پزشك همراه:
ناز و غمزه امدادگر جماعت هم دیدنی بود و كشیدنی. اما به قول خودشان
پزشك نه امدادگر! چقدر ما بسیجیها مهم بودیم كه شبهای عملیات پزشك همراه
داشتیم! چه اندازه هم این دكترها نگران حال ما بودند! آنها می گفتند:
نترسید بروید جلو ما پشت سرتان هستیم فقط سعی كنید تیر و تركش را از جایی
بخورید كه زخمتان قابل بستن و پانسمان كردن باشد. ما از فرط علاقه به آنها
اطمینان می دادیم كه روشی پیش بگیریم كه به شهادت یا اسارت منتهی بشود و
اگر جزییاتش را می خواستند بدانند در توضیح آن می گفتیم: نمی خواهیم با قتل
نفس بار شما را سنگین كنیم یا وسیله آموزش و كارورزیتان باشیم.