دلیل قرآنی و
عقلی بر رد نظر وهابیت مبنی بر کافی بودن کتاب خدا (قرآن کریم) ارائه
نمایید. (برای بحث دانشجویی).
باید همیشه دقت کنیم و تذکر دهیم که نه تنها در بحث پیرامون اسلام،
بلکه در هر مقولهای، ابتدا مدعی باید دلایل و شواهد خود را اقامه
نماید و اگر سخن از اسلام میگوید: دلایل عقلی و نقلی (از قرآن و حدیث)
ارائه دهد، نه این که هر کس هر چه دلش خواست بگوید و آن را به خدا،
قرآن و اسلام نیز نسبت دهد، سپس بگوید: هر کس قبول ندارد، دلایلی بر
ردش اقامه نماید! به جز در ضد تبلیغ علیه اسلام، هیچ عقل، منطق و
محکمهای سخن مدعی را سند قرار نمیدهد و بر اساس آن از متهم دلیل
برائت نمیخواهد. بلکه ابتدا از مدعی دلایل و شواهدش را مطالبه
مینماید.
لذا ما سؤال می کنیم که در کجای قرآن کریم آمده است که کتاب را از رسول
خدا (ص) بگیرید و بعد او را کنار گذاشته و بگویید که کتاب خدا برای ما
کافیست و خودمان بهتر می فهمیم؟!
دلایل عقلی:
ابتدا دقت نماییم که دلایل نقلی از قرآن و حدیث عین دلایل عقلی است و
نباید بین این دو تفکیک قائل شد. این وحی است که چراغ عقل است و این
عقل است که توحید، نبوت، رسالت و معاد را تصدیق میکند.
باید از وهابیت و معتقدین به کفایت رجوع مستقیم به قرآن کریم پرسید:
آیا شما که مدعی هستید کتاب خدا کافیست، فقط مسلمانان را از رجوع به
پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) منع میکنید، یا این حکم شما عمومیت
دارد و کتاب برای همگان کافیست و حتی رجوع به شما و پذیرش افاضاتتان
نیز لزومی ندارد؟ اگر بگویند: کتاب برای هر کسی کافیست! در این صورت
هرج و مرج (آنارشیسم) نظری، فکری و اعتقادی و بالتبع عملی پیش میآید و
چیزی به عنوان هادی و هدایت باقی نمیماند و هر کسی هر طور که دلش
خواست بیان داشته و یا رفتار مینماید و به قرآن هم نسبت میدهد. و اگر
بگویند: خیر، بلکه باید به علمای ما رجوع کنند! آن وقت پرسیده میشود:
مگر مدعی نشدید که کتاب کافی است؟ اگر کافی نیست، پس چرا آورنده کتاب و
آگاهان به کتاب را رها کرده و به شما که فرقهای بنیانگذاری شده توسط
انگلیس هستید مراجعه کنیم، بلکه به آورنده کتاب و معادن علم و وحی رجوع
میکنیم؟ آیا غیر از این است تا کنون آن چه گفتید و کردید، در راستای
اوامر، اهداف و منافع انگلیس، امریکا و اسرائیل بوده است و نه اوامر
الهی؟
کدام عقلی حکم میکند که آدمی کتاب را بگیرد و معلم را رها نماید؟ کدام
علم مندرج در کتابی، بدون معلم قابل آموختن است؟ اگر هزاران کتاب الفبا
را چاپ کرده و در اختیار مردمی بی سواد قرار دهند، آیا با نگاه به آن
کتاب، علم میآموزند؟ اگر این ممکن بود که این همه مدرسه و دانشگاه
تأسیس نمیشد.
لذا فرمود انبیا و رسل را فرستادم برای تهذیب نفس، تلاوت آیات و تعلیم
کتاب و حکمت:
« لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ
رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ
وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن
كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ» (آل عمران، 164)
ترجمه: به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبرى از خودشان در ميان
آنان برانگيخت تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب
و حكمت به آنان بياموزد قطعا پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
دقت شود که اساساً باور، قبول و ایمان به نبی و رسول (ص) قبل و اولی بر
کتابش میباشد. چرا که کتاب از او گرفته میشود. مگر کتاب به خودشان
نازل شده که میگویند همین کتاب کافی است؟ بالاخره اگر مدعی شوند که
کتاب را از رسول او آموختند نیز دال بر ضرورت رجوع به ایشان است. مضافا
بر این که اگر کتاب به تنهایی کافی بود که الآن همه عالم، عامل، عادل،
متقی و مؤمن میشدند. پس چرا این کتاب حتی مدعیان به کافی بودن آن را
هدایت نکرده است؟ اگر کتاب کافی بود، پس چرا این همه مذاهب با اختلافات
اصولی و فروعی به وجود آمده است، مگر همه به یک کتاب رجوع و استناد
نمیکنند؟ و اساساً اگر کتاب کافی بود، چرا پس از گذشت 1400 سال وهابیت
پدید میآید و مدعی میشود که فقط ما اسلام و قرآن را می فهمیم؟
دلایل قرآنی:
و اما دلایل قرآنی نیز ارائه می شود تا اگر فقط به قرآن نیز اکتفا می
کنند، بفهمند که به حکم خداوند متعال در قرآن کریم، چارهای جز رجوع به
اهل عصمت (ع) ندارند:
الف – قرآن کریم به تنهایی نازل نشده است:
خداوند متعال در قرآن کریم نفرمود که من «قرآن کریم» را به تنهایی نازل
کردهام. پس کتاب نیز به تنهایی برای هدایت شما کافی است. بلکه فرمود
سه رکن نازل کردهام که عبارت از رسول، کتاب و میزان.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا
مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
...» (الحدید، 25)
ترجمه: به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با
آنها كتاب و میران (ترازو) را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند
... .
نکته:
*- دقت شود که خداوند متعال فرمود: رسول را فرستادم (با دلایل عقلی،
معجزات و بینههای روشن) و به همراه او کتاب نازل کردم و نه بالعکس.
*- اهل سنت مدعی هستند که منظور از «میزان» که همراه رسول (ص) نازل شده
است، همان کتاب میباشد، در حالی که میدانند که «کتاب» یک بار قید شد
و کتاب و کتاب فرستادم که معنا ندارد. پس میزان (الگو) حتماً غیر از
کتاب است.
*- به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) در نزدیکی رحلت فرمود: [از این سه رکن
نازل شده] من از میان شما میروم و دو رکن سنگین دیگر را برای شما باقی
میگذارم که عبارتند از کتاب و اهل بیتم (ع).
ب – پیامبر اکرم (ص) فقط یک پستچی نبوده است، بلکه برای اطاعت فرستاده
شده است:
این ادعا که بگویند «کتاب خدا برای ما کافیست»، در اساس ضد توحید و نیز
اهانت به حکمت الهی و ساحت مقدس ایشان است. گویا [العیاذ بالله] ایشان
فقط یک پستچی بوده که مأموریت داشته کتابی را به دست ما برساند. لذا
پس از دریافت دیگر نیازی به آورنده نیست و خودمان میدانیم که چه کنیم؟
از این رو خداوند متعال و حکیم در آیات بسیاری تصریح کرده است که
پیامبر اعظم (ص) را برای تعلیم کتاب و نیز الگو قرار گرفتن برای شما
فرستادم و پیامبر را نفرستادم مگر برای اطاعت.
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن
كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ
كَثِيرًا« (الاحزاب، 21)
ترجمه: قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس
كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ
فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ
اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» (النساء، 64)
ترجمه: و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهى از او
اطاعت كنند و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مىآمدند و
از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مىكرد
قطعا خدا را توبهپذير مهربان مىيافتند.
ج_ اطاعت از الله جل جلاله و کلامش (قرآن) در اطاعت از ایشان متجلی می
گردد:
بندگی و اطاعت از خداوند متعال نه شعر و شعار است و نه اوهام و خیال،
تا هر کس هر طوری خواست انجام دهد انتظار هدایت و فلاح نیز داشته باشد.
بلکه هم چنان که کلام و هدایت الهی در رسول و وحی تجلی بیرونی داشته
است، عبادت و اطاعت از خدا نیز تجلی در اطاعت از ایشان و بالتبع اهل
عصمت (ع) دارد. لذا مکرر فرمود که اطاعت او، اطاعت خداوند است و باید
از او اطاعت کنید.
«قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ
لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ» (آلعمران، 32)
ترجمه: بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا
خداوند كافران را دوست ندارد.
«وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ
أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ
وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا * ذَلِكَ
الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ عَلِيمًا» (النساء، 69 و 79)
ترجمه: و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند در زمره كسانى خواهند
بود كه خدا ايشان را گرامى داشته [يعنى] با پيامبران و راستان و شهيدان
و شايستگانند و آنان چه نيكو همدمانند * اين تفضل از جانب خداست و خدا
بس داناست (علم او کفایت دارد).
آیا وهابیت معتقد است که خداوند برای یک عده عرب در 1400 سال پیش،
انسان کامل و اشرف مخلوقات را به عنوان هادی و الگو و رهبر فرستاد و
مابقی را محروم نمود و هدایت سایرین منوط به اطاعت از یک مشت وهابی
بیخرد، جاهل و عنود است؟ یا آن که بیان و عمل ایشان، سنت و سیرهی
ایشان، علم و تعلیم ایشان، برای همگان و همیشه است؟
اگر در فهم قرآن اختلاف کردیم [که کردهایم] چه کنیم؟
همین که اختلافی پیش می آید، دال بر آن است که کتاب به تنهایی کافی
نمیباشد. اما سؤال این است که به هنگام اختلاف چه کنیم؟ حکم را به
وهابیها ارجاع دهیم یا به رسول خدا (ص)؟ خداوند متعال میفرماید که
حتماً در اختلافات به ایشان مراجعه کنید و البته عقل نیز همین تصدیق را
دارد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ
الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ
فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ
بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»
(النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و
اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف
نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا
و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيكفرجامتر است.
نتیجه: پس آنان که مدعی کفایت کتاب خدا هستند، کافی است دست کم همین
چند آیه را بخوانند که حتی حکم به ظاهر آیات نیز برای فهم ضرورت رجوع
به رسول الله (ص) را کفایت مینماید. مگر این که با خدا، اسلام، پیامبر
عظیمالشأن (ص) و قرآن کریم عنادی داشته باشند. که دارند.
«النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ
أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ
فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن
تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي
الْكِتَابِ مَسْطُورًا» (الأحزاب، 6)
ترجمه: پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش
مادران ايشانند و خويشاوندان [طبق] كتاب خدا بعضى [نسبت] به بعضى
اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدمند] مگر آنكه بخواهيد به
دوستان [مؤمن] خود [وصيتيا] احسانى كنيد و اين در كتاب [خدا] نگاشته
شده است.
x-shobhhe.com |