س 31: ولایت فقیه به عنوان یک مبحث سیاسی صرف
(نه اعتقادی) چگونه به اثبات میرسد؟ برای شناخت، رد یا قبول هر موضوعی، ابتدا باید معانی و تعاریف درست
واژه یا واژههای مطروحه را شناخت. به عنوان مثال اگر کسی ابتدا
نداند که معنای «معاد» چیست؟ و از ناحیهی خود یک معنای غلطی را بر آن
حمل کرده باشد، بحث با او دربارهی معاد در اعتقادات اسلامی، قبل از
ارائهی یک تعریف درست و توافق بر سر آن، به نتیجه نمیرسد.
ولایت، به معنای «سرپرستی» است و تمامی معانی دیگری که به «ولایت» حمل
شده است نیز در همین راستا میباشد. به عنوان مثال: والدین ولایت و
سرپرستی اولاد خود را بر عهده دارند و یک شهر یا استان یا کشور نیز
«والی» دارد. چنان چه امروزه ما به چنین سرپرستی شهردار یا استاندار
میگوییم، اما در زبان ترکی استانبولی به استاندار، والی اطلاق
میگردد. لذا در معارف اسلامی، این خداوند متعال است که بر تمامی
مخلوقات و از جمله انسان «ولایت» تام دارد و بر اساس این ولایت، ولایت
پیامبر اکرم (ص)، اهل بیت (ع) و ... نیز تعریف میگردد.
فقیه نیز به شخصی اطلاق میگردد که در «فقه» اسلام مجتهد (عالم، متخصص
و متبحر) است و از سایر شرایط فقاهت، مانند عدالت، توان، صیانت نفس و
... نیز برخوردار است. لذا چنان چه فیلسوف به کسی میگویند که فلسفه
بداند، پزشک به کسی میگویند که علم طبابت بداند، مهندس مکانیک به کسی
میگویند که علوم مکانیک را تا حد مهندسی اخذ نموده باشد، به عالم علوم
دینی و متخصص احکام و فقه اسلامی نیز فقیه میگویند.
حال با توجه به معانی فوق که به زبان ساده بیان شد، به نکات ذیل دقت
نمایید:
الف – هیچ اجتماعی – از جمع کوچک خانواده گرفته تا شهر یا کشور – بدون
قانون اداره نمیشود. هر مجموعهای سلسله قوانینی را پذیرفتهاند که به
اصول آن «قانون اساسی، حقوق، احکام یا ...» گفته میشود و قوانین دیگر
در زمینههای متفاوت (حقوق مدنی، حقوق جزا، حقوق تجارت، حقوق بینالملل
و ...) نیز مبتنی بر همان اصول و قوانین اولیه تدوین میگردد. لذا به
مجموع این قوانین و احکام در اصطلاح فرهنگ عمومی «حقوق – یا قوانین» و
در اصطلاح فرهنگ اسلامی امروز «فقه» اطلاق میگردد.
پس، هر نظامی بر اساس اهداف و شاکلهی خود از «فقهی» برخوردار است.
خواه فقه سوسیالیستی باشد یا فقه لیبرال دمکراسی، یا فقه اسلامی. لذا
در عرصه سیاست [یا به تعبیری حکومت]، چارهای از «فقه» که همان شرع یا
مجموع قوانین است وجود ندارد. حکومت اسلامی نیز به حکومتی اطلاق
میگردد که در میان مکاتب و قوانین مختلف آنها، «فقه اسلام» را
برگزیده است. در واقع پدیرش «ولایت فقه»، قبل از طرح و پذیرش «ولایت
فقیه» است.
ب – ساختار اداری و اجتماعی هیچ جامعهی کوچک یا بزرگی و هیچ نظامی که
بر اساس چارچوبها و قوانین معینی اداره میگردد نیز بدون تشکیلات
مدونی که مبین جایگاه و سلسله مراتب و مسئولیتهای معین است اداره
نمیشود و هیچ تشکیلاتی نیز بدون سرپرست باقی نمیماند. لذا بدون قانون
(فقه) و بدون تشکیلات و سرپرستی (ولایت)، هر جامعه یا نظام کوچک یا
بزرگی دچار هرج و مرج شده و سریعاً نابود خواهد شد. لذا فرمودهاند که
سرپرست جائر، بهتر از بیسرپرستی است.
حال سرپرستی هر مجموعهای نیز با توجه به اهداف، برنامهها، قوانین و
تشکیلات آن تعریف میگردد. چه سرپرست یک خانواده باشد، چه سرپرست یک
تیم ورزشی یا سرپرست یک نظام حکومتی. لذا در یک نوع از قوانین حکومتی،
سرپرست شخص رئیس جمهور است. پس او میشود «ولی فقیه» آن حکومت و هر
کسی که «ولایت» او را بپذیرد. در نظام دیگری ممکن است یک حزب یا شورا
سرپرستی نظام را بر عهده گیرد (هر چند که حزب یا شورا نیز تشکیلات و
رئیس دارد)، در هر حال آن حزب یا شورا میشود «ولی فقیه» آن نظام.
مانند نظامهای سوسیالیستی یا کمونیستی سابق. در نظام اسلامی که حکومت
بر اساس قوانین اسلامی «فقه اسلام» را پذیرفته است نیز طبعاً سرپرستی و
ریاست بر عهدهی یک «فقیه» خواهد بود که به او «ولایت فقیه» اطلاق
میگردد.
ج – ممکن است بگویند که سرپرستی، ریاست یا ولایت شخصی مثل رئیس جمهور
امریکا، صوری است و حکومت به دست جمع محدودی از سرمایهداران اداره
میگردد، یا حکومت احزاب سوسیال یا کمونیست نیز صوری بود و جمعی در
پشت پرده حزب حاکم را اداره میکنند و ... . در چنین حالتی نیز هیچ
فرقی ایجاد نمیشود، جامعه و نظام حکومتی «ولایت» رئیس، شورا یا حزب را
پذیرفته است و آن رئیس یا حزب نیز «ولایت» عدهای دیگر را پذیرفتهاند.
پس همگی تحت امر یک «ولایت» حرکت میکنند.
در اسلام نیز چنین است. مسلمین در رأس ولایت «الله جل جلاله» را
پذیرفته و سایر مدعیان ولایت را طاغوت (یعنی کسی که طغیان کرده و از
مسیر چارچوب خارج شده است) را نفی میکنند و در راستای الله جل جلاله،
ولایت پیامبر اکرم (ص)، ائمه (ع)، فقه و قوانین اسلامی و فقیه را
پذیرفتهاند.
د – با توجه به نکات فوق، معلوم میگردد که حتی هیچ شخص، یا جامعه یا
نظام حکومتی، بدون پذیرش یک سری قوانین منطبق با اهداف (فقه) و ساختار
تشکیلاتی و سرپرستی «ولایت» وجود ندارد. خواه قوانین الهی و ولایت فقیه
باشد، خواه قوانین شیطانی و ولایت شیاطین، فرعونها و طاغوتهای زمان.
لذا خداوند متعال در قرآن کریم به همین معنا تصریح نموده است و
میفرماید:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى
النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصحابُ
النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (البقره - 257)
ترجمه: خدا سرپرست و كارساز (ولیّ) كسانى است كه ايمان آورده باشند،
ايشان را از ظلمتها به سوى نور هدايت مىكند و كسانى كه (به خدا) كافر
شدهاند، سرپرستشان (ولیّشان) طاغوت است كه از نور به سوى ظلمت سوقشان
مىدهد، آنان دوزخيانند و خود در آن بطور ابد خواهند بود.
پس، بیفقه و بیولایت وجود ندارد و همانطور که مقام معظم رهبری
فرمودند آنان که با ولایت فقیه مخالفند در اصل با ولایت فقه اسلام
مخالفند. و بدیهی است که لابد «فقه» و «ولایت» دیگری را گردن
نهادهاند.
ھ – حال اگر کسی بگوید من یک غیر مسلمان یا اصلاً کافر هستم و چرا باید
فقه اسلام و ولایت فقیه را بپذیرم؟ پاسخ همان فرمایش امام حسین
علیهالسلام است که به دشمنان خود فرمود: «اگر دین ندارید، لااقل آزاده
باشید». که در این مقوله یعنی: اگر دین ندارید، دست کم باید به اصول
انسانی و آن چه خود نامش را دمکراسی گذاشتهاید احترام گذاشته و پایبند
باشید. اکثریت قریب به اتفاق مردم این کشور، مسلمان هستند و حکومت فقه
اسلام را به جای فقه مارکسیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، فمینسم،
فراماسون، صهیونیسم و ... پذیرفتهاند و ولایت و سرپرستی یک فقیه را به
جای ولایت و سرپرستی سران استکبار و کفر جهانی گردن نهادهاند. لذا شما
نه تنها اجازه ندارید که خلاف رأی اکثریت عمل کرده و در نظام حکومتی
آنان اخلال کنید، بلکه بر اساس همان اصول دمکراسی، باید تبعیت نمایید،
اگر چه خلاف میلتان باشد. چرا که در غیر این صورت سعی در تحمیل باورها
و ولایت مورد پسند خود به اکثریت نمودهاید که این عین دیکتاتوری است.
لذا امام خمینی (ره) در این باره بدین مضمون فرمودند: «ولایت فقیه
مقولهای است که عقل به محض تصور آن را تصدیق میکند و نیازی به دلیل و
اثبات ندارد».
x-shobhe.com |