجودی بداند، چه
سرنوشتی برای خود تصور كند و سعادت خود را در چه بداند، لباس پوشیدنش
تفاوت میكند .
برای برنامهریزی و زمانبندی اوقات شب و
روز، در روایات دو نوع طرح ارائه شده است:
1. پیامبر اسلام(ص): «زندگی شخص عاقل باید سه بخش داشته باشد که در یک
بخش آن، مشغول مناجات با خدا باشد و یک بخش را نیز به محاسبه نفس
بپردازد و بخش باقیمانده را به خوردن و آشامیدن (یا امور روزمرّه
زندگی) اختصاص دهد که این بخش اخیر، کمککار آن دو بخش اول خواهد بود».[1]
مگر شدت حزن و اندوه که در گریه و زاری متبلور میشود، به خاطر جای بد
و اطلاع از عاقبت ناخوشایند متوفاست؟! مگر خود ما از مقام، منزلت،
جایگاه و قرب معصومین علیهم السلام خبر نداریم، پس چرا گریه میکنیم؟!
انسان، انس و محبت دارد، لذا از محبوب که دور شد، در فراقش محزون
میشود و چه بسا حزنش به حدی برسد که گریه کند. از پیامبر عظیمالشأن
پرسیدند: شما که پیامبر خدا هستید، چرا برای فرزندتان ابراهیم گریه
میکنید؟ فرمودند (مضمون): بله، نبی و رسول هستم، اما پدر نیز هستم.
ماه صفر هیچ فرقی با ماههای دیگر
ندارد و اصلاً چنین روایتی وارد نشده است که مردم پایان ماه صفر یا
آغاز ربیعالاول را به حضرت رسولالله (ص) مژده دهند تا بهشتی شوند و
یا ...؛ بلکه این گونه دروغها را شایع می کنند تا از یک سو وقایع
تاریخی را تحریف کنند و از سوی دیگر خرافهگرایی را در اذهان عمومی
مسلمین ترویج دهند و بعد خودشان این گرایشات خرافی را به نقد کشیده و
یا حتی استهزاء کنند
بدیهی است که نه در عالم ماده و نه در عالم معنا هیچ پدیدهای بدون علت
حادث نمیگردد و ما باید ببنیم که ریشههای رشد یا هبوط، گشایش یا مشکل
و معضل، هدایت یا اعوجاج ایجاد شده در رفتارهای شخصی و اجتماعی ما به
خاطر رعایت احکام الهی در اسلام است و یا به خاطر کنار گذاشتن آن و
فرهنگ التقاطی؟! به عنوان مثال به چند انحطاط فرهنگی و اعوجاج رفتاری
که متأسفانه تا حدودی عمومیت نیز یافته است و سبب مشکلات ازدواج شده
اشاره میگردد:
بیمار از آن جهت که انسانی است بیمار، معلول یا دچار هر گونه
نقصان، قابل احترام است، اما دلیل نمیشود که افکار، اندیشهها، باورها
یا همه خواستهایش قابل احترام باشد.
الف - این که میگویند: «همه افکار و عقاید باید مورد
احترام باشند» یک دروغ سیاسی بزرگی است که فقط به ما (مسلمانان و جهان
سومیها) القا میکنند و خودشان هیچ اعتقادی به چنین معنایی ندارند.
چنان چه نه تنها احترامی برای مسلمین قائل نیستند، بلکه به صورت رسمی و
یا غیر رسمی ولی تحت حمایت دولت، به مقدسات ما نیز اهانت میکنند، چه
رسد به خودمان یا افکارمان.
مگر میشود هر فکر و اندیشه یا حتی اعتقادی مورد احترام باشد؟! قتل،
تجاوز، چپاول، لشکرکِشی، نسلکُشی و ...، همه مبتنی بر نوعی اندیشه است
و گاه برای آن فلسفه نیز میبافند.
در این امر نکات بسیاری است که باید رعایت شود و البته اغلب این نکات
اختصاصی به برخورد با کفار ندارد، بلکه به تمامی شئون اخلاقی خود ما
مربوط میگردد. به عنوان مثال: اولین مسئله مهم این است که به
همین راحتی به هر کسی لقب «کافر» ندهیم، هر چند که شاید در ظاهر و کلام
گاه اظهار کفر کنند. دومین مسئله مهم و قابل توجه این است که در عقاید مردم تفتیش
نکنیم. گاه همین تفتیشها دیگران را به لجاجت و خودمان را به وسواس
میاندازد. سومین مسئله آن که اخلاق، رفتار، محبت به جا، مراعات، حفظ حقوق
و احترام را حتماً و حتماً مراعات کنیم. حتی اگر طرف مقابل کافر باشد.
کافر بودن کسی به ما اجازه نمیدهد که بیاحترامی، اهانت یا تحقیر کرده
و یا حقوق کسی را ضایع کنیم. دقت کنیم که طرف ما خداوند متعال است و نه
افراد مؤمن و کافر. مؤمن خود را در محضر خدا میبیند، نه محضر دیگران. چهارمین مسئله آن که باید خود را در قابلیت جذب و ارشاد و به
اسلام (نه دعوت به خود) قرار دهیم. دیگران مسلمانی را در ما میبینند و
از اسلام زده می شوند. حال سخت است که بفهمانید «آقا با من یا آن آقا
چه کار داری، اسلام را درک کن».
متأسفانه با ترویج فرهنگ غربی در دههی گذشته و دوران به اصطلاح
«گفتگوی تمدنها با تسامح و تساهل در قبال فرهنگ منحط غرب و مقابلهی
همه جانبه با فرهنگ اسلام در موضوعات و عرصههای متفاوت»، تلاش
گستردهای برای ترویج فرهنگ «والنتاین» در میان ملل مسلمان و به ویژه
ایرانیان صورت پذیرفت. بدون آن که به ریشه، اهداف و تعارض آن با فرهنگ
ما اشارهای شود!
والنتاین (Valentine)، داستانی ساختگی مربوط به سدهی سوم میلادی در
روم باستان است که در سال 2002 توسط رسانههای غربی مطرح شد و به سرعت
در میان همهی ملتها با فرهنگهای متفاوت ترویج شد و جالب آن که حتی
در اذهان عمومی جهان غرب نیز این سؤال مطرح نشد که چرا تا کنون به
(والنتاین Valentine) اشارهای نشده بود؟ این داستان تخیلی و پوسیدهی
تاریخی از کجا پیدا شد؟ و چه شد که فرهنگ استثماری به ناگاه آن را
شناخت و به یاد بزرگداشت آن و اختصاص روزی به نام روز عشق افتاد؟!
پیش از
این مفصل توضیح داده شده است که خلط مبحث و سوء استفاده از واژه
میکنند، چرا که بیدینی اصلاً وجود ندارد. (1)
چرا که نه تنها همه ادیان الهی، بلکه همه مکاتب بشری نیز نوعی دین
هستند.
دین شامل
نوع «جهان بینی» و دستورالعملهای منطبق با آن جهان بینی است که
اصطلاحاً به آن «شرع یا شریعت» میگویند. پس، نه تنها اسلام یا مسیحیت،
بلکه فرویدیسم، داروینیسم، هگلیسم، مارکسیسم، بودیسم، امپریالیسم،
لیبرالیسم و ... نیز نوعی «دین» هستند. چرا که تعریفی از جهان، مبدأ و
هدف آن ارائه میکنند، تعریفی از انسان، کمال و سعادتش میدهند و سپس
دستورالعملهایی برای رسیدن به آن سعادت تریف شده ارائه میدهند. [که
البته تاکنون همه تعاریف عرضه شده فقط نظریه بوده و هیچ گاه جنبه علمی
(اثباتی) به خود نیافته است و به همین دلیل طول عمر هیچ کدام از چند
دهه تجاوز نکرده و نظریات شان سریعاً توسط سایر دانشمندان و اندیشمندان
مردود اعلام شده است.]
این دوست
گرامی توجه ننموده است که اگر گفته میشود
پنجاه و چند کشور اسلامی وجود دارد، یعنی
اکثریت مردمان این کشورها دینشان را «مسلمان»
بیان میدارند، نه این که کشوری اسلامی، دارای
حاکمی مسلمان و قوانینی منطبق با شریعت اسلام
هستند؟
وقتی ایمان، تقوا و اخلاق نباشد، این تحریفها
نیز بعید نیست. میخواهند چهرهای را ترور
شخصیتی کنند و هر چه دلشان میخواهد میگویند
و مینویسند. به قول معروف «تیتر زنی» می
کنند، مشتری جذب میکنند و خبری منتشر
میکنند. اما وقتی به واقعیت و یا حتی به ذیل
همان خبر مراجعه میکنیم، می بینیم هیچ مطلبی
راجع به آن تیتر درج نشده است و یا تحریف صورت
گرفته است. و این رفتارها بیشتر از ناحیه
کسانی است که بیش از دیگران شعار آزادی بیان،
آزادی قلم، آزادی مطبوعات، آزادی انتقاد و ...
میدهند، اما در چگونگی تحقق آن به الگوهای
غربی خود متمسک میشوند.
قبل از
هر پاسخی باید متذکر گردیم آن چه ذیلاً ایفاد
میگردد، به معنای تأیید تمامی برنامهها و
روشها در مقابله با معضل و مفسدهی بدحجابی و
ساختارشکنی نمیباشد. چنان چه بسیاری از
مسئولین و از جمله فرمانده نیروی انتظامی نیز
خود به برخی از برخوردهای ناصحیح اذعان نموده
و مسئولین نیز بسیاری از انتقادهای وارده به
روشها را قبول کردهاند. بلکه موضوع بحث شعار
رایج شده [ما خودمان شعور داریم، پس چرا باید
...] که در سؤال مطرح شده است میباشد.
قبل از پاسخ
لازم است که به دو نکتهی مهم توجه شود: اول
آن که امید است نمازهای ایشان و همه مسلمین
نزد پروردگار عالم مقبول باشد. خداوند متعال
ضمن تصریح ها و تأکیدهای بسیار بر ضرورت اقامه
نماز در قرآن کریم، آیه مبارکه «فَوَیلٌ
لِّلْمُصَلِّینَ ... – وای بر نمازگذاران» را
هم نازل کرده است و در ادامه به نمازگزاران
اهل غفلت و اهل ریا اشاره نموده است، تا گمان
نکنیم که اولاً هر نمازخوانی حتما اهل نماز
قلمداد میگردد و ثانیا هر نمازی حتما مقبول
است. اما ضمن دعا و به فرض مقبولیت، لازم به
ذکر است که نماز آقای مشایی یا هر نمازخوان
دیگری، از مصادیق قسم نیست که دلیلی برای صحت
ادعا یا ضرورت و اطمینانی برای قبول مطلب
قلمداد گردد. و دوم آن که در پاسخ به مطلب
توجه میشود و نه به شخص گوینده.
در گذشته (قبل از انقلاب) نیز این شبهات
را برای دور کردن اذهان مسلمین و عاشقان خدا و اسلام و اهل بیت (ع) به
شکلهایی متفاوت بسیار مطرح میکردند. مثلاً میگفتند: آیا عبادت خدا
این است که مرتب نماز بخوانیم، یا این که برویم به مردم خدمت کنیم. و
بعد شعر میخواندند که «عبادت به جز خدمت خلق نیست»، یعنی همان شعار
ماتریالیستهای کمونیست یا سرمایهدار! حالا هم به بهانهی توجهات فکری
و عقلی [که البته ندارند] میگویند: چرا به هیئت رفته و سینه بزنیم؟!
باید به اهداف امام، راه امام و عمل امام حسین (ع) توجه کنیم!
قبل از هر پاسخی دقت فرمایید که این جملهی
«در کجای قرآن آمده ...؟»، اخیراً توسط
سایتها و سایر امکانات و ابزار تبلیغاتی
وهابیت بسیار رایج شده است و شیعیان و اهل
سنتی که خود را اهل اسلام میدانند و به همین
دلیل میخواهند استناد به قرآن کریم نماید،
باید بسیار مراقب این حقهی انحرافی باشند.
فرهنگ ازدواج در هیچ
مکتب و دینی چون اسلام، مورد توجه جدی قرار
نگرفته است. خواستگاری یعنی درخواست ازدواج.
لذا فرقی نمیکند که پسر از دختر درخواست
ازدواج کند و یا دختر از پسر چنین درخواستی
داشته باشد. اما باید به نکات ذیل توجه داشت:
الف – خواستگاری، مرحلهی پس از پسند و
انتخاب فرد مناسب برای همسری است. لذا دختر یا
پسر باید ابتدا و قبل از دیدن یک چهره،
ملاکهای خود برای انتخاب همسر را خوب بشناسند
و خوب انتخاب کنند. پس از این مرحله اگر فردی
را برخوردار از این ملاکها دیدند، پیشنهاد
ازدواج هیچ منعی ندارد. چه از سوی پسر به دختر
باشد و چه از سوی دختر به پسر...
بدیهی
است که «خودسازی» مقدم است. به قول معروف «از کوزه
همان تراود که در اوست» و به قول حکما «معطی شیء
نمیتواند فاقد شیء باشد». یعنی کسی که چیزی را ندارد،
نمیتواند آن را به دیگران بدهد. پس اگر کسی خود را
نساخته باشد، نمیتواند در ساختن دیگران که به وسیلهی
همان «امر به معروف و نهی از منکر» صورت میپذیرد گام
مؤثری بردارد...
هر کسی
برای خود خوشایندها، امیدها و آرزوهایی دارد که گاهی
آن قدر پر رنگ میشود که همهی عقل، ذهن و وجود را
متوجه خود میکند، تا جایی که انسان میخواهد همه چیز
را به همان رنگ و در همان جهت ببیند. در چنین شرایطی،
اگر خوشایندها عقلی و الهی نباشد، آیات، روایات،
براهین عقلی، روشهای تربیتی، تذکری و ... هیچ کدام
مؤثر، کارساز و راهگشا نمیافتد، چون او همه را در
جهت و یا برای همان خواستهی اولیه خود میبیند و
میخواهد...
«الْخَبيثاتُ لِلْخَبيثينَ وَ الْخَبيثُونَ لِلْخَبيثاتِ وَ
الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ
مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ»
(النور - 26)
ترجمه: زنان بد كار و ناپاك شايسته مردانى بدين صفتند و مردان زشتكار
ناپاك شايسته زنانى بدين صفتند و بالعكس زنانى پاكيزه و نيكو لايق
مردانى چنين و مردانى پاكيزه و نيكو لايق زنانى به همين گونهاند و اين
پاكيزگان از سخنان بهتان كه ناپاكان دربارهشان مىگويند منزهند و از
خدا به ايشان آمرزش مىرسد و رزق آنها نيكو است.
آیهی مبارکهی فوق بیان یک امر تکوینی نیست که خلاف
آن اتفاق نیافتد، بلکه یک بیان یک امر تشریعی و عقلی
است...
جالب است این دسته از به اصطلاح اساتید که تا دیروز اجازه نمیدادند دانشجو
در مباحث خود از آیات قرآن کریم و احادیث بهرهمند شده و به آنها
استناد نماید و با تمسخر میگفتند: «در دانشگاه فقط حرف علمی بزنید«،
امروز برای القای سخنان غیر علمی خود، با تفسیر به رأی، به قرآن کریم
متوسل شده و از آن سوء استفاده میکنند (؟1). لذا مبحث را باید از دو
منظر مورد بحث قرار داد: اول: غرض آن دسته از به اصطلاح اساتید در
ارائهی چنین مباحثی با این نتیجهگیری عجیب. دوم – بحث علمی...
اگر چه باید اذعان داشت که وضعیت امنیت فردی و
اجتماعی در آلمان بسیار بهتر از ایتالیا میباشد، ولی اگر فقط و فقط به
اخبار مندرج در همین سایت (آرشیو اخبار) مراجعه نمایید، مشاهده خواهید
نمود که شکنجهی کودکان بیسرپرست توسط کشیشها و راهبهها در
صومعهها، تجاوز به کودکان، نوجوان گروه کر، کودکان ناشنوا و بیسرپرست
تحت پوشش و حمایت کلیسا و صدها جنایت هولناک دیگر در همین آلمان اتفاق
افتاده است...
باید اذعان داشت که هر دو طرف
صورت مسئله غلط است. نه در خارج چنین است که هیچ کس متلک نگوید و در
ایران چنین است که «هر کسی» به خود اجازهی متلک بدهد.
متلک گفتن بیدیگران، [اعم از این که به مرد بگویند یا به زن، به بد
حجاب بگویند و یا به محجبه و در خارج بگویند یا در ایران]، ریشه در
کاستیها و ناهنجاریهای متفاوت و متعددی دارد که از آن جمله میتوان
به ضعف فرهنگ، ضعف اخلاق، ناهنجاری رفتاری، ضعف شخصیت، جهل، خود کم
بیبینی، ترسویی و ... اشاره نمود که البته گاهی ممکن است شرایط محیطی
زمینهی مساعدی برای متلک گفتن (مثل بدحجاب) ایجاد نماید و گاهی ممکن
است هیچ زمینهی محیطی هم وجود نداشته باشد. چنان چه برخی نسبت به هر
موضوعی متلک میگویند. اگر چه مسئله یک مبحث یا موضوع سیاسی، ادبی،
هنری، اجتماعی یا اقتصادی باشد.
فزایش
روزافزون نرخ بیکاری یکی از معضلات همه کشورهای جهان
است که پس از بروز بحران اقتصادی در آمریکا و اروپا و
بالتبع در سایر کشورها سرعت فزایندهتری پیدا کرده
است، لذا نه تنها اختصاص به کشور ما ندارد، بلکه ایران
بیش از سایر کشورها توانسته است این بحران را مهار
نماید. پس، بحران بیکاری یک معضل فراگیر است که باید
در جهت کنترل و ایجاد اشتغال تدابیر گستردهای در
زمینهها و عرصههای متفاوت صورت پذیرد. اما، در هر
حال در تفکر اسلامی بر خلاف اندیشههای ماکیاولی و
توسعه یافته در مکاتب و فرهنگهای دیگر (مانند:
امپریالیسم، کاپیتالیسم، صهیونیسم، فمینیسم و ...)
هیچگاه بخشی از جامعه (در شرایط عادی) به خاطر منافع
و حرصهای بخش دیگر قربانی نمیشوند و در شرایط بحران
نیز حقوق و جان ضعیفتر برای بقای قویتر پایمال
نمیگردد...
منظور از تربیت اجتماعی
همان ارتقای «سطح فرهنگ جامعه» است که همهی
عوامل فردی و اجتماعی در آن تأثیر دارد و
همهی ابزارهای مستقیم و غیر مستقیم آموزشی و
تبلیغاتی باید جهت تحقق آن به کار گرفته شود و
نمیتوان میدان عملیات را به یک یا دو حوزه و
روش را به چند گونهی معین و راهکارهای
آموزشی و تبلیغاتی را به چند ابزار (مانند:
دولت، صدا و سیما، آموزش و پرورش و ...) محدود
نمود...