مشروح بیانات رهبر معظم انقلاب د ردیدار علما و روحانیون همدان
15 / 04 / 1383
خداى متعال را از صمیم قلب سپاسگزارم که مى بینم بحمداللَّه مجموعه ى
علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در یک فضاى معنوى و مالامال از
صفا و خلوص گرد هم آمده اند؛ و از این که خودم را در جمع شما مى بینم،
خوشحالم.
حقاً لازم است از شخصیت عزیزِ جناب آقاى موسوى همدانى
-که واقعاً زحمات ایشان در طول مدت قریب به بیست سال در همدان، بسیار
ذى قیمت است - تشکر کنیم و از خداى متعال متضرعانه بخواهیم که به ایشان
شفاى عاجل عنایت کند. بنده خیلى خوشحال شدم وقتى امروز ایشان را در بدو
ورود زیارت کردم و دیدم بحمداللَّه حالشان از قبل بهتر است؛ ان
شاءاللَّه روزبه روز حالشان بهتر باشد. لازم است از جناب آقاى محمدى هم
که زحمت امامت جمعه را در همدان قبول کردند و به تلاش حوزوىِ خودشان با
جدیت مشغول شدند، تشکر کنیم. ایشان در فامنین هم منشأ خدمات علمى و
اجتماعىِ بسیارى بودند؛ ان شاءاللَّه در این جا هم توفیقات الهى شامل
حال ایشان خواهد شد. هم مردم شهر همدان، هم مردم استان همدان، هم حوزه
ى علمیه ى کهن و باارزش همدان، از وجود ایشان استفاده خواهد کرد.
همچنین وظیفه ى قطعى خودم مى دانم که از جناب آقاى موسوى اصفهانى تشکر
کنم؛ به خاطر صفا و خلوص و تلاش و مجاهدتى که ایشان در این مدت در
همدان از خود نشان دادند.
بله - همان طور که فرمودند - خداى متعال به خلوص و
ایثار و خدمت و نیت مخلصانه پاسخ مى دهد و من مى بینم آینده ى حوزه ى
همدان را که ان شاءاللَّه همان شکوه و عظمت دوران مرحوم آقاى آخوند
ملاعلى معصومى (رضوان اللَّه علیه) و دورانهاى قبل از ایشان را به فضل
الهى باز خواهد یافت.
یک جمله در خصوص سابقه ى علمى همدان - به معناى شامل
و عام آن، که استان همدان است - عرض کنیم. حقیقتاً در بین مناطق
گوناگون کشور، همدان یک نمونه ى کم نظیر است. تعداد علما و فضلا و
بزرگان و متبحرین در فنون مختلف و علوم گوناگون در این استان بسیار
شگفت آور است. از خصوصیات این استان یکى هم این است که صادرکننده ى
علماست؛ چقدر بزرگان همدانى، ملایرى، نهاوندى و سایر شهرهاى این استان
و این منطقه در مناطق مختلف کشور منشأ خدمات علمى و عملى بودند. ما در
مشهد از اوان کودکى با دو چهره ى علمىِ معروفِ نهاوندى آشنا شدیم؛ یکى
مرحوم شیخ محمد نهاوندى بود؛ پسر شیخ عبدالرحیم نهاوندى، که او هم از
ملاهاى بزرگ تهران بود. مرحوم شیخ محمد نهاوندى از اَعلام و اساتید
مشهد بود، که پدر من پیش ایشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسیر نهاوندى، که
چهار جلد است. ایشان شاعر خوبى هم بوده است. بنده ایشان را دیده بودم و
با پدرم به منزل ایشان رفته بودیم؛ بسیار مرد فاضل، عالم، روشنفکر،
مجتهد و متفننى بود. دیگرى، مرحوم آقا شیخ على اکبر نهاوندى که در بین
عامه ى مردم مشهد تقریباً شخص اولِ روحانى محسوب مى شد؛ الان هم شبستان
نهاوندىِ مسجد گوهرشاد به اسم ایشان است. این اولین آشنایى ما با این
منطقه از لحاظ علمى بود. بعد هم بتدریج با نام علماى بزرگ این خطه آشنا
شدیم؛ فقها و اصولیین بزرگى که در این خطه پرورش پیدا کرده اند؛ مرحوم
آخوند ملاعلى نهاوندىِ صاحب «تشریع الاصول»، مرحوم آخوند ملاحسینقلى که
علاوه ى بر مقام عرفانى و سلوکى و معنوى، فقیه بزرگوارى هم بوده است؛
شاگرد شیخ و شاگرد میرزاى شیرازى بوده است؛ مرحوم آقا شیخ محمد بهارى،
مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ؛ شخصیتهاى برجسته ى علمىِ نزدیک به زمان
ما. شاید قبل از اینها، مرحوم آخوند ملاحسین همدانى بوده؛ مؤسس همین
مدرسه ى آخوند همدان، که بعد مرحوم آقاى آخوند ملاعلى (رضوان اللَّه
علیه) آن را تجدید بنا کردند و در واقع از نو احیاء کردند. بنابراین
همدان پُر از چهره هاى علمى است. در قم هم که ما بودیم، فضلاى همدانى
را مى شناختیم. همین آقاى صابرى همدانى - که این جا تشریف دارند -
اوایل ورود ما در قم، ایشان و دیگران حضور داشتند و از فضلا بودند.
امروز بحمداللَّه در عداد مراجع، آقاى نورى همدانى را در قم داریم، و
بقیه ى آقایان علماى همدان. بنابراین، این منطقه از لحاظ علمى بابرکت
است. اینها تصادفى هم نیست؛ یقیناً خصوصیات و شرایط اقلیمى و جغرافیایى
و تاریخى در این پرورش علمى تأثیر گذاشته است. همین رجل همدانىِ معروف
- که مرحوم ابن سینا، هم در شفا و هم در مکاتبه ى خود با علماى بغداد
ازرجل همدانى اسم مى آورد - هزار سال قبل در همدان کسى بوده است که ابن
سینا در حق او شهادت مى دهد و مى گوید او در فنون مختلف متبحر و وارد
است. ایشان در شفا مى گوید: «کبیر السن، غزیر المحاسن». غزیر المحاسن،
یعنى محسّناتش فراوان بوده. بعضى خیال مى کنند غزیرالمحاسن، یعنى
محاسنش زیاد بوده! غزیر اللحیه که نگفته اند؛ غزیر المحاسن گفته اند.
البته در باب کلىِ طبیعى نظرى دارد که آن را قبول نکرده اند؛ لیکن این
شخصیت خیلى مهم است. هزار سال قبل، ابن سینا - که فرید اعصار و دهور
است، نه فرید عصر خود - درباره ى این مرد شهادت مى دهد که محاسنش زیاد
است، و بعد در آن مکتوبات مى گوید این مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛
که بعد از بیان او معلوم مى شود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه
متبحر بوده است. اینها چیزهاى مهم و عظیمى است. حالا روات و بزرگانى که
همدانى بودند، به جاى خود محفوظ؛ این متبحرین در فنون مختلف و کسانى که
مغزها و ذهنهایشان با علم بارور شده بود، وقتى حساب مى کنیم، مى بینیم
یکى پس از دیگرى در ادبیات و در فنون مختلف، سرآمد بوده اند. رشیدالدین
فضل اللَّه همدانى - صاحب رَبع رشیدىِ تبریز و صاحب کتاب «مجمل
التواریخ» - یک شخصیت علمى است؛ از کار او در رَبع رشیدى مى شود فهمید
که او مرد علمى است. شما ببینید این مرد هفتصد سال قبل در تبریز
دانشگاهى ساخته که شش هزار دانشجو داشته و اینها در فنون مختلف درس مى
خواندند. پنجاه یا صد نفر پزشک فقط در رَبع رشیدى جمع شده بودند و علم
پزشکى را تدریس مى کردند. این سلسله ى نسب علمى حوزه ى همدان را باید
به یاد داشت؛ اینها را نباید فراموش کرد؛ این سلسله ى نسب علمى چیز
خیلى مهمى است. شما فاضل و طلبه ى جوان که در حوزه ى علمیه ى همدان یا
کفایه مى خوانید، یا مکاسب مى خوانید، یا درس خارج مى روید و اسفار مى
خوانید، توجه داشته باشید که امتداد آن سلسله ى علمى هستید. من مرحوم
آقاى آخوند ملاعلى را از نزدیک زیارت نکرده بودم؛ لیکن صیت علمى ایشان
در قم و مشهد به ماها رسیده بود؛ مى دانستیم شخصیت باعظمتى است و از
لحاظ علمى جزو شاگردهاى مبرز مرحوم حاج شیخ است. همچنین مرحوم آقاى آقا
شیخ محمد ثابتى و دیگران، که در زمره ى علما و شخصیتهاى بزرگ همدانى
بوده اند. این قبال کهن علمىِ همدان را فراموش نکنید و از دست ندهید؛
این چیز خیلى بزرگى است. شما دنباله ى آنها هستید. چشمه ى نورانى و
گواراى علم در این بلاد جارى شده و به همه جا رسیده است. نجف از این
بزرگوارها استفاده کرده، قم استفاده کرده، مشهد استفاده کرده، تهران
استفاده کرده.
حاج آقا رضا همدانىِ واعظ در حضور میرزاى شیرازى منبر
رفت، که این منبر بعد کتاب شد؛ «هدیة النملة الى رئیس الملة». این یک
منبرِ حاج آقا رضا همدانى واعظ است؛ غیر از حاج آقا رضا همدانىِ فقیهِ
صاحب «مصباح الفقیه». من «هدیة النملة» را دارم و خوانده ام؛ رد شیخیه
است. این کتاب، متقن و دقیق و عمیق است. البته مرحوم حاج آقا رضا واعظ
فقیه هم بوده، اما اهل طلاقت بیان و اهل منبر هم بوده و در حضور میرزاى
شیرازى منبر رفته و میرزا او را تحسین کرده است. گفته این منبر را
بنویس، او نوشته است؛ بعد با عنوان «هدیة النملة الى رئیس الملة» چاپ
شده است. البته من چاپ قدیم آن را دارم - چاپهاى چهل، پنجاه سال قبل را
- نمى دانم اخیراً چاپ شده یا نه. این کتاب به نجف استفاده رسانده است.
مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى کسى بوده است که جریان
سلوکىِ عرفان متشرعىِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشیده. مرحوم آقا
سیدعلى شوشترىِ معروف که استادِ میرزا و استاد خیلى از بزرگان بود و
خودش فقیه بزرگوارى بود، توانست یک نفر را تربیت کند و او آخوند
ملاحسینقلى همدانى است که این سلسله را به راه انداخته است. مرحوم
آقاشیخ محمد بهارى، مرحوم آقا سیداحمد کربلایى، مرحوم آقا میرزا جواد
آقاى تبریزى - پدر مرحوم آقا میرزا على آقاى قاضى - و بزرگان دیگر، هر
کدام در این عرصه، تلاش فراوانى کردند.
چندین سال پیش، زمان ریاست جمهورى به این جا آمدم؛
مرحوم آقاى آقانجفى هم حیات داشتند؛ ایشان هم جزو شخصیتهاى برجسته
بودند. شما شخصیتهاى علمىِ زیادى دارید، که هم همدان، هم سرتاسر کشور و
هم حوزه ى نجف از این بذر سالم و این مزرع پُرمحصول و پُرنماء استفاده
کرده است. شما که مى خواهید در حوزه ى همدان درس بخوانید، دنباله ى آن
سلسله هستید. قدر خودتان را بدانید، قدر این حوزه را بدانید و روزبه
روز به این حوزه بپردازید و آن را تقویت کنید و عمق بدهید.
عزیزان من! درس را هم خوب و عمیق بخوانید؛ این را من
به جوانها عرض مى کنم. همه ى آنچه براى یک روحانى از شؤون مختلف لازم
است، متوقف است بر این مایه ى علمى. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس
مى گفتم - سطوح درس مى دادم؛ مکاسب و کفایه مى گفتم - در کارهاى مبارزه
هم بودم. طلبه هایى که با بنده معاشر بودند، خیلى از آنها داخل مسائل
مبارزه بودند. حضور در میدانهاى سیاسى و اجتماعى، بعضى از آنها را دچار
تردید کرده بود که خواندن این درسها و دقت در متون درسى چه فایده یى
دارد؛ برویم مشغول کار سیاسى شویم. آنها در همان میدان سیاسى هم با
بنده مرتبط بودند و از بنده چیزهایى مى آموختند. وقتى متوجه این تردید
شدم، به آنها گفتم هر کارى بخواهید بکنید، بى مایه فطیر است؛ باید مایه
داشته باشید تا بتوانید منشأ اثر باشید. و به شما عرض مى کنم: برادران
عزیز! مایه ى علمى را مستحکم کنید.
نکته ى دوم: امروز روحانیت ما با دو گونه چالش مواجه
است. شاید در بعضى از ادوار تاریخى هم همین طور بوده است؛ لیکن در اکثر
ادوار تاریخى، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک
چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلى روحانیت - که در ادوار
مختلف، حوزه هاى علمیه و علماى ما با آن مواجه بودند - تبیین و تعلیم
دین به معناى واسع کلمه بوده است؛ تعلیم فقه اللَّه، فقه الدین. فقه
فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، توحید و معارف است؛ چیزهایى است که با غور در
مسائل عقلى باید آنها را به دست آورد و فهمید و با تهذیب نفس آنها را
صیقل داد. مى خواستند دین را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان
تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادى دارد؛ یکى از ابعاد، رشد دادن فکر و
عقل مردم است - که «و یثیروا لهم دفائن العقول» - یکى دیگر از آن
ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده
است. در دوره هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکى از
مسؤولیتهاى خودشان را این مى دانستند که با شبهات مقابله کنند. مقابله
هم یا به نحو پیشگیرى است یا به نحو درمان. پیشگیرى، بهتر از درمان
است. این که کلام را تعلیم مى دادند، فلسفه را تعلیم مى دادند و شخصیتى
مثل علامه ى حلى - که فقیه عالیقدرى است - هم در کلام کتاب دارد، هم در
فلسفه کتاب دارد، به خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ
خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه ها در ذهن پیشگیرى کنند.
مخاطب آنها - چه انسان معمولى یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده
- در مقابل شبهه یى که به ذهن او مى رسید یا دیگرى به ذهن او وارد مى
کرد، درنمى ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه
یى پیش مى آمد، مجالس کلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و کتاب
بنویسند تا شبهه ها را برطرف کنند. براى این کار، فقه و فلسفه و کلام و
تفسیر و علوم مقدماتى مى خواندند؛ از تاریخ مطلع مى شدند و بسیارى از
علوم عصر خود را فرا مى گرفتند تا بتوانند دین را تبلیغ کنند؛ «لقد منّ
اللَّه على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و
یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة». یکى هم تزکیه است. تعلیم با تزکیه
متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه ى صحیح و با متد درست انجام
بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلى است.
شما امروز با این چالش مواجه اید و مسأله ى شما مهمتر
و دشوارتر است از مسأله ى علامه ى حلى یا مسأله ى علامه ى مجلسى یا
مسائل علماى بزرگى که در طول تاریخ بوده اند؛ با آنها قابل مقایسه
نیست. امروز نشر افکار باطل نه فقط به وسیله ى ابزارهاى ارتباط جمعىِ
فراوان - مثل رادیو، تلویزیون، اینترنت و انواع و اقسام روشهاى
الکترونیکى - انجام مى گیرد، بلکه از شیوه هاى هنرى هم استفاده مى شود.
امروز در دنیا پول خرج مى کنند و فیلمهاى گران قیمت مى سازند، براى این
که غیرمستقیم فکرى را وارد ذهنها کنند یا فکرى را از ذهنها بیرون
بیاورند. یکى از مهمترین نقاط آماج این کارها، افکار دینى و بخصوص
افکار اسلامى است. البته بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، بخصوص افکار
شیعه هم آماج همین چیزها قرار گرفته است. شما شاید شنیده باشید که در
سرزمین فلسطین به وسیله ى صهیونیست ها یا در امریکا کنفرانس هاى شیعه
شناسى تشکیل مى شود و کسانى روى آراء و لایه هاى فکرى و شکل اجتماعى
شیعیان تحقیق مى کنند؛ این براى این است که بتوانند با شیعه مبارزه
کنند. باید شیعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه کنند.
شبهات زیاد است. شما اگر در میان جوانان بروید، مى
بینید جوان خوبِ ما هم گاهى در ذهنش شبهه وجود دارد. ایرادى هم ندارد؛
شبهه به ذهن همه مى آید؛ نباید به جوان ایراد گرفت که تو چرا شبهه
دارى. وقتى ذهن فعال و کارگر شد، شبهه به ذهن مى آید. بر عهده ى ما
طلبه هاست که این شبهه ها را با پیشگیرى یا با درمان برطرف کنیم. چالش
عمده ى امروز شما این است؛ چه کار مى خواهید بکنید؟ خطاب من، هم به
بزرگان حوزه هاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزه ها: چه کار مى خواهید
بکنید؟ درس را باید خواند. یقیناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مکاسب و
کفایه و درسهاى خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است. من قبلاً گفتم بى مایه
فطیر است. علوم عقلى کلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا اینها کافى
هم هست؟ من به شما عرض مى کنم: نه، کافى نیست. ما در برنامه هاى کارىِ
خود باید جریان خلّاق فکرى یى را که در حوزه هاى ما بحمداللَّه از دوره
ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پیدا کرده است، وسعت و عمق
بیشترى بدهیم. کسى مثل مرحوم علامه ى طباطبایى (رضوان اللَّه تعالى
علیه) در حوزه ى علمیه ى قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولى؛
هم مى توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى توانست درس خارجِ اصول
مفصلى ترتیب دهد و فضلا را جمع کند؛ اما او به کارى پرداخت که آن روز
آن را لازم مى دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر این که اینها
لازم است. او گفت من مى بینم که دارند تفکرات و فلسفه ى کاذب مارکسیستى
را در ذهنها جا مى دهند؛ نمى شود با توضیح المسائل اینها را پاسخ دهیم؛
توضیح المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب این شبهه ها را با چیز دیگرى
باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یکى از تربیت شده
هاى او مرحوم شهید مطهرى (رضوان اللَّه علیه) است. کارى که شهید مطهرى
کرد، امروز باید همه ى فضلاى جوان در صدد باشند خود را براى آن آماده
کنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام کنند. شهید مطهرى به عرصه ى ذهنیت
جامعه نگاه کرد و عمده ترین سؤالات ذهنیت جامعه ى جوان و تحصیلکرده و
روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامى و فلسفه ى اسلامى
و منطق قرآنى منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد
گذاشت؛ از مسأله ى عدل الهى و قضا و قدر و علل گرایش به مادیگرى بگیرید
- که مسائل، بیشتر ذهنى و عقلى است - تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل
مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام، که این هم تلاشى بود براى روشن
کردن ذهنها. آن روز عده یى با گرایشِ ایران مدارى مى خواستند با اسلام
مبارزه کنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت کرده؛ ایران هم به
اسلام خدمت کرده. «خدمات متقابل ایران و اسلام» همانقدر ارزش دارد که
کتاب «عدل الهى» شهید مطهرى. مرحوم شهید مطهرى نمونه ى یک شخصیت
روحانىِ متناسب با زمان است که مى تواند در چالش اول، کارِ درست بکند و
اقدام بجا انجام دهد. البته شبیه ایشان باز هم داشتیم و بحمداللَّه
امروز هم داریم. امروز در قم فضلاى جوانى به این کارها مشغول هستند؛
خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضى از آنها و آثارشان آشنایم؛ اما این در
حوزه هاى ما باید به صورت یک جریان اصیل دربیاید. همه باید خود را با
این حرکت و این جریان آشنا کنند.
من لازم مى دانم و بارها هم این نکته را گفته ام که
همه ى طلاب و همه ى اهل منبر، یک دور آثار آقاى مطهرى را بخوانند.
مرحوم شهید مطهرى (رضوان اللَّه علیه) گرایش سلوکى و معنوى هم داشت؛ یک
مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى امام، یک مقدار متأثر از مصاحبت و
شاگردى مرحوم علامه ى طباطبایى، یک مقدار هم بعدها با بعضى از اهل دل و
اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ایشان اهل گریه و تضرع و دعاى نیمه شب
بود؛ بنده از نزدیک اطلاع داشتم. در آثار ایشان این رشحه ى معنوى،
توحیدى و سلوک کاملاً مشهود است. یکى از کارهاى لازم در حوزه ها مطالعه
ى آثار ایشان است. جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهرى آشنا شوند.
اگر بنده مى خواستم برنامه ى حوزه ى علمیه ى قم را بنویسم، بلاشک یکى
از مواد برنامه را این مى گذاشتم که کتابهاى آقاى مطهرى خوانده شود،
خلاصه نویسى شود و امتحان داده شود. البته در این آثار هم نباید متوقف
شد. من به دست اندرکاران برگزارى همایش «حکمت مطهر» که در تهران با من
ملاقات داشتند، همین نکته را یادآورى کردم؛ گفتم در آقاى مطهرى متوقف
نشوید. این، نهایت کار نیست؛ مرحله یى از کار است که گردونه ها و گیتى
هاست ملک آن جهانى را. گفت:
یک عمر مى توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن نباش که مضمون نمانده است
اینقدر حرف هست براى گفتن. دریاى آب شیرینِ بى نهایت
قرآن و حکمت قرآنى اینقدر مطلب دارد که هرچه شما بنوشید، هرچه ذخیره
کنید و هرچه بردارید، کم نمى شود و تکرارى هم نمى شود. مبنا را تفکرات
شهید مطهرى بگذارید و کارهاى بعدى را روى آن بنا کنید؛ «العلى محظورة
الّا على / من بنی فوق بناء السلف».
سال 56 به اتفاق جمعى از دوستان بنا بود جهان بینى
اسلام را بنویسیم. بعد با تبعید بنده و بعضى دیگر از دوستان به
ایرانشهر، جمع تقریباً متلاشى شد؛ لیکن بنا گذاشتیم کار را انجام دهیم.
از جمله ى افراد این مجموعه، مرحوم شهید باهنر بود؛ به ایرانشهر آمد و
گفت شما که این جا کارى ندارید، این تحقیق را انجام دهید. دیدیم حرف
خوبى است. بعد ایشان نکته یى گفت که بسیار مهم بود. کتاب تعلیمات دینىِ
سال سوم و چهارم دبیرستان را - که به وسیله ى خود ایشان و یک جمع دیگر
و با برنامه ریزىِ مرحوم شهید بهشتى تنظیم مى شد - آورد و به من داد؛
گفت این را شما بخوانید، ببینید پایه ى معرفت دینىِ جوان دانش آموز ما
چقدر است؛ فراتر از این، چشم اندازى را در مسائل دینى تعریف کنید. کتاب
را خواندیم، دیدیم مطالب خیلى خوب و باارزشى است. بنابراین، براساس
آنچه امثال شهید بهشتى و شهید مطهرى و دیگر بزرگان فکر و اندیشه ى
اسلامى کار کرده اند، باید نوشت و گفت. این، چالش اول است. وظیفه ى
حوزه ها و وظیفه ى بزرگان حوزه ها و وظیفه ى مدرسین است که در این
چالش، فعالانه عمل کنند.
چالش دوم - که خیلى هم حرف دارد - مسأله ى سیاسى است.
شما طلبه ى جوانى هستید در مدرسه ى آقاى آخوند، یا مدرسه ى زنگنه، یا
مدرسه ى مرحوم آقاى آقاشیخ على دامغانى، و دارید در همدان، در ملایر،
در فامنین و هر جاى دیگر درس مى خوانید. اگر بحث سیاستهاى جهانى و
استکبار جهانى و امریکاى با آن عظمتِ ظاهرى بشود و بگویند اینها با شما
مخالفند، شما نباید بگویید مگر من چه کسى هستم که با من مخالفند؛ من یک
طلبه ى گوشه ى مدرسه ى آقاى آخوند در همدان هستم. من مى خواهم بگویم
این فکر اشتباه است. اینها با یک یک شما نه تنها مخالفند، بلکه دشمن
اند. به هر کدام از شماها به چشم منبعى براى روشنگرى و افشاگرى نگاه مى
کنند؛ که اگر این منبع فعال شود و کار بکند و باطن و استعداد و ظرفیت
خودش را بروز دهد، کار بر استکبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هر
یک از شما بالقوه یک امام خمینى هستید. اینها با یک یک عمامه به سرها و
طلبه ها و روحانیون دشمن اند؛ چرا؟ چون بناى کار آنها بر ظلمات، بر چشم
بندى و بر کتمان حقیقت و پرده روى کار کشیدن است. الان شما نگاه کنید؛
در امریکا اسم دمکراسى و حقوق بشر برده مى شود. امریکایى ها یکى از
ارزشهایى که فکر مى کنند یا ادعا مى کنند که باید در دنیا برایش
بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امریکا هم این را باور کرده است. یک وقت
مسأله یى مثل زندان ابوغریب به وجود مى آید و گوشه یى از آن برملا مى
شود، که آن را هم ماستمالى مى کنند؛ کما این که کردند و به گردنِ هم
انداختند و مسأله را تمام کردند. اینها توانسته اند با کمک ابزارهاى
پیشرفته ى تبلیغاتى و ارتباطاتى - با همین تلویزیون، با همین هنر، با
همین هالیوود، با همین بازیهاى اینترنتى و رایانه یى، با همین ارتباطات
سریع در دنیا - سر بشریت را کلاه بگذارند. ادعاى تمدن مى کنند، اما
تمدن ندارند؛ واقعاً وحشىِ محض هستند. قبلاً گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ
منظمى وقتى در خیابان راه برود، مى گویند آزار او به مورچه هم نمى رسد؛
اما شما ناگهان این خانم جوان را در زندان ابوغریب پیدا مى کنید؛ با
دستِ خودش مرد عراقى را شکنجه مى کند و قهقهه سر مى دهد و با خونسردى
آدم مى کُشد! یک وقت کسى عصبانى مى شود و آدم مى کُشد؛ نه، اینها با
خونسردى و در حال قهقهه آدم مى کُشند و ادعاى دمکراسى هم مى کنند!
اینها با جبارترین حکومتها، حکومتهاى کودتایى، حکومتهاى نظامى و
حکومتهایى مثل حکومت محمد رضا پهلوى، در عین استبداد، چون در خدمت آنها
و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمى کنند، اصلاً از آنها حمایت هم
مى کنند. اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 که طلیعه هاى انقلاب آشکار شده
بود، کارتر - رئیس جمهور وقت امریکا - به ایران آمد و در یک جلسه، نطقى
را که برایش فراهم کرده بودند، نخواند؛ ارتجالاً بنا کرد نطقى سرتا پا
ستایش از محمدرضا ایراد کردن. امروز هم همین کار را در خیلى از جاهاى
دنیا دارند مى کنند؛ قبلاً هم کرده اند، بعد از این هم خواهند کرد؛
درعین حال ادعاى دمکراسى هم مى کنند! دنیا هم این ادعاها را باور کرده؛
ما هم وقتى به جامعه ى خودمان نگاه مى کنیم، مى بینیم یک عده آدمهاى
درس خوانده و تحصیلکرده و مدعى روشنفکرى وقتى اسم دمکراسى و یا مردم
سالارى و احترام به رأى مردم مى آید، فوراً ذهنشان به طرف امریکا مى
رود! آنها دروغ مى گویند و مطلقاً به دمکراسى و آزادى و آراء مردم
احترام نمى گذارند؛ نمونه اش ممنوعیت حجاب در مدارس برخى کشورهاى
اروپایى است. اجازه نمى دهند دختر محصل با روسرى به کلاس برود و درس
بخواند. پس امروز مشى اساسى استکبار عبارت است از کلاه سر دنیا گذاشتن،
کلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامى»؛ یعنى
غبارآلود کردن فضا، یا به تعبیر قدیمىِ خود ما «گل آلود کردن آب». اگر
در این فضا که همه جا را تاریک کرده اند، یک نفر پیدا شود که نورافکنى
بیندازد، اینها چه حالى دارند و نسبت به او چه موضعى مى گیرند؟ شما
همان کسى هستید که نورافکن مى اندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص
با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است که روحانیت شیعه مستقل است.
رابطه ى من و شما خیلى خوب است. بنده به اصطلاح جزو
دستگاه حاکم کشورم، شما هم طلبه و روحانى و مدرّس اید؛ با یکدیگر هم
خیلى رفیقیم؛ من شما را خیلى دوست دارم، شما هم به من لطف دارید؛ اما
این به خاطر ارتباط طلبگى و روحانى و به خاطر مسأله ى معنوى ماست.
روحانیت شیعه زیر بار هیچ زور و قدرتى نمى رود و مرعوب نمى شود.
روحانیت شیعه اگر احساس تکلیفى کرد، ملاحظه ى کسى را نمى کند. نه این
که استثناء ندارد؛ چرا، استثناء هست. آدم بد همه جا هست؛ در میان اولاد
پیغمبران و ائمه هم آدم بد داشتیم؛ اما طبع روحانیت شیعه این است.
روحانیت شیعه براى نماز جمعه اش، از اداره به او کاغذنوشته نمى دهند.
آقاى محمدىِ امام جمعه اگر بخواهد در مصر و عربستان سعودى و کشورهاى
دیگر نمازجمعه بخواند، باید یک کاغذنوشته از اداره بیاورند به او بدهند
و بگویند این را بخوان؛ اما این جا آقاى محمدىِ ما هرچه بخواهد، بیان
مى کند؛ این درست است. این را فهمیده اند و اطلاع دارند؛ لذا از امثال
آقاى محمدى مى ترسند. آنها از زبان گویا مى ترسند. اگر این زبان گویا
پشتوانه ى فکر و اندیشه ى عمیق و غزیر اسلامى هم داشته باشد،
آنهابمراتب بیشتر مى ترسند؛ آن وقت مثل مطهرى را شهید مى کنند.
پروردگارا! ما را در راه این بزرگان ثابت قدم بدار؛
ما را در راه اسلام ثابت قدم بدار؛ ما را به معناى واقعى کلمه سربازان
امام زمان قرار بده؛ ما را در تحصیل و تعلیم علم، آن چنان که تو را
خشنود مى کند، موفق بگردان. پروردگارا! آقاى موسوى همدانىِ عزیز ما را
شفاى عاجل عنایت کن؛ علماى همدان، گذشتگان همدان، بزرگان استان همدان،
شخصیتهایى که از آنها اسم بردیم و بسیارى که از آنها اسم نبردیم، همه ى
آنها را با اولیایت محشور بفرما؛ شهداى عزیزِ برخاسته ى از روحانیت
همدان - که امروز در سخنرانى پیش از ظهر، اسم بعضى از آنها را بردم - و
بقیه ى شهداى عزیز ما را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! روح مطهر و
مقدس امام بزرگوار ما را - که هرچه هست، از همت والا و شخصیت برجسته ى
اوست و اگر نبود، این اوضاع نمى بود - با برترین و مقرب ترین اولیایت
محشور بگردان.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته