در مباحث اعتقادی (جهانبینی) باید
عقلگرا بود یا نصگرا؟ اگر در تعارض قرار گرفتند چه؟
عقلگرایی با حکم ارتداد چگونه تطابق پیدا میکند؟ عقلها نیز
یکسان نیستند و ...؟
در هر تحقیق و بحثی، به ویژه تحقیق علمی، باید ابتدا ذهن را از
خلط مبحث جدا نمود و سپس به سراغ تک تک مقولهها و موضوعهای
مطرح رفت و سپس چگونگی ارتباط آنها با یک دیگر را مورد بررسی
قرار داد.
بدیهی است اگر توجه ننماییم که عقل چیست؟ کارش چیست؟ حیطه و
محدودهاش کدام است؟ و سپس عقل نظری با عقل عملی چه فرقی دارد؟
فرق عقل و علم چیست ...؟ و نیز ندانیم که تعریف دین به طور اعم
و اسلام به طور اخص چیست و فرق اصول و فروع کدام است و
نصگرایی یعنی چه؟ و همین طور ندانیم که احکام الهی چگونه و
از چه منابعی استنباط و استخراج میگردند؟ چرا «قرآن، سنّت،
عقل و اجماع» منابع فهم احکام اسلامی است و روشهای ورود به هر
کدام و محدودهی هر کدام چیست ...؟ نه تنها هیچ نتیجهای از
تحقیقمان حاصل نمیگردد، بلکه دچار سردرگمی شده و چه بسا با
شبهات بسیاری مواجه گردیم و پاسخ نیابیم.
قطعاً انتظار نمیرود که در این مختصر به تمامی مباحث فوق
اشاره شود، چرا که اصلاً امکان پذیر نیست و مستلزم تقریر چندین
کتاب چند صد صفحهای است. بالاخره بحث دیرینهای است که میان
فلاسفه، حکما و دانشمندان مطرح میباشد.
الف - اگر معانی فوق را آن طور که هست
بدانیم، روشن میشود که در برخی مواضع باید عقلگرا بود – در
برخی موارد باید نص گرا بود و در برخی موارد دیگر هر دو. پس
اگر در جایی عقل در مقابل نقل قرار گرفت نیز نمیتوان گفت یا
این و یا آن. بلکه در برخی موارد عقل معتبر است، در برخی موارد
نقل حجّت است و در موردی هر دو حجّت هستند.
ب – بنا به تعریفی «عقل از عقال البعير
گرفته شده و به معنای حبس، منع، امساک و کنترل است. بعد بر قوه
عالمه انسان که خاصيت منع و کنترل دارد و انسان را از گفتار،
کردار، و باورهای ناشايست و ورود در مهلکه و انحراف از حق باز
میدارد، اطلاق شده است».
اما عقل گسترهی تعریف دارد و آن چه در مورد عقل نظری مورد بحث
قرار میگیرد، همان قوهی ادراکه بشر است که امکان و قدرت فهم،
استنباط، استدلال، اثبات، نقد و تحليل قضايا و شهود حقايق
عقلانی را دارد و شاخصه تمیز آن نیز بدیهیات اولیه است. مثل
حتمیت علت و معلول و یا محال بودن جمع نقیضین.
ج – در موضوع سؤال مطروحه، زمینهی بحث در
اعتقادات و به تعبیر دیگری «جهانبینی» میباشد. خُب جهانبینی
یعنی چه؟ یعنی «شناخت» از اول و آخر و چگونگی جهان.
بدیهی است که حصول هر شناختی ابزار خودش را میخواهد، به عنوان
مثال هیچگاه بدون دیدن و مثلاً با وزنکشی نمیتوان فهمید که
رنگ این گُل قرمز است یا زرد و یا بدون بوییدن با متر کردن
نمیتوان فهمید چه بویی میدهد؟!
در فرهنگ و آموزههای اسلامی [که با دلایل حکیمانه و نیز علمی
به اثبات میرسد]، نه این عالم تک بُعدی است و نه انسان محدود
است. لذا متناسب با حقایق عالم (اعم از مادی و غیر مادی) ابزار
شناخت متفاوتی دارد که خلاصه میشود در «عقل (یاقلب) – وحی (یا
همان نص) و حس».
د – به عنوان مثال وجود خدای واحد، حی، علیم،
حکیم، غنی، قادر و باقی با عقل اثبات میگردد، با چنین شناختی،
ضرورت معاد نیز اثبات میگردد که خود دلیل بر وجود آن است، اما
آیا میتوان با عقل فهمید که عذاب یا آتش جهنم چیست؟ یا نعمات
بهشتی کدامند و چگونهاند؟ با عقل میتوان دریافت که خالق و
معبود را باید عبادت و بندگی (البته با تعریف درستش) نمود، اما
آیا میشود فهمید چگونه؟ حکم عقل این است که هدف قرار دادن،
وابستگی صرف، عبادت و یا بندگی، در اطاعت محقق میگردد، پس
باید تسلیم و مطیع بود، اما آیا عقل در مییابد که احکام یا
دستورات چیست که فرمان ببریم و تسلیم شویم یا وحی لازم است؟
ﻫ – به عنوان مثالی دیگر برای روشنتر شدن
بحث به چند نمونه اشاره میشود: خداوند متعال وحی را نازل
مینماید، اما در همان وحی ابلاغ میکند که در تمامی آیات من،
چه به قلم وحی و کلام (قرآن) باشد و چه به قلم صُنع (خلقت)،
تدبر، تعقل و تفکر نمایید.
ابوعلی سینا ابتدا میگفت: معاد جسمانی به لحاظ عقلی برایم
اثبات و روشن نشده است، اما چون نص صریح است میپذیرم. یعنی
فرع را به اصل و مجهول را به معلوم ارجاع داد. در واقع ارجاعش
تعقلی و پذیرشش تعبدی میباشد.
خداوند متعال که وجودش و ضرورت بندگی و اطاعتش به عقل تثبیت
شد، فرمان میدهد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ
وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن
تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ
وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ
الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را
اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس
هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز
بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او]
عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است.
اما پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله میفرمایند که اگر
حدیثی از من به شما نقل شد و با وحی و عقل انطباق نداشت،
نپذیرید و در بیان دیگری میفرمایند: به سینه دیوار بزنید.
و – پس عقل و وحی هر دو از ابزار شناخت انسان
هستند و این دو بال شناخت هیچ گاه در تعارض با یک دیگر قرار
نمیگیرند.
ز – اما فهم موضوعاتی چون قصاص، ارتداد یا
سایر احکام مثل نماز و روزه و ...، علم میخواهد. عقل حکم
میکند که انسان بدون علم نظر ندهد و حکم صادر نکند – عقل حکم
میکند قوانین حقوقی باید کامل و جامع باشند – عقل اثبات
میکند که حکم را باید شارع مقدس صادر و ابلاغ نماید – عقل حکم
میکند که ابلاغ احکام با وحی صورت میپذیرد – عقل حکم میکند
که اخذ کنندهی وحی علم کامل به آن دارد، نه هر کسی که آن را
میخواند و یا میشنود – عقل حکم میکند که چند و چون را باید
از او که عالم است پرسید و ... ، اما وقتی او حکم الهی را بیان
نمود، الزاماً همه جوانب آن با عقل شناخته نمیشود.
مثلاً میتوانیم با عقل خدای حکیم و هادی را بشناسیم و به
ضرورت هدایت تشریعی و تکوینی پیببریم، به ضرورت وحی و نبی پی
ببریم، اما آیا میتوان با عقل فهمید که چرا نماز ظهر چهار
رکعت است و سه یا پنج رکعت نیست؟!
شاید با نور افشانی عقل و در پرتو دستآوردهای علمی به حکمت
برخی از احکام پیببریم، مثلاً بگوییم گوشت خوک یا شراب حرام
است، چون این ضررها را دارد، اما آیا عقل یا علم میتوانند به
حکمت همهی حقایق هستی، نظم آفرینش و حکمت احکام پیببرند؟ در
اینجا تعبد عقلانی، یا رجوع به نص بر اساس عقل مطرح میگردد.
ح - دقت شود که «عقل در برابر دين قرار
نمیگيرد بلکه عقل در برابر نقل قرار میگيرد که در برخی موارد
عقل مقدم است (اعتقادات)، در برخي موارد (فقه و حقوق) عقل و
نقل مکمّل هم ديگر میباشند. از اين رو، دين وحيانی و دين
عقلانی در تفکر شيعی، تصور نمیشود. هر دين وحيانی عقلانی است،
وحی و عقل از حقيقت عينی و خارجی گزارش میکنند و گزارش هر دو
هماهنگ با يکديگراند، از اين رو دين غير عقلانی نداريم تا
بگوييم رابطه آنها چگونه است و کدام يکی بر ديگری مقدم
میشود». (جوادی آملی، دين شناسی، ص 126 و 131 و 132)
منبع : X-shobhe |