ش (تهران):
چنین شبهه میکنند: به فرض که وقتی پیامبر اکرم (ص) کنف و دوات خواستند
که وصیت کنند، عمر مخالفت کرد، پس چرا علی (ع) به این امر اقدام نکرد؟
سند صحت موضوع و پاسخ را بفرمایید
نخست دقت شود که وقوع چنین ماجرایی به هیچ وجه «فرض» نیست، بلکه واقعیت داشته
است و اسناد موجود در کتب بسیار معتبر و حتی مرجع اهل سنت، بسیار بیشتر
از تشیع است که ذیلاً فقط چند نمونهی آن ایفاد میگردد:

- پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر فرمودند: برای من کنف و دواتی بیاورید
تا برای شما متنی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.(صحیح بخاری، ج 1،
باب کتاب العلم، ص 30 – حنبل در مسند، ج 1، ص 325 - صحیح مسلم، ج 2، ص
14)
- عمر گفت: «بیماری بر پیامبر(ص) غالب آمده، کتاب خدا ما را بس است!»،
اختلاف، فراوان شد، پیامبر(ص) فرمود: « از کنار من برخیزید، نزاع و در
گیری نزد من سزاوار نیست.» (صحیح بخاری ج 1، باب کتابت العلم حدیث 3 ص
37 دارالفکر).
- ابوالفضل احمد بن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در
شرح نهج البلاغه (ج2، ص 97) در شرح حال عمر نوشتهاند:
یک روز طی مباحثهای مفصل که میان ابن عباس و عمر در گرفت، عمر گفت:
پیامبر تصمیم داشت که به هنگام بیماریاش، تصریح به نام او (علی بن
ابیطالب) کند، ولی من نگذاشتم. پیامبر (ص) آزرده گشت.
الف - از مجموع احادیث معلوم میشود که مجلس چنین نبوده که چند نفر
مؤمن، فاضل و با اخلاق در کنار بستر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله
نشسته باشند و حضرت دستوری دهند و احیاناً یکی از آنان مخالفت کند.
بلکه جمع معلومالحالی با اهداف معینی که از جمله غوغاسالاری و شکستن
حرمتها، تعیین و تکلیفهای بعدی و حتی نزاع و شاید عواقب بعدی آن در
حضور ایشان جمع شده بودند و معلوم نیست اگر میتوانستند این نزاع را
ادامه دهند، چه اتفاقاتی را برنامهریزی کرده بودند؟
اسناد تاریخی بیانگر است که وقتی عمر مخالفت کرد، عدهای به مخالفت او
پرداختند. حتی زنان پیامبر (ص) و عدهای دیگر که بر بالین حاضر بودند
معترض شدند که مگر امر او را نشنیدید و چرا نمیگذارید او وصیتش را
بنویسد؟! عمر خطاب به آنها (زنان) گفت: «شما همانند دلباختگان يوسف
هستيد كه به هنگام مريضى پيامبر اشکتان جاری میشود، و به وقت سلامتى
او، برگردن او سوار میشويد»! این اهانتهای پرخاشگرانه به همسران و
زنان محضر رسول خدا (ص) به حدی شدت و ادامه یافت که ایشان با آن
حالشان دخالت کرده و فرمودند: «معترض آنان نگردید و به حال خودشان
واگذارید، زیرا آنها از شما بهتر هستند». (الطبقات الكبرى لابن سعد ،
ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبراني ، ج 5 ص 288 ؛ مجمع الزوائد
للهيثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ كنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133).
در هر حال کسی که آمده بود تا با غوغاسالاری و جنجال تعیین و تکلیف
کند و کسی که تا این حد جسارت کرده بود که در محضر ایشان بگوید: «هذیان
میگوید» و اظهار نماید که به وصیت تو احتیاجی نداریم «قرآن برای ما
کافی است»، میدانست چه میکند. لذا کار را به جایی رساند که پیامبر
اکرم (ص) شخصاً از ادامهی این سیاست جلوگیری نموده و ضمن اخراج همگی،
درس چگونگی حضور در محضر نبی و اطاعت از او را تکرار نموده و فرمود:
«قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع» - یعنی برخیزید و بروید، نزاغ در
نزد من سزاوار نیست. (صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم :
1/22).
ب – دستور اخراج دلیل بر انصراف پیامبر اکرم (ص) از موضوع نوشتن است. و
نشان میدهد که ایشان از این «دستور» اهداف دیگری در پیامرسانی به
مردم آن روزگار و همهی جهان اسلام در طول اعصار داشتند که در آن مجلس
محقق گردید. و گرنه برای ایشان مشکلی نبود که در ساعتی قبل و یا بعد از
آن جلسه بفرمایند: علی جان قلم و دواتی بیاور تا بنویسم.
بدیهی است که حضور پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم، آن خطبهی جامع و معرفی
علی (ع) به عنوان جانشین و خلیفهی بعد از خود و اولیالامر و امام
مردم و نیز تأمل و درنگ برای بیعت گرفتن از تک تک حاضرین که ابوبکر و
عمر از اولین آنها بودند و ...، سندیت بسیار محکمتری از یک تکه نوشتار
بر روی کنفی پوسیدنی داشته و دارد. پس، کسانی که آن واقعه در حضور
هزاران تن از مسلمانان و حتی بیعت خود را گردن ننهادند، به هیچ وجه
برای یک تکه کنف وقعی قائل نمیشدند. یا میگفتند جعلی است و یا
میگفتند: پیامبر (ص) در حال بیماری و تب و هذیان چیزی نوشته است که
اعتبار ندارد. چرا که این مطلب را در حضورش نیز مدعی شدند.
ج – بلکه هدف محقق شدهی پیامبراکرم (ص) از این دستور این بود که
مسلمین دوست و دشمن خود را بهتر بشناسند. قصد غایی ایشان این بود که
دست کم مسلمانان فریب گفتارها، ادعاها و مواضع فریبکارانه یا منافقانه
را نخورند. ایشان به اثبات رساندند که عدهای اگر چه به ظاهر از صحابه
هستند، اما نه تنها هنوز «ایمان» نیاوردهاند، بلکه «اسلام» هم
نیاوردهاند که لااقل تسلیم امر رسول خدا (ص) باشند. و بدانند که آنها
حتی از اندک علم لازم هم تهی هستند و هنوز نمیدانند که معصوم هیچگاه
«هذیان» نمیگوید. مضاف بر این که از ادب و اخلاق نیز خبری نیست و به
جسارت به خود ایشان میگویند: «وصیت کردن شما لازم نیست، کتاب خدا ما
را بس است» و در حضورشان به همسران و خانوادهی ایشان اهانت میکنند و
بیعت را حتی قبل از رحلت میشکنند. پس چگونه میتوانند رهبران و هدایت
کنندگان شما باشند؟!
ایشان به تاریخ درس داده و اثبات نمودند که بهانههای متفاوتی که پس از
رحلت برای کنار زدن علی بن ابیطالب علیهالسلام خواهند آورد، فقط
دستآویز است، وگرنه دشمنی و کینه نسبت به علی علیهالسلام سابقهی
دیرینه دارد.
در هر حال هدف رسول خدا (ص) از این فرمایش و تحمل این جسارتها،
گستاخیها و نافرمانیها محقق شدو ایشان هفتاد روز قبل از رحلت علی (ع)
را به وضوح معرفی کرد و در بستر رحلت نیز دشمنان علی (ع) را نه فقط در
بیان، بلکه به صورت علنی مصداقی و مستدل معرفی نمود، لذا دیگر هیچ
نیازی به نوشتن نبود، و گرنه در همان مجلس یا قبل و بعد آن میفرمودند:
یا علی، تو قلم و کنفی بیاور تا بنویسم و قطعاً ایشان اطاعت مینمود و
کسی هم نمیتوانست جلودار شود.
تذکر: در خاتمه لازم به یادآوریست که آن چه به ناچار در مقام پاسخ به
یک سؤال و یا شبهه مطرح میشود، در فضای بحث، گفتگو، تحلیل و استدلال
است و نباید موجب سوء استفاده دشمنان در ایجاد تفرقه گردد. بلکه چه
شیعه و چه سنی – به ویژه در عصر حاضر – حق دارد آزادانه فکر کند، سؤال
نماید، پاسخهای گوناگون را بشنود و هر کدام معقولتر و مستند و
معتبرتر بود بپذیرد.
x-shobhe.com |