عبارت های آشنا (قسمت اول)
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می
کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های
آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این
عبارت های آشنا را با هم مرور می کنیم.
1- چیفتن:
فرد چاق، گرد و جمع و جور و خوش هیکل، درست مثل تانک نوع چیفتن.
همانکه در اصطلاح، «هیکل تدارکاتی» دارد نه «نه هیکل عقیدتی».
به شخوی به او می گویند «همه اش مال یک نفر است؟» و مراد، یک نفر آدم
معمولی و متوسط است. تعبیر «سنگر انفرادی» هم در این معنا استفاده شده و همه
بعد از اشاره و کنایه های طنز آمیز، حکایت از توجه بچه ها دارد و تذکری که هر
فرصتی را برای آن مغتنم می شمارند.
این عبارت، دقیقاً در مقابل افراد ضعیف و
نحیف (=هیکل عقیدتی) به کار می آمد و در مقایسه با
آنها؛ و الا بندرت پیدا می شدند برادرانی که واقعاً اضافه وزن داشته و خودشان
نسبت به آن بی اهمیت باشند.
2- اهل دل:
بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (=دلش) نمی
گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می
رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان
پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند
بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند.
خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و
اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده
خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟
3- دفتر تقوا:
دفتر کوچکی که برای یادگاری نویسی استفاده می کنند، و حکم پند نامه ای را دارد
که اثر انگشت و امضای بعضاً آغشته به خون بسیاری از شهدا و مفقودین و جانبازان
و منتظران شهادت را در آن می توان مشاهده کرد. مثل انگشتر عقیق، مثل چفیه و مثل
مهر نماز، کمتر رزمنده ای است که دفتر تقوا نداشته باشد؛ که بعد از کلام خدا و
سخن معصوم همه دستمایه بچه ها بود برای محاسبه مراجعه به خود. مجموعه کلمات
قصاری که خیلیهایش آخرین تیر ترکش شهیدان عزیز و دلبندی بود که در نهایت سادگی
و بی پیرایگی و کمال اعتقاد و اخلاص به چله دل نشانده بودند و با قلم در باغچه
ارادت برادران نشاء کرده بودند.
4- اضافه کاری:
نماز شب خواندن و تهجد.
پاسی از شب گذشته، وقتی همه خوب خوابشان می برد، برادرانی بودند که از چادر یا
سنگر می زدند بیرون و تا صبح، حسابی با خدا حال و حول می کردند؛ یعنی همان
«پالگدکن» ها، «فانوس به دست»ها و کسانی که «عطششان زیاد است». و بعد از روشن
شدن هوا یکی یکی سرو کله شان پیدا می شد. بچه ها هم با آنکه می دانستند قضیه از
چه قرار است، رو به آنها کردند که: معلوم هست کجایید؟ بعد، خودشان اضافه می
کردند: معلوم است، لابد طبق معمول دوباره رفته بودید اضافه کاری!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد
چهارم (اصطلاحات و تعبیرات) نوشته سید مهدی فهیمی
|