عبارت های آشنا (قسمت سوم)
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که
به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی
که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این
عبارت های آشنا را با هم مرور می کنیم.
9- پشتیبانی مرکز:
اهل و عیال و خانواده در پشت جبهه و شهر.
وقتی کسی مرخصی می رفت و راهی منزل بود و از او سؤال می کردند که: کجا
می روی، فکر نمی کنی کار جبهه و جنگ لنگ بماند؟ او در جواب می گفت: جایی
نمی روم بابا، می خواهم بروم پشتیبانی مرکز را قوی کنم. کنایه از این که
باید هوای برو بچه ها را هم داشت. باید با آنها هم هماهنگ کرد. یک طرف
قضیه آنها هستند که اگر مایل نباشند راه بیایند، ما اینجا کاری از پیش
نمی بریم.
10- تابلوی
غیبت ممنوع:
کسی که حتی دیدن او اسباب تذکر و منع از غیبت است.
با وجود او گویی انسان به رودربایستی می افتد که بدگویی برادری را بکند؛
بی آنکه چیزی بگوید یا حرکتی از او سر بزند، آدم خودش به اصطلاح حساب کار
خودش را می کند. ابهت و وقار و پرهیزکاری او در جمع مانع از آن می شود
که هر کس هر چه خواست بگوید. درست مثل یک تابلوی ورود ممنوع که برای همه
قانون و میزان است. این ترکیب را برای اشخاصی به کار می بردند که فوق العاده
در سخن مواظب و مراقب بودند و تعداد آن ها در میان رزمندگان کم نبود.
11- ترفیع
گرفتن:
شهید شدن و به فوز عظیم شهادت رسیدن.
اشاره دارد به طی مراتب و سیر منازل و نائل شدن به درجات عالی که شهادت
فوق همه آن هاست. رتبه و رفعتی که زائل شدنی نیست. کسی می دهد که هیچ کس
نمی تواند باز پس بگیرد. بی هیچ زحمت و رنج و محنت و منتی.
گاهی که کسی در جریان شهادت عزیزی نبود و از برادران و همسنگران سراغش
را می گرفت، در جوابی آمیخته با ملاحت می گفتند: ترفیع گرفت رفت، دیگر
ما را نمی شناسد، انگار نه انگار که ما با هم دوست بودیم. و دیگری اضافه
می کرد: خودش را حسابی گم کرده بود، هر چی صدایش زدیم، هر چی التماسش کردیم
اعتنایی نکرد، ما را در این بیابان برهوت رها کرد و رفت. و او کم کم از
حزن و اندوه و طنین حرف آنها پی می برد که بله، منظورشان این است که بر
توسن تیز پای شهادت نشسته و به سوی رفیق اعلی پر و بال گشوده است.
12- سیبل:
کسی که همه او را خوب می شناختند. اسم و آوازه اش همه جا رفته بود. نیازی
به معرفی نداشت. مثل نور و هوا و گرمی و سردی، بچه ها او را تجربه کرده
بودند. حضور و غیابش یکی بود. همان که در پشت جبهه و شهر به او می گویند
«تابلو». معرف حضور خاص و عام.
از کتاب فرهنگ جبهه
جلد چهارم (اصطلاحات و تعبیرات) نوشته سید
مهدی فهیمی
|