شبهه میكنند كه دين براى مردم همان
زمانى است كه به مردم ابلاغ شده و امروز مردم نيازى به دين
ندارند و میگويند (العياذبالله) قديمى است. آيا دين روشى ثابت
است براى تمام دورانها ...؟
همچنين بعضى (العياذبالله) انسان را جاى خدا نشاندهاند و میگويند
ما كارى به خدا نداريم و بد و خوب معنا ندارد، يا خودمان تشخيص
مىدهيم بد و خوب چيست؟ و برخى میگويند ما هر طور دلمان
بخواهد خدا را مىپرستيم نه آنطور كه دين میگويد و همچنين میگويند
ما براى فهم دين نيازى به علما و مراجع و فقها نداريم. آیا
این نظریات، فقط ادیان الهی را شامل میگردد یا ادیان غیر الهی
و بشری را نیز شامل میگردد؟ اگر بگویند: فقط ادیان الهی را
شامل میگردد، سخنی غیر عقلی و علمی است که فقط از لجاجت با
خدا و دینش نشأت گرفته است، و اگر بگویند همه ادیان را شامل میشود،
ناقض خودش میشود. اگر خوب و بد نداریم، پس چرا بحث میکنند که
دین خوب است یا بد؟ و اگر خوب و بد نداریم، پس چطور میگویند:
خودمان تشخیص میدهیم که چه چیز خوب است و چه چیز بد؟!
وقتی بیان، یا ادعا، یا نظریهای، خودش ناقض خودش است، زیاد
نیازی به بحث ندارد. چرا اگر همان را قبول کنند، خودش را نفی و
نقض کرده است.
گفتند: نظریهپردازان معاصر (پست مدرن) میگویند: «ما مفهوم
کلّی نداریم، پس هیچ چیزی قطعی نیست»! پرسیدم: آیا همین سخن
خودش یک مفهوم کلی نیست؟ پاسخ ندادند.
الف – دین، یا از جانب خدا هست یا نیست؟ اگر از جانب خدا نباشد،
دین بشری است و طبق گفته خودشان، هر کسی مجاز است به هر دینی
که دلش میخواهد رجوع کند. خواه اسلام یا مسیحیت باشد، یا
بودیسم و هندویسم یا مارکسیسم و لیبرالیسم؛ پس چرا فقط ادیان
الهی (و در رأس آنها اسلام) را هدف گرفتهاند. و اگر بگویند: «دین
از جانب خداست»، پس چرا خودشان در امر خدا دخالت کرده و تشخیص
میدهند که دین مال چه زمانی است و آیا امروز دین لازم هست یا
نیست؟
الف – دین یعنی مجموعهای شامل نوع نگرش به جهان و عالم هستی (جهانبینی)
و نیز بایدها و نبایدهای منطبق بر آن (شریعت یا به قولی
ایدئولوژی) – پس اساساً «بیدینی» در عالم وجود ندارد. هر نوع
نگرشی به جهان و وضع قوانینی منطبق با آن نگرش، دین است. لذا
فرمود کفار هم دین خود را دارند، پس به آنها بگو: « لَكُمْ
دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان، دین من برای
خودم»
دقت کنیم که آن چه در خصوص دین و بیدینی میگویند، یک دعوای
زرگری یا یک تاکتیک یا بهتر بگوییم کلک و حقه تبلیغی در جنگ
نرم است و واقعش این است که میخواهند بگویند: «دین تو نه؛ دین
من آری».
بدیهی است که دین اگر الهی باشد، بشر حق ندارد بگوید که کدام
دین و تا چه زمانی؟ و اگر بشری است، «دین تو نه؛ دین من آری»
یک دیکتاتوری بشری میباشد. خدا حق دارد و میتواند تعیین کند
که کدام دین و اوست که میتواند بگوید: « إِنَّ الدِّينَ عِندَ
اللّهِ الإِسْلاَمُ »، وگرنه بشر چه حقی دارد که بگوید این دین
یا آن دین؟ هر چه بگوید: دیکتاتوری است.
ب – «بشر خدایی»، سخن جدیدی نمیباشد، هر چند که اخیراً در
قالب نظریات غربی و با دیالوگهای جدید مطرح میشود. از وقتی
خداوند متعال حضرت آدم (ع) و اولادش را آفرید، راه فریب بشر
توسط ابلیس و سایر شیاطین انس و جنّ همین بوده که خودآگاه یا
ناخودآگاه به انسان القا کنند که «تو خودت خدایی».
اما بشر به عقل و فطرت و تجربه میداند و میفهمد که نه تنها
خدا نیست و حتی قدرت خلق یک مگس را ندارد، بلکه اگر آن مگس
چیزی را از او برباید، قدرت بازگرداندن ندارد و در این امر،
طالب و مطلوب همه ضعیف هستند.
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ
الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا
ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ
الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ
الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ » (الحج، 73)
ترجمه: اى مردم مثلى زده شده است، پس بدان گوش فرا دهيد: كسانى
را كه جز خدا مىخوانيد، هرگز نتوانند مگسى را خلق کنند، هر
چند براى آفريدن آن گرد آيند (همه افراد یا نیروها و امکانات
خود را به کار گیرند)، و اگر آن مگس چيزى از آنها بربايد، نمىتوانند
آن را پس بگيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
ادعای «بشر خدایی»، جاهلانهترین و مسخرهترین ادعایی که بشر
به القای شیاطن مینماید.
ج – چون بشر (کافر و ملحد) میداند که ذاتاً فقیر و محتاج به
غیر است و با فطرت و عقل مییابد که چارهاز خدا ندارد و مخلوق
و معبود آفریده شده است، همه همّ خود را مصروف این کرد که خدا
را آن گونه که خودش میخواهد بسازد و سپس آن گونه که خودش میخواهد
بندگی و پرستش کند. ریشه همه بتپرستیها همین است.
خدایان دست ساز بشر نیز یا مصداق بیرونی هم پیدا میکنند، یا
فقط در تصور ذهنی خلق میشوند. لذا بتپرستی، گوسالهپرستی،
طاغوت پرستی ... یا «ایسم»پرستی، هر چند که با وجههی «علم
پرستی» یا «شهوت و لذت پرستی» ظهور کند، جایگزین خداپرستی میشود.
و از آن جهت که بشر فطرتاً عاشق معبود است، این گروه ملحد که
گمان میکنند بیخدا و بیدین هستند، آن عشق فطری خود به معبود
حقیقی را، به معبودهای کاذب و دستساز خود تعلق میدهند:
« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً
يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ
حُبًّا لِّلّهِ ...» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم به جاى خدا، همتايانى (از بتها،
ستارگان، اجنّه، قدرتها و شهوتها و ...) برمىگزينند كه آنها
را دوست دارند، مانند دوست داشتن خدا؛ ولى كسانى كه ايمان
آوردهاند شدت محبشان به الله است. (علایق و محبتهای دیگرشان
در طول محبت خداست)
ج – این که بشر مدعی میشود «ما میتوانیم خودمان خوب و بد را
تشخیص دهیم و نیازی به خدا نداریم» نیز از همان ادعاهای
جاهلانه و متکبرانهایست که طواغیب و قدرتها القا میکنند و
عوامالناس به استثمار کشیده شده نیز میپذیرند.
اگر امروز کسی به امریکا، انگلیس و متحدان فراماسون و صهیونیستشان
بگوید که ما خودمان خوب و بد را تشخیص میدهیم، لطفاً شما
دیکته نکنید، با انواع قتلها و شکنجهها و جنگها و تحریمها
پاسخش را میدهند. خدای کاذب همینطوری است، نه علم و حکمت و
قدرت دارد و نه حلم و رأفت و رحمت دارد.
د - بدیهی است که قانون یا «عقلی و علمی» است و یا «اعتباری»
که ممکن است مبتنی بر عقل و علم باشد یا نباشد.
بیتردید در قانون اعتباری – چه به حق باشد و چه به ناحق - فقط
«زور» حاکم است. پس زور هر کس بیشتر بود، او قانونگذار است و
خوب و بد به تشخیص اوست (نه تشخیص مردم).
خداوند متعال نیز میفرماید که هیچ کدام زوری ندارید و همه
فقیر و محتاج هستید، شما حتی مالک خیر و شر یا فایده و ضرر
خودتان هم نیستید. خلاقیت، الوهیت، ربوبیت، رزاقیت و کبریایی
از آن من است؛ من علیم، حکیم و قادرم، پس قانون همان است که من
خلق کردم و من ابلاغ میکنم.
اما در قوانین عقلی و علمی، سؤال از مدعیان این است که «بشر چه
علمی دارد که گمان میکند میتواند مبتنی بر آن قانون وضع کند؟!»
وقتی کسی نه از اول جهان اطلاع دارد و نه از آخر آن و بر اوضاع
و شرایط کنونی نیز احاطه ندارد، چگونه میتواند خیر و شر را
تشخیص دهد و قانون وضع نماید؟!
بشر هنوز به خودش «موجود ناشناخته» میگوید و میافزاید که
ناشناختههای ما در زمین و اعماق آبها، کمتر از ناشناختههایمان
در آسمانها نمیباشد – بشر هنوز نتوانسته یک رابطهی منطقی،
عقلی و علمی بین عقل – قلب و نفس خود تعریف کند، چه رسد به
قوانین مرتبط به آنها را.
بشر در قرن علم، تکنولوژی و ارتباطات و در قرن فضا، هنوز دچار
تبعیض نژادی است. بشر امروز (قدرت امروز) به جامعهی از هم
پاشیدهی غرب در اروپا و امریکا، اصالت خانواده را دیکته میکند
و به جوامع اسلامی، فرو پاشیدن آن را دیکته مینماید. هنوز
استعمار، استثمار، بردگی سنّتی و مدرن و ...، نه تنها ادامه
دارد، بلکه رو به تزاید نهاده است. دولتهای قدرتمند امروزی،
با امپراطورهای قرون وسطی و با فراعنهی عصر قدیم، هیچ تفاوتی
ندارند، فقط لباس و ابزارشان متفاوت شده است. کدام علم؟ کدام
بشر؟ کدام قانون؟ کدام بشر میتواند؟
طبق قوانین بشری، اهانت به یک سگ امریکایی محاکمه و مجازات
دارد، اما کشتار مسلمانان و نسلکشی آنها از فلسطین گرفته تا
میانمار، عین حقوق بشر است(؟!)
نکته:
اینها یا خدا را نشناختهاند و یا شناختهاند و به جنگش میروند
و به خاطر تبعیت و عبادت خدایان درونی و برونی (نفس و طواغیت
خارجی) به دشمنی خدا برخاستهاند و با او دشمنی میکنند – در
واقع بندگان احمقی هستند که به روی خالق و خدای خود شمشیر
کشیده و امید پیروزی هم دارند:
« خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ
مُّبِينٌ » (النّحل، 4)
ترجمه: انسان را از نطفه خلق کردیم، پس او به ناگاه دشمنی
آشکار میکند!
از این رو، این گروه اصلاً فکر نمیکنند که اگر خدایی باشد (که
هست)، دیگر تشخیص دین امروز و دین دیروز با اوست و ادعای ما
خدا را هر طور که دلمان خواست اطاعت و عبادت میکنیم، حرف مفت
است. چرا که «اطاعت و عبادت»، یعنی گردن نهادن به حکم او. لذا
«هر طور که دلمان خواست»، یعنی ما خدای او هستیم و نه او خدای
ما.
اما اگر خدایی نباشد (که هست)، پس باز هم «او را هر طور که
خواستیم اطاعت و بندگی میکنیم»، معنا و مفهومی ندارد. چرا که
اطاعت، به فرض «بودن» است و نه نبودن. و اساساً اگر خدایی
نباشد، مبدأ و معادی نباشد (که هست)، یعنی همه چیز پوچ است.
یعنی همه بعد از مرگ نیست میشوند.
اگر چنین است، پس چرا این قدر بحث میکنند؟ چرا سخن از قانون
میزنند؟ و چه لجاجتی با دین دارند: هر کسی عمرش را هر طوری که
دلش خواست میگذارند و بعد میمیرد و همه یکسان هستند، چه مؤمن
و چه کافر، چه عادل و چه ظالم. هر کسی اگر دلش خواست به مردم
خدمت میکند، اگر دلش خواست ظلم و جنایت میکند – دیگر چه فرقی
بین این دوست؟ یا به قول خودشان: بد و خوب چیست؟ بد و خوب
نداریم. و نتیجه این سخن نیز ضمن تکذیب عقل، این است که زور
حاکم میشود.
منبع : X-shobhe |