از جمله اموريكه بمنظور ثبات و نشر داستان غدير و
جاودان ماندن خاطره آن و تامين تحقق و ثبوت مفاد آن مورد توجه و اهتمام
بوده، عيد گرفتن اين روز تاريخى است كه همه ساله در روز و شب آن مجامع
و محافل و تشكيل شود و مراسم بندگى خدا و ابراز خشوع بدرگاه احديت
اجراء گردد و سيره نيكى و بخشش و بذل وجوه بريه و توجه بحال ناتوانان و
مستمندان و توسعه بزندگى خانواده ها و عائله ها و در بر كردن لباس هاى
نو و زيبا با آرايش، پيروى و مورد عمل قرار گيرد، و در نتيجه اجراء اين
تشريفات و تظاهرات در ميان مردم معتقد است كه توجه عموم طبقات بطرف يك
وضع نوين و منظره جالب معطوف شده و اين وضع بيخبران را وا ميدارد به
تفحص و پرسش علل و موجبات آن و منجر ميشود به تجسس از روايت آن و
دانايان به بيان روايات متواتره مشتمل بر اين امر خطير پرداخته و
گويندگان و سرايندگان به ايراد خطابه و انشاء قصايد و منظومات مى
پردازند و بدين وسائل رشته روايت غدير خم و اسناد آن بيكديگر متصل و
پيوسته گشته و در ميان هر قوم و گروه و در هر عصر و زمان اين خبر تكرار
و اين داستان بزبانها جارى و طرق متصله آن در اذهان محفوظ و پايدار مى
گردد.
آنچه از اين كيفيت براى اهل تحقيق آشكار ميشود دو
امر است، يكى اينكه عيد غدير خم اختصاص بگروه شيعه فقط ندارد و هر چند
كه اين گروه نسبت باين امر علاقه خاصى ابراز مينمايند ولى در عين حال
ديگران هم از ساير فرق مسلمين در اين عيد با شيعه شركت مينمايند،
بيرونى در " الاثار الباقيه فى القرون الخاليه " ص 334 اين روز را از
جمله اعيادى ذكر نموده كه مورد توجه و اعتناء اهل اسلام است، و در "
مطالب السئول " تاليف ابن طلحه شافعى در ص 53 چنين مذكور است: روز غدير
خم را اميرالمومنين عليه السلام در شعر خود ياد كرده و اين روز عيد
گشته براى اينكه روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنجناب را
باين جايگاه ارجمند "ولايت" منصوب نموده و او را بدين جهت بر جميع خلق
برترى بخشيده، و در 56 گويد: هر معنائى كه ممكن است لفظ مولى دلالت بر
آن داشته باشد نسبت بشخص رسول خدا صلى الله عليه و آله همان معنى را
براى على عليه السلام قرار داده و اين مرتبه ايست عالى و جايگاهى است
رفيع و مقامى است شامخ كه آنجناب را بدان مخصوص نموده و بهمين جهت اين
روز، روز عيد و هنگام سرور و شادمانى و موسم انبساط و مسرت دوستان او
گشته... انتهى
اين جمله خود اشتراك تمام مسلمين را در عيد گرفتن
اين روز ثابت مينمايد، خواه ضمير "دوستان او" به پيغمبر صلى الله عليه
و آله برگردد و خواه به على عليه السلام برگردد، اگر به پيغمبر برگردد
كه مطلب واضح است، و اگر بعلى عليه السلام برگردد باز مقصود حاصل است،
زيرا همه مسلمين على عليه السلام را دوست دارند چه آنها كه او را
جانشين بلا فصل پيغمبر صلى الله عليه و آله ميدانند و چه آنها كه
آنحضرت را چهارمين خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داده اند.
و در ميان تمام فرق مسلمين كسى نيست كه با آنجناب
سر عداوت و دشمنى داشته باشد جز تعداد ناچيزى از خوارج كه آنها از دين
اسلام خارج شده اند.
و كتب تاريخ درسهايى از اين عيد بما ميدهد و حاكى
است كه امم اسلامى در شرق و غرب جهان بر اين عيد توافق دارند و مردم
مصر و مغاربه و عراق از قرون گذشته باين روز داير بعيد بودن آن توجه و
اعتناء داشته و روزى بوده نزد آنان كه نماز و دعا و خطبه و انشاد شعر
در آن معمول بوده چنانكه در كتب مربوطه مفصلا مذكور است.
و در موارد عديده از " وفيات الاعيان " تاليف ابن
خلكان- اتفاق عموم مسلمين بر عيد بودن اين روز استفاده ميشود، مثلا در
شرح حال مستعلى پسر مستنصر- در جلد 1 ص 60 چنين مذكور است: بيعت با
نامبرده در روز عيد غدير خم واقع شده و آن هجدهم ذى الحجه است بسال
487، و در شرح حال مستنصر بالله عبيدى در جلد 2 ص 223 چنين مذكور است:
نامبرده شب پنجشنبه هجدهم ذى الحجه سال 487 وفات يافت، سپس خود گويد: و
اين شب، شب عيد غدير است، يعنى شب هجدهم ذى الحجه، و آن، غدير خم است،
و گروه بسيارى را يافتم كه سوال ميكنند از اين شب كه در چندم ذى الحجه
بوده؟ و اين مكان "غدير خم" بين مكه و مدينه است و در آن گودال آبى است
و گفته ميشود كه در آنجا درخت زارى است كه آب در آن جمع ميشود، و چون
رسول خدا صلى الله عليه و آله از سفر حجه الوداع از مكه مشرفه بازگشت و
باين مكان رسيد و با على بن ابى طالب عليه السلام برادرى خود را اعلام
فرمود، گفت: على از من بمنزله هارون است از موسى بار خدايا، دوست بدار
كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن بدارد و
يارى فرما آنكه را كه او را يارى نمايد و خار گردان آنكه را كه او را
خار نمايد، و شيعه باين روز علاقه زيادى دارند. و حازمى گويد: آنجا
واديى است بين مكه و مدينه و نزد جحفه گودالى است كه در آنجا پيغمبر
صلى الله عليه و آله خطبه خواند و اين وادى بدشوارى و شدت گرمى موصوف و
معروف است.
و همين مطلب را "داير بعلاقه زياد شيعه باين روز"
كه ابن خلكان ذكر نموده مسعودى نيز در " التنبيه و الاشراف " ص 221 بعد
از ذكر حديث غدير بيان داشته گويد: و فرزندان على عليه السلام و شيعيان
او اين روز را بزرگ ميشمارند، و مانند اين مطلب را ثعلبى در " ثمار
القلوب " نگاشته، پس از آنكه شب غدير را از شبهاى مضاف بنام و مشهود در
نزد امت شمرده در ص 511 گويد: و اين همان شبى است كه فرداى آن رسول خدا
صلى الله عليه و آله در غدير خم بر جهاز شتران خطبه خواند و ضمن خطبه
خود فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من
عاداه، و انصر من نصره، اخذل من خذله.
شيعه اين شب را بزرگ ميشمارند و آن را بشب زنده
دارى و قيام بعبادت بسر ميبرند... انتهى
بلى آنها معتقدند كه نص و تصريح بر خلاف بلا فصل
"على عليه السلام" در آن تحقق يافته، و آنان گرچه باين عقيده از سايرين
جدا و منفردند ولى در اين كه شب غدير از شبهاى مضاف بنام و مشهور است
با امت اسلامى متفق و همعقيده ميباشند، و اين شهرت و اهميت نيست مگر
بسبب اعتقاد بامر خطير و بزرگى و فضيلت آشكارى كه در بامداد آن صورت
گرفته. و وقوع همين امر بزرگ و مهم در اين روز آنرا روز خاص يا عيد
مباركى گردانده است، و در اثر اين اعتقاد در فضيلت روز غدير و شب آن،
فرط اشتهار اين جهت تا بحدى رسيده كه زيبائى و فروغ "در بيانات شاعرانه
و مغازلات اديبانه" بان تشبيه شده، تميم بن معز صاحب ديار مصريه كه در
سال 374 وفات يافته ضمن قصيده كه با خرزى در " دميه القصر " ص 38 از او
نقل نموده چنين سروده:
تروح علينا
باحداقها |
حسان حكتهن من
نشرهنه |
نواعم لا
يستطعن النهوض |
اذا قمن من
ثقل اراد فهنه |
حسن كحسن
ليالى الغدير |
و جئن ببهجه
ايامهنه |
و از جمله دلائل اين امر، تهنيت و مبارك بادى است
كه بوسيله شيخين و زنان رسول خدا صلى الله عليه و آله و جز آنها از
صحابه بامر رسول خدا صلى الله عليه و آله نسبت باميرالمومنين عليه
السلام صورت گرفته، بطوريكه قريبا بچگونگى آن واقف خواهيد شد و تهنيت و
مبارك باد از خواص عيد و مواقع شادمانى و سرور است.
امر دوم، اينست كه سابقه اين عيد امتداد داشته و
پيوسته در اعصار و قرون گذشته چنين بوده تا دوران عهد پيغمبر صلى الله
عليه و آله و آغاز پيدايش اين فضيلت و عيد، روز غدير بوده است در حجه
الوداع پس از آنكه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله جايگاه استوار و
ثابت خلافت كبرى را آشكار و مركز امارت خود را از وجهه دينى و دنيوى
بان گروه عظيم از پيروان خود ابراز فرمود و مبناى رفيع دين مقدسش را
معين داشت، در نتيجه روز مزبور عاليترين اشتهار را بدست آوردن تا بحدى
كه هر كس با اسلام و معالم اسلام وابسته و معتقد بود از موقعيت آنروز
قرين مسرت گرديد، چه مسرتى از اين بالاتر كه در چنين روزى مركز شريعت و
سرچشمه ريزش و فيضان انوار تابان احكام دين معلوم و مشهود گشته و ديگر
اميال و اهواء اين و آن اين پايگاه استوار را زايل و منقلب نميكند و
جهل و ابهامى وجود ندارد كه اين امر صريح را در گودال پست اوهام پنهان
نمايد، چه روزى بزرگتر از اين روز هست؟ در حالتيكه سنن و آداب شريعت در
اين روز آشكار گشته و شاهراه سعادت نمايانده شده و تكميل دين و اتمام
نعمت در آن صورت گرفته و قرآن كريم آن را تاييد و پشتيبانى نموده.
زمانى كه پادشاهان صورى بر سرير سلطنت تكيه ميزنند
ملت آنروز را روز شادى و مسرت و عيد ميگيرند و بافتخار آن چراغان
ميكنند، محافل جشن تشكيل ميدهند و گروه گروه در آن مجامع و محافل مجتمع
شده و خطباء و ادباء بايراد خطابه و سرودن مدايح و قصائد ميپردازند و
خوانهاى نعمت ميگسترانند چنانكه اين سيره و عادت در هر قوم و ملتى
معمول است، بنابر اين قاعده روزى كه سلطنت اسلامى ولايت عظماى دين تحقق
يافته بنام شخصيتى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله بوحى الهى او
را با تصريح و تاكيد بان مقام منصوب فرموده سزوارتر است كه چنين روزى
عيد گرفته شود و مجلل ترين مظاهر جشن و سرور در آن نمايان گردد، و
باعتبار اينكه چنين روزى از اعياد دينى است شايسته و روا است كه مضافا
بر اجراء مراسم شادى و مسرت امورى نيز كه موجب قرب بدرگاه حضرت بارى
است از روزه و نماز و دعا و غيره مورد عمل قرار گيرد چنانكه قريبا
بوظائف و مقررات مذكوره نيز واقف خواهيد شد انشاء الله تعالى.
و براى تامين همين منظور و اموريكه ذكر شد، رسول
خدا صلى الله عليه و آله امر فرمود، حاضرين در آن مجمع را از امت خود
كه از جمله آنها شيخين "ابوبكر- و عمر" بودند و ديگر بزرگان قريش و
وجوه انصار و همچنين زوجات خود را كه بر امير المومنين عليه السلام
وارد شوند و او را باين منصب عالى و حظ وافريكه بسبب عهده دار شدن مقام
ولايت كبرى و اريكه امر و نهى در دين خدا احراز نموده تهنيت و شاد باش
گويند.
امام طبرى- محمد بن جرير- در كتاب "الولايه" حديثى
را باسناد خود آورده از زيد بن ارقم كه قسمت زيادى از آن در صفحات 92-
89 ذكر شد و در پايان حديث مزبور است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمود اى گروه مردم بگوئيد: پيمان بستيم با تو از صميم قلب و عهد
نموديم با زبان و دست بيعت داديم بر اين امر، عهد و پيمان و بيعتى كه
اولاد و اهل بيت و كسان خود را بدان وادار نمائيم و بجاى اين سيره مقدس
روش ديگرى را نپذيريم و تو گواه بر ما هستى و خداوند از حيث گواهى كافى
است، بگوئيد آنچه را بشما تلقين و تعليم نمودم و سلام كنيد بر على با
تصريح بفرماندهى اهل ايمان و بگوئيد: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما
كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله همانا خداوند هر صدا و آهنگى را
ميشناسد و ميشنود و بخيانت هر خائن واقف است، پس هر كس پيمان شكنى كند
بزيان خود كرده و كسيكه به پيمان خدائى وفادار بماند خداى پاداش بزرگ
باو خواهد داد، بگوئيد چيزى را كه موجب رضايت خداوند است و اگر ناسپاسى
كنيد خداوند از شما بى نياز خواهد بود.
زيد بن ارقم گفت: در اين هنگام مردم رو بطرف
رسولخدا صلى الله عليه و آله شتافتند در حاليكه همه ميگفتند: " سمعنا و
اطعنا على امر الله و رسوله بقلوبنا " يعنى: شنيديم و بر امر خدا و
رسولش از صميم قلب فرمانبرداريم، و اول كسانى كه دست خود را بعنوان
اطاعت و بيعت بپيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام رسانيدند،
ابى بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير بودند با باقى مهاجرين و انصار، و
ساير مردم تا هنگاميكه نماز ظهر و عصر در يك وقت خوانده شد و اين جريان
امتداد يافت تا نماز مغرب و عشاء نيز در يك وقت خوانده شد و تا سه روز
امر دست دادن و بيعت پيوسته ادامه داشت.
و اين روايت را احمد بن محمد طبرى مشهور به "خليلى"
در كتاب " مناقب على ابن ابى طالب عليه السلام" كه در سال 411 در قاهره
تاليف نموده از طريق استادش محمد بن ابى بكر بن عبد الرحمن آورده و در
روايت او چنين مذكور است: در نتيجه "امر بپيغمبر صلى الله عليه و آله"
مردم ببيعت با او شتافتند و گفتند: شنيديم امر خدا و رسولش را بدل و
بزبان و بجميع جوارح و اعضاء خود فرمانبرداريم سپس خود را با دست هاى
گشاده براى مصافحه و بيعت بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه
السلام افكندند و اول كسيكه دست بيعت به رسول خدا صلى الله عليه و آله
داد ابوبكر و عمر و طلحه و زبير بود و سپس باقى مهاجرين و سائر مردم بر
حسب طبقات و مراتبشان، تا اينكه نماز ظهر و عصر در يكوقت بجا آورده شد
و همچنين نماز مغرب و عشاء در يك زمان انجام گرفت و تا سه روز پيوسته
امر دست دادن خلق و بيعت آنها ادامه داشت. و رسول خدا صلى الله عليه و
آله پس از بيعت هر دسته و گروهى ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على
جميع العالمين و در نتيجه دست دادن و مصافحه سنت جاريه و رسم متداولى
گشت تا آنجا كه آن را كسانى بكار بردند كه ذى حق بودند.
و در كتاب " النشر و الطى " اين داستان چنين ذكر
شده: سپس مردم بسوى آنجناب شتافتند در حالتيكه ميگفتند بلى. بلى.
شنيديم و امر خدا و رسولش را با ايمان قلبى فرمانبرداريم و با دستهائى
كه براى بيعت گشوده بودند بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه
السلام فرو افتادند و اين مراسم ادامه داشت تا اينكه نماز ظهر و عصر در
يكوقت خوانده شد و بقيه روز نيز ادامه داشت. تا اينكه نماز مغرب و عشاء
نيز در يكوقت انجام يافت، و رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از آمدن
هر دسته از مردم و بيعت آنها ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على
العالمين.
و مولوى، ولى الله لكهنوى در " مرآت المومنين " در
ذكر داستان غدير باين مضمون نگاشته: سپس عمر آنجناب را ملاقات نمود و
باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب صبح و شام نمودى در حاليكه
مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى. و پيوسته هر يك از اصحاب
با آنجناب روبرو ميشد و او را تهنيت ميگفت.
و مورخ، ابن خاوند شاه- متوفاى 903 در " روضه الصفا
" جزء دوم از جلد 1 ص 173 بعد از ذكر حديث غدير باين مضمون نگاشته: سپس
رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه اختصاصى خود جلوس فرمود و بر حسب
امر آنحضرت اميرالمومنين عليه السلام در خيمه ديگر نشست، و امر فرمود
بطبقات مردم كه بخيمه آنجناب روند و او را تهنيت بگويند و پس از پايان
تهنيت مردم، رسول خدا صلى الله عليه و آله بمادران اهل ايمان "زوجات
خود" امر فرمود كه آنها نيز بنزد آنحضرت روند و تهنيت بگويند و آنان
نيز باين وظيفه اقدام نمودند، و از جمله كسانى كه از صحابه بانحضرت
تهنيت گفت: عمر بن خطاب بود كه بانجناب گفت: گوارا باد تو را اى پسر
ابى طالب صبح نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى تمام مردان و زنان با
ايمان هستى.
و مورخ- غياث الدين، متوفاى 942 در " حبيب السير "
در جزء سوم
فرمود: آيا من بهر مومنى اولى نيستم از خودش؟
گفتند: آرى هستى، فرمود آيا زنهاى من مادران مومنين نيستند؟ گفتند: چرا
فرمود بس اين "اشاره بعلى عليه السلام" مولاى كسى است كه من مولاى
اويم- بار خدايا دوست بدار آنكه او را دوست بدارد و دشمن بدار آنكه او
را دشمن بدارد، بعد از اين جريان عمر بن خطاب او را "على عليه السلام
را" ملاقات كرد و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام
نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى. سپس "حموينى" گويد:
امام حافظ- شيخ السنه ابوبكر احمد بن حسين بيهقى اين حديث را در فضائل
اميرالمومنين على رضى الله عنه وارد كرده و من آن را از خط مباركش نقل
نمودم، و گفت: خبر داد ما را- استاد- پيشوا عماد الدين عبد الحافظ بن
بدران بن شبل بن طرحان مقدسى بوسيله قرائت من بر او در شهر نابلس، و
شيخ صالح- محمد بن عبد الله انصارى حرستانى بطريق اجازه روايت آن، از
ابى عبد الله محمد بن فضل عراوى بطريق اذن روايت آن، از استاد- پيشوا،
ابى بكر احمد بن حسين كه گفت: خبر داد ما را على بن احمد بن عبيد
باخبار از احمد بن سليمان مودب بحديث از عثمان و او از زيد بن حباب
بحديث او از حماد بن سلمه از على بن زيد بن جدعان، از عدى بن ثابت از
براء كه گفت: با رسولخدا صلى الله عليه و آله رو آورديم تا آخر حديث كه
ذكر شد.
33- نظام الدين قمى نيشابورى روايت او بلفظ ابى
سعيد خدرى در ص 99 گذشت.
34- ولى الدين خطيب در " مشكاه المصابيح " كه در
سال 737 تاليف شده در ص 557 داستان تهنيت را بطريق احمد از براء بن
عازب و زيد بن ارقم بلفظ مذكور وى در ص 182 روايت نموده.
35- جمال الدين زرندى مدنى متوفاى هفتصد و پنجاه و
اند، داستان تهنيت را در كتاب خود " درر السمطين " از طريق حافظ ابى
بكر بيهقى باسنادش از براء بن عازب بلفظ مذكور از حموينى روايت نموده.
زيادتى چاپ دوم:- و در روايت او مذكور است: تا اينكه در روز پنجشنبه
هجدهم ذى الحجه بغدير خم رسيديم پس نماز جماعت اعلام شد...
36- ابو الفداء ابن كثير شامى، شافعى، متوفاى 774
در كتاب خود " البدايه و النهايه " جلد 5 ص 210- 209 داستان تهنيت را
بلفظ احمد بن حنبل از براء بن عازب از طريق حافظ ابى يعلى موصلى و حافظ
حسن بن سفيان- نامبردگان- و نيز از براء بن عازب از طريق ابن جرير از
ابى زرعه، از موسى بن اسماعيل " منقرى " از حماد بن سلمه، از على بن
زيد و ابى هارون عبدى از عدى بن ثابت از براء و از حديث موسى بن عثمان
خضرمى از ابى اسحاق سبيعى از براء و زيد بن ارقم روايت نموده و در ص
212 از ابى هريره بلفظ خطيب بغدادى آورده.
37- تقى الدين مقريزى مصرى، متوفاى 845 داستان
تهنيت را در " خطط " ص 223 بطريق احمد از براء بن عازى بلفظ پيش گفته
روايت نموده است.
38- نور الدين- ابن صباغ مالكى، مكى، متوفاى 855
داستان تهنيت را در " الفصول المهمه " ص 25 از احمد و حافظ بيهقى از
براء بن عازب بهمان لفظ مذكور آنها حكايت نموده.
39- قاضى نجم الدين اذرعى، شافعى، متوفاى 876 در "
بديع المعانى " صفحه 75 گويد: و بتحقيق وارد شده كه عمر بن خطاب رضى
الله عنه هنگاميكه سخن رسولخدا صلى الله عليه و آله را شنيد كه فرمود:
من كنت مولاه فعلى مولاه، بعلى رضى الله عنه گفت: گوارا باد تو را،
گرديدى مولاى هر مرد و زن مومن.
40- كمال الدين ميبدى در شرح ديوان منسوب به
اميرالمومنين عليه السلام در صفحه 406 حديث احمد را از براء بن عازب و
زيد بن ارقم بلفظ پيش گفته اش ذكر نموده است.
41- جلال الدين سيوطى متوفاى 911 داستان تهنيت را
در " جمع الجوامع " بطورى كه در كنز العمال جلد 6 ص 397 مذكور است بنقل
از حافظ ابن ابى شيبه بلفظ پيش گفته در ص 181- ذكر نموده. 42- نور
الدين سمهودى، مدنى، شافعى، متوفاى 911 داستان تهنيت دار در كتاب خود
"وفاء الوفا باخبار دار المصطفى" جلد 2 ص 173 نقل از احمد بطريق او از
براء و زيد روايت نموده است.
43- ابو العباس شهاب الدين قسطلانى، متوفاى 923 در
جلد 2 " مواهب اللدنيه " ص 13 در معنى مولى گويد: و سخن عمر كه گفت:
اصبحت مولى كل مومن، يعنى ولى كل مومن.
44- سيد عبد الوهب حسينى، بخارى، متوفاى 932 لفظ او
در ص 101 گذشت.
45- ابن حجر عسقلانى، هيتمى، متوفاى 973 در "
الصواعق المحرقه " صفحه 26 درباره مفاد حديث گويد: ما اين را قبول
داريم كه او "يعنى على عليه السلام" اولى است، ولى تسليم باين معنى
نميشويم كه اولى بامامت است بلكه مراد اينست كه او اولى به پيروى و
نزديكى بسوى اوست، تا آنجا كه گويد: و همين معنى است كه ابوبكر و عمر
از حديث فهميده اند و فهم اين دو نفر كافى است، چه آن دو پس از آنكه
"سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله را" شنيدند باو "على عليه السلام"
گفتند گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومن... اين حديث را
دار قطنى روايت نموده است.
46- سيد على بن شهاب الدين همدانى داستان تهنيت را
در " موده القربى " بلفظ براء روايت نموده.
47- سيد محمود شيخانى، قادرى، مدنى در كتاب خود
"الصراط السوى فى مناقب آل النبى" گويد ابو يعلى و حسن بن سفيان در
مسندشان از براء بن عازب رضى الله عنه روايت نموده اند كه گفت: در حجه
الوداع با رسولخدا صلى الله عليه و آله بوديم.. تا آخر لفظى كه از آندو
ذكر شد. و سپس گويد: حافظ ذهبى گفته: اين حديث حسن است و تمام علماء
اهل سنت بر آنچه ما گفتيم اتفاق نموده اند. سپس درباره آنچه كه از خطبه
غدير "بعقيده او" درست است گويد: و صحيح از جمله آنچه ذكر كرديم نيز
اين فراز از فرموده پيغمبر صلى الله عليه و آله است: " الست اولى بكم
مومن من نفسه " يعنى آيا من بهر مومنى اولى نيستم از خودش؟ گفتند: آرى،
هستى. فرمود: همانا اين "اشاره به على عليه السلام" مولاى كسى است كه
من مولاى اويم، بار خدايا، دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و
دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن بدارد، پس از اين گفتار عمر رضى الله
عنه او را "على عليه السلام را" ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را،
صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مومن هستى، قسمتهاى صحيح
و حسن پايان يافت و در آنچه ذكر شد چيزى از ساخته ها و افتراآت مدعى در
ميان نيست تا آخر... تمام سخن او در مورد: سخنان پيرامون حديث، خواهد
آمد.
48- شمس الدين مناوى، شافعى، متوفاى 1031 در كتاب "
فيض القدير " جلد 6 ص 218 گويد: چون ابوبكر و عمر اين را "حديث
الولايه" شنيدند گفتند "طبق آنچه كه دار قطنى از سعد بن ابى وقاص روايت
نموده": گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مومن.
49- شيخ احمد، باكثير مكى، شافعى، متوفاى 1047
داستان تهنيت را در "وسيله المال فى عد مناقب الال" بلفظ براء بن عازب
روايت نموده.
50- ابو عبد الله زرقانى، مالكى، متوفاى 1122 در "
شرح المواهب " جلد 7 صفحه 13 گويد: دار قطنى از سعد روايت نموده كه
گفت: چون ابوبكر و عمر اين را شنيدند گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب
مولاى هر مرد و زن مومن.
51- حسام الدين بن محمد با يزيد سهارنپورى داستان
تهنيت را در "مرافض الروافض" بلفظى كه در ج 1 ص 228 گذشت ذكر نموده
است.
52- ميرزا محمد بدخشانى داستان تهنيت را در دو كتاب
خود "مفتاح النجا فى مناقب آل العبا" و "نزل الابرار بما صح فى اهل
البيت الاطهار" از براء و زيد از طريق احمد ذكر نموده.
53- شيخ محمد صدر العالم داستان تهنيت را در "معارج
العلى فى مناقب المرتضى" از طريق احمد از برا و زيد ذكر نموده.
54- ابو ولى الله احمد عمرى دهلوى، متوفاى 1176 لفظ
او در ج 1 ص 230 گذشت.
55- سيد محمد صنعانى، متوفاى 1182 در "الروضه
النديه شرح التحفه العلويه" از محب الدين طبرى حديثى را كه از طريق
احمد از براء روايت نموده ذكر كرده است.
56- مولوى محمد مبين لكهنوى داستان تهنيت را در
"وسيله النجاه" از براء و زيد ذكر نموده است.
57- مولوى ولى الله لكهنوى داستان تهنيت دار "مرآت
المومنين فى مناقب اهل بيت سيد المرسلين" بلفظ احمد ذكر نموده و
گفته:.. و در روايتى "چنين مذكور است" به به. يا على صبح و شام
نمودى... تا آخر.
58- محمد محبوب العالم در "تفسير شاهى" از ابى سعيد
خدرى آنچه را كه در صفحه 99 بلفظ نيشابورى گذشت ذكر نموده است.
59- سيد احمد زينى دحلان، مكى، شافعى، متوفاى 1304
در جلد 2 " الفتوحات الاسلاميه " ص 306 گويد: عمر رضى الله عنه، على بن
ابى طالب و اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله را دوست ميداشت، و در
اين مورد مطالب بسيارى از او بدست آمده، و از آنجمله است اين مطلب كه
چون پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه،
ابوبكر و عمر رضى الله عنهما گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر
مرد و زن مومن.
60- شيخ محمد حبيب الله شنقيطى، مدنى، مالكى،
داستان تهنيت را در "كفايه الطالب فى حياه على بن ابى طالب" صفحه 28 از
طريق ابن سمان، از براء بن عازب و از طريق احمد، از زيد بن ارقم بلفظ
مذكور ذكر كرده است.