بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

داستان ركبان در كوفه

سال 36 و 37 هجرى

پيشواى حنبلىها- احمد بن حنبل با بررسى و دقت روايت نموده از يحيى بن آدم، از حنش بن حارث بن لقيط نخعى اشجعى، از رياح "با ياء دو نقطه" بن حارث كه او گفت: چند تن در رحبه نزد على عليه السلام آمدند و گفتند: السلام عليك يا مولانا. فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حاليكه شما عرب هستيد؟ گفتند ما از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيديم كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه رياح گفت: چون از آنجا گذشتند، من بدنبال آنها رفتم و پرسيدم اينها كيانند؟ گفتند: گروهى از انصارند، كه در ميان آنها ابو ايوب انصارى است.

و باسنادش از رياح روايت نموده كه گفت: گروهى از انصار را ديدم كه در رحبه نزد على عليه السلام آمدند، آنجناب پرسيدند: چه كسانى هستيد؟ گفتند موالى تو يا اميرالمومنين... بشرح حديث و باز از او نقل كرده كه گفت: هنگامى كه على عليه السلام نشسته بود، مرديكه اثر سفر بر او بود داخل شد و گفت: السلام عليك يا مولاى، على عليه السلام فرمود: اين كيست؟ گفت: ابو ايوب انصارى هستم، فرمود: او را راه دهيد، پس از آنكه ابو ايوب وارد شد بر آنجناب، گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه و ابراهيم بن حسين بن على كسائى معروف به ابن ديزيل "شرح حال او در صفحه 162 ج 1 گذشت" در كتاب صفين كفته حديث نمود ما را، يحيى بن سليمان "جعفى" از ابن فضيل "محمد كوفى"، از حسن ابن حكم نخعى، از رياح بن حارث نخعى كه گفت: نزد على عليه السلام نشسته بودم، در اين هنگام گروهى كه لثام بسته بودند "مطابق رسم عرب پارچه را كه بر سر وزير عگال دارند جلو بينى و دهان خود ميفكنند و اين را عرب لثام گويد" بر على عليه السلام وارد شده گفتند: السلام عليك يا مولينا فرمود: مگر شما گروهى از عرب نيستيد؟ گفتند: آرى، ولى ما شنيديم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در روز غديرخم فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، سپس گفت: ديدم على عليه السلام را كه خندان شد بحدى كه دندانهاى كنار دهان مباركش نمودار شد، و سپس فرمود: گواه باشيد بعدا آن گروه بسوى مركبهاى خود روانه شدند، من آنها را تعقيب نمودم و بيكى از آنها گفتم: شما از چه طايفه و قومى هستيد گفتند؟ ما گروهى از انصار هستيم و آن "اشاره بمردى از خودشان بود" ابو ايوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله است رياح گويد، من نزد او رفتم و با او مصافحه نمودم.

و حافظ ابوبكر بن مردويه "بطوريكه در " كشف الغمه " صفحه 93 مذكور است" از رياح بن حارث روايت نموده كه گفت: من در رحبه با اميرالمومنين عليه السلام بودم، در اين هنگام قافله اى كوچك رو آوردند و در ميدان رحبه شتران خود را خوابانيدند سپس براه افتادند تا بنزد على عليه السلام رسيدند، گفتند: السلام عليك يا اميرالمومنين و رحمه الله و بركاته، فرمود: چه كسانى هستيد؟ گفتند: موالى تو يا امير المومنين راوى گويد آنجناب را ديدم كه با خنده فرمود: چگونه "از موالى من هستيد" و حال آنكه شما گروهى از عرب هستيد؟ گفتند، در روز غدير خم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيديم در حاليكه بازوى تو را گرفته بود خطاب بمردم فرمود: آيا من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان؟ گفتيم بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود همانا خداوندى مولاى من است و من مولاى مومنين هستم، و على مولاى كسى است كه من مولاى اويم، بار خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، فرمود: شما اين را ميگوئيد "و معتقد هستيد"؟ گفتند: آرى، فرمود: و بر اين گفتار گواهى ميدهيد؟ گفتند: آرى، فرمود: راست گفتيد پس آن گروه روانه شدند و من بدنبال آنها رفتم و بمردى از آنها گفتم: شما چه كسانى هستيد؟ اى بنده خدا؟ گفت: ما گروهى از انصاريم و اين است ابو ايوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله، پس دست او را گرفتم و باو درود و تحيت گفتم و با او مصافحه نمودم.

و از حبيب بن يسار، از ابى رميله روايت شده كه چهار سوار آمدند نزد امير المومنين عليه السلام تا اينكه شتران خود را در رحبه خوابانيدند، سپس بنزد آنجناب آمدند و گفتند: السلام عليك يا اميرالمومنين، و رحمه الله و بركاته، فرمود و عليكم السلام از كجا آمده اين قافله؟ گفتند: موالى تو از سرزمين فلان آمده اند، فرمود از كجا شما موالى من هستيد؟ گفتند: ما در روز غدير خم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و ابن اثير در جلد 1 " اسد الغابه " ص 368 روايت كرده از كتاب الموالات ابن عقده باسنادش از ابى مريم زرين حبيش كه گفت: على عليه السلام از قصر بيرون آمد و با او روبرو شدند سوارانى كه شمشير حمايل داشتند، و گفتند: السلام عليك يا اميرالمومنين، السلام عليك يا مولانا و رحمه الله و بركاته، على عليه السلام فرمود: در اينجا از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله چه كسى حضور دارد؟ پس دوازده تن برخاستند كه از جمله آنها بودند: قيس بن ثابت بن شماس، و هاشم بن عتبه و حبيب بن بديل بن ورقاء، پس گواهى دادند كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده اند كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، و ابو موسى " مدينى " اين حديث را با بررسى و دقت در سند آورده.

و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " صفحه 305 آنرا از كتاب الموالات ابن عقده روايت نموده و صدر خبر را تا آنجاى از متن كه " على عليه السلام گفت "... از آن انداخته و هاشم بن عتبه را ذكر نكرده و اين روش او بمقتضاى عادتى است كه نامبرده در كاهش فضايل آل الله دارد

و محب الدين طبرى در جلد 2 " الرياض النضره " ص 169 روايت مزبور را از طريق احمد بلفظ اول او و از معجم حافظ بغوى ابوالقاسم بلفظ دوم احمد، و ابن كثير در جلد 5 تاريخش صفحه 212 از احمد بدو طريق و دو لفظ اولى او، و در جلد 7 صفحه 347 از احمد بلفظ اول او ذكر نموده اند، و در صفحه 348 گويد: ابوبكر بن ابى شيبه گفت: حديث كرد ما را شريك از حنش از رياح بن حارث كه گفت: هنگاميكه ما در رحبه با على عليه السلام نشسته بوديم، مردى بر آنحضرت وارد شد كه اثر سفر بر او بود و گفت: السلام عليك يا مولاى، گفتند: اين كيست؟ گفت: ابو تراب انصارى هستم، من شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هيثمى در ج 9 " مجمع الزوايد " ص 104 حديث مزبور را بلفظ اول احمد روايت نموده، سپس گويد: حديث مزبور را احمد و طبرانى روايت نموده اند، جز اينكه او گفته كه: گفتند: شنيديم رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- و اين ابو ايوب است كه ميان ماست پس ايو ايوب روپوش را از خود دور كرد سپس گفت شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

و رجال طريق احمد ثقه هستند... تا آخر حديث، و جمال الدين عطاء الله بن فضل الله شيرازى در كتاب خود " الاربعين فى مناقب اميرالمومنين " در مورد ذكر حديث غدير گويد: و آنرا زر بن حبيش روايت نموده و چنين گفته: على عليه السلام از قصر خارج شد، در اين هنگام سوارانى كه شمشير حمايل داشتند و روپوش بر صورت و تازه از راه رسيده بودند با آنحضرت روبرو شدند و گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين، و رحمه الله و بركاته، السلام عليك يا مولانا على عليه السلام پس از جواب سلام فرمود: در اينجا از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند؟ پس دوازده تن از آنها برخاستند، كه از جمله خالد بن زيد ابو ايوب انصارى، و خزيمه بن ثابت و ذو الشهادتين، و قيس بن ثابت بن شماس، و عمار بن ياسر، و ابو الهيثم بن تيهان، و هاشم بن عتبه بن ابى وقاص، و حبيب بن بديل بن ورقاء بودند. پس شهادت دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيدند كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.. تا آخر حديث. پس على عليه السلام به انس به مالك و براء بن عازب "كه از اداى شهادت خوددارى كردند" فرمود: چه چيز مانع شد شما را از اينكه برخيزيد و شهادت دهيد؟ چه آنكه شما نيز همانطور كه اين گروه شنيده اند، شنيده ايد؟ سپس فرمود: بار خدايا اگر اين دو نفر بعلت عناد كتمان كردند آنها را مبتلا كن، اما براء نابينا شد و پس از نابينا شدن هنگامى كه از منزل خود سوال ميكرد ميگفت: كسيكه گرفتار نفرين شده چگونه راه مقصود را در مى يابد؟ و اما انس، پاهاى او مبتلا به برص شد، و گفته شده است هنگاميكه على عليه السلام طلب گواهى داير بگفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله من كنت مولاه فعلى مولاه فرمود نامبرده معتذر بفراموشى شد و على عليه السلام فرمود: بار خدايا اگر دروغ ميگويد او را مبتلا بسفيدى "برص" كن كه دستار او آنرا مخفى نسازد پس چهره او دچار برص شد و پيوسته خرقه بر چهره خود مى افكند- ع 1 صفحه 211 و ج 2 صفحه 137. و ابو عمرو كشى در صفحه 30 فهرست خود در آنچه كه از جهت عامه روايت نموده گويد: عبد الله بن ابراهيم روايت نموده باخبار از ابو مريم انصارى، از منهال ابن عمرو، از زر بن حبيش كه گفت: على بن ابى طالب عليه السلام از قصر خارج شد و سوارانى كه شمشير حمايل و لئام بر چهره داشتند با آنجناب روبرو شدند و گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين، و رحمه الله و بركاته، السلام عليك يا مولانا، آنحضرت فرمود: در اينجا چه كسى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله هست؟ خالد بن زيد ابو ايوب، و خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين، و قيس بن سعد بن عباده، و عبد الله ابن بديل بن ورقاء بپا خاستند، و همگى آنها شهادت دادند باينكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند در روز غدير خم كه ميفرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، پس از آن على عليه السلام به انس بن مالك و براء بن عازب فرمود: چه مانع شد شما را كه برخيزيد و شهادت دهيد؟ زيرا شما هم شنيده ايد همانطور كه اين گروه شنيده اند؟ سپس فرمود: بار خدايا اگر اين دو نفر از روى عناد شهادت خود را كتمان نمودند آنها را مبتلا كن، در نتيجه براء بن عازب نابينا شد و قدمهاى انس بن مالك دچار برص شد پس انس بن مالك سوگند ياد كرد كه هيچ منقبتى و فضيلتى را كه درباره على عليه السلام وجود دارد هرگز كتمان نكند، و اما براء بن عازب، از منزل خود سوال ميكرد و باو نشانى ميدادند، پس ميگفت چگونه راهنمائى و ارشاد ميشود كسيكه مورد اصابت نفرين واقع شده؟

و در اين زمينه و راجع باين جريان تعداد ديگرى از محدثين متاخر هستند كه اين داستانها و وقايع را ذكر نموده اند و ما بذكر آنها سخن را طولانى نميكنيم.

شهود مشهور و بنام كه نسبت بحديث غدير در روز ركبان "قافله" شهادت داده اند بر حسب آنچه از احاديث گذشت.

1- ابو الهيثم بن تيهان "از اصحاب بدر".

2- ابو ايوب خالد بن زيد انصارى.

3- حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعى.

4- خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين "از اصحاب بدر است و در صفين شهادت يافته".

5- عبد الله بن بديل بن ورقاء- در صفين شهادت يافته.

6- عمار بن ياسر "از اصحاب بدر است و در صفين بدست گروه ستمكار كشته شده".

7- قيس بن ثابت بن شماس انصارى

8- قيس بن سعد بن عباده خزرجى "از اصحاب بدر است".

9- هاشم مرقال بن عتبه "پرچمدار على صلى الله عليه و آله در صفين كه در همان جنگ شهادت يافته".

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved