بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

متفرقه/شبهه21

ش (اصفهان): مبحث جدایی دین از سیاست، هنوز در محافلی، به ویژه در میان برخی از اقشار دانشجویی مطرح است و پرسند: «چرا نباید جدا باشند»؟ پاسخ مستدل ارائه دهید.

  ریشه‌ی چنین تصوراتی از یک سو تلاش دنیاطلبان برای کنار زدن سدی به نام «دین» بوده است و از سوی دیگر عدم شناخت مقوله‌ای به نام «دین» در میان بی‌دینان و حتی دین‌داران بی‌اطلاع می‌باشد. اینک به نکات ذیل با دقت تمام توجه نمایید.

الف – «دین» یعنی آیین و روش زندگی و هر «دینی» منطبق با جهان‌بینی خودش است. لذا احدی در دنیا وجود ندارد که دین نداشته باشد، منتهی ادیان آنان به تناسب نگاهی که به اول و آخر و سیر جهان دارند متفاوت است. آنان که به خداوند ایمان دارند، به سوی دین الهی می‌روند، اما آنان که اعتقادی ندارند و به اصطلاح ماده‌گرا یا ماتریالیسم هستند نیز بدون هیچ آیین، روش و قوانینی که منطبق با جهان‌بینی و اهدافشان باشد (بی‌دین) نیستند. مارکسیسم، لیبرالیسم، نهیلیسم، فمینیسم، صهیونیسم و هر «ایسم» دیگری نوعی دین است.

ب – دین، به معنای یک سری عبادات و عادات نیست، بلکه تعریف عالم هستی (جهان بینی) و نیز دستور‌العمل متناسب با آن تعریف (ایدئولوژی) یا همان «بایدها و نبایدها»ی متناسب است که به‌ آن شرع نیز گفته می‌شود.

بدیهی است که دین وقتی کامل است که در هیچ کجا انسان را بی قانون رها نکرده باشد. این چه دینی است که مثلاً برای طهارت دستور داشته باشد، اما برای مسائل اجتماعی، حکومت، جنگ، صلح، اقتصاد، قضا و حقوق و ...، هیچ دستوری نداشته باشد؟ به همین دلیل حتی ادیان بشری، به صورت مفصل در این مقوله‌ها ارائه «تعریف» و سپس «قانون» نموده‌اند. لذا جدایی «دین از سیاست»، یک دروغ بزرگی است که به پیروان ادیان الهی [و البته اسلام] القاء می‌کنند. در واقع منظور از «جدایی دین از سیاست» آنان اعمال یک نوع دیکتاتوری است. چرا که در اصل می‌گویند: دین تو نه، ولی دین من آری – سیاست تو نه، ولی سیاست من آری.

ج – سیاست نیز به معنای موضع‌گیری است و به همین دلیل پیش از این در دسته‌بندی دروس، سیاست جزو اخلاقیات قرار می‌گرفت، چرا که «اخلاق» نیز همان موضع‌گیری انسان در مقابل هر چیزی است. هر انسانی در مقابل هر چیزی، موضع‌گیری خاصی دارد که همان سیاست او در مقابل آن چیز است. به عنوان مثال: موضع‌گیری در مقابل پدر، مادر، اولاد، شهر، وطن، حکومت، حلال، حرام و ...، همه اخلاق یا سیاست انسان است.

د – این مرحوم مدرس (ره) و سپس امام خمینی (ره) فرمودند: «سیاست ما عین دیانت ماست»، یک عمومیت جامعی دارد، چرا که سیاست هر کسی عین دیانت اوست. سیاست امام حسین (ع) عین دیانت او سیاست یزید هم عین دیانت او بود. سیاست صدام، اوباما، نتانیاهو و ... عین دیانتشان است و سیاست امام، مقام معظم رهبری، شهداء و سایر مؤمنین نیز عین دیانت آنهاست.

ھ – پس «دیانت و سیاست» نه با شعار در هم ادغام می‌گردند و نه با شعار و میل افراد از هم قابل تفکیک هستند. بلکه سیاست چیزی جز دیانت (برنامه و روش زندگی در هر زمینه‌ای) و دیانت نیز چیزی جز سیاست نیست.

دقت شود که برای هیچ کسی، هیچ گریزی از «سیاست» نیست. به عنوان مثال در یک مقوله‌ی سیاسی و یا کل سیاست، چند موضع می‌توان گرفت: عده‌ای طرفداری می‌کنند که این خود نوعی سیاست است. عده‌ای مخالفت می‌کنند که این هم نوعی سیاست است. عده‌ای هم کنار می‌کشند و می‌گویند ما کاری به این کارها نداریم، خوب این هم نوعی سیاست (موضع‌گیری) است. پس همگان در سیاست دخیل بوده و نقش ایفاد می‌کنند و سیاست هر کس نیز مانند دیانت اوست.

و – کافی است که محقق (به ویژه مسلمان) در چند موضوع بیاندیشد: آیا خداوند که با وضع، تدوین و ارسال دین توسط انبیای خودش، حتی در مورد جزئی‌ترین مسائل شخصی انسان، مثل طهارت یا غذا خوردن، احکامی منطبق با هدف و حکمت خلقت بیان نموده است، در مورد اصلی‌ترین مسائل زندگی انسان، مثل: حکومت، عدالت، روابط اجتماعی، روابط بین‌الملل، جنگ، صلح، اقتصاد، حقوق و قضا، کشور و کشور‌داری و ...، هیچ نگفته و انسان را رها کرده است و آیا اساساً چنین دینی ناقصی دین است؟

اگر انسان در مواضع اجتماعی و سیاسی خود پیرو احکام خدا نباشد، پیرو کدام احکام خواهد بود؟ آیا همه آنارشیسم می‌شوند و یا بالاخره دستورالعمل‌هایی را می‌پذیرند؟ این دستورالعمل‌ها و باید و نبایدها را چه کسی وضع کرده است؟ به غیر از مکاتب بشری؟ ضمانت اجرای آنها چیست؟ به غیر از قدرت؟ و آیا این همان دیکتاتوری نیست؟!

آیا جدا کردن دین الهی (اسلام به عنوان آخرین دین و دین تحریف نشده) از سیاست و سیاست از دیانت، به مثابه «حکومت بشر بر بشر» نیست؟ آیا چنین حکومتی جز با فریب و زور مستولی می‌شود، چنان چه امروز شده است؟ و آیا این همان دیکتاتوری ظالمانه قدرتمندان بر مستضعفان نیست؟! اینها طبیعی‌ترین عواقب جدا کردن سیاست از دین الهی است که بشر امروز بیش از هر زمان گرفتارش شده است.

ز – پس از دقت و تأمل در همه‌ی نکات فوق، از خود می‌پرسیم: آیا آنان که «جدایی دین از سیاست» را به ما دیکته می‌کنند، خود بی‌دین هستند؟! آیا سران استکبار همگی فراماسون، صهیونیسم و شیطان‌پرست (رسمی) نیستند؟ چرا آنها که مثلاً اجازه ورود به محل تحصیل یک دختر محجبه را نمی‌دهند و توجیه می‌کنند که این لباس تبلیغ یک «دین» است و ما دین را از سیاست جدا می‌دانیم، خودشان مظاهر و علائم شیطان‌پرستی، فراماسونی و صهیونیستی خود را در همه جا و حتی آرم کالا‌ها، بانک‌ها، شرکت‌ها ... و حتی روی «دلار» درج نموده و تبلیغ می‌کنند؟!

علت این است که هیچ کسی بی‌دین نیست و سیاست هیچ کسی هم متفاوت یا متغایر با دینش نیست و این شعار دروغ «جدایی دین از سیاست» به خاطر آن است که مسلمانان را فریب دهند تا ضمن گمان دینداری، مطیع دین و سیاست آنها باشند.

 x-shobhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات متفرقه

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved