ش(گرگان):
دانشمندان فیزیک کوانتوم، با اثبات ازلیت ماده، وجود خدا را رد
میکنند، همین طور برخی از فلاسفهی غرب و تأسفآور این که عدهای از
دانشجویان نیز با تعصب تمام سعی در اثبات عدم «غیب» میکنند! پاسخ محکم
چیست؟

دانشپژوهان محترم باید بیش از اقشار
دیگر واقف باشند که هر علمی به حوزهای اختصاص دارد و ورودش به
حوزههای دیگر خطا و بینتیجه است. به عنوان مثال با علم شیمی یا
زمینشناسی، نمیتوان در بارهی ادبیات یا وزن و قافیه داشتن یا نداشتن
یک غزل نظر داد.
ورود علم تجربی به حوزهی فلسفه نیز همین گونه است. علم تجربی
نمیتواند ثابت کند که «خدایی هست» و نیز نمیتواند ثابت کند که «خدایی
نیست». مضافاً بر این که علم تجربی راجع به هیچ «نبود یانیستی»ای، اگر
چه مادی باشند نیز نمیتواند نظر دهد و فقط مجبور و محدود است که راجع
به هستیهای محسوس نظر دهد. مثلاً اگر کسی بگوید که فلان کهکشان در
آسمانهای دور دست هست، علم تجربی نمیتواند بگوید که نیست، چرا که
ابزار شناخت در علم تجربی محدود به ادراکات حسی است و تا همهی
آسمانها را نگشته و به نبود آن پینبرده، نمیتواند مدعی شود و حکم
کند که «نیست»، لذا از آن که مدعی شده «هست» دلیل و مدرک و سندش را
میخواهند.
الف – پس، این که ثابت کنیم خدایی هست یا نیست، کار علم تجربی نیست.
لذا فیزیک کوانتوم نیز نمیتواند قائم به خود ثابت کند که خدایی هست و
یا نیست. حتی اگر ازلیت ماده را ثابت کند [که نتوانسته و نمیتواند]،
باز وارد علم فلسفه شده است و یافتههایی فیزیکی را در عرصهی عقل و
فلسفه و منطق مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. مضاف بر این که فیزیک
کوانتوم به هیچ وجه در پی نفی خدا نیست و آن چه هم تا کنون به صورت
ژورنالیستی بیان شده و مورد سوء استفادهی تبلیغاتی در نفی خدا به کار
گرفته شده، فقط «نظریه» است و نه علم. و از نظریه نمیتوان و نباید
تبعیت نمود.
دقت شود که اغلب قریب به اتفاق انحرافات انسان – به ویژه در عرصهی
جهانبینی – به خاطر پیروی از نظریه است و نظریه هیچگاه نمیتواند
جانشین یک مطلب علمی و ثابت شده باشد. چقدر در قرآن کریم به عدم پیروی
از «ظن و گمان و نظریه که بر اساس همان ظن و گمان است» تأکید شده است
تا انسان گمراه نشده و هدایت گردد:
«وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ
اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ
يَخْرُصُونَ» (الأنعام - 116)
ترجمه: اگر اكثر مردم روى زمين را اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه
خواهند كرد كه جز گمان را پيروى نمىكنند و جز تخمين نمىزنند.
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا
يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ»
(یونس - 36)
ترجمه: بيشترشان جز خيال و پندار را پيروى نمىكنند، با اينكه پندار به
هيچ وجه حق را اثبات نمىكند، (پس بدانند كه) خدا بدانچه مىكنند دانا
است.
ب – ماده نیز با «نظریه» یا «شعار» ازلی نمیشود. اثبات علمی میخواهد.
ازلی یعنی موجودی که در هستییافتن و اصل وجودش نیازی به غیر ندارد و
همیشه بوده است. یعنی کمال مطلق است و هیچ گونه نیستی به او راه
نمییابد. لذا همیشه بوده و خواهد بود. پس، هر موجودی که «ازلی» باشد،
حتماً «ابدی» هم هست. یعنی هیچ گونه تغییر، تحول، حرکت فیزیکی – که
هرگونه حرکت فیزیکی دال بر نیاز است و حدوث مجدد و ... نیز بر او راه
نمییابد. در حالی که ماده واجد همهی این شرایط موجود «حادث» است.
ج – بطلان این که چیزی خود به خود و بدون هیچ علت و عامل و سببی به
وجود آید، بر همگان ثابت است، به ویژه در علوم تجربی و فیزیک. حتی یک
نمونهی تجربی (طبیعی) که بتوان بدان استناد نمود نیز وجود ندارد. که
اگر چنین بود، هیچ علمی (به ویژه در عرصهی تجربی و فیزیک) قابل کشف،
دسترسی و بهرهوری نبود. بر اساس حاکمیت و عمومیت بدون استثنای قوانین
«علیت» است که از مشهودات و محسوسات به معلومات جدید میرسند. مثلاً یک
نوع از بیماری را مشاهده میکنند و به دنبال علل آن میگردند و کشف
میکنند.
د - فلاسفه معاصر غربی نیز پس از قرنها تلاش بیوقفهی گذشتگانشان
مبنی بر نفی وجود خدا، به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوانند وجود یک
عامل حیات بخش «هستی مطلق» را رد کنند. خواه نامش را الله بگذارند یا
خدا یا یک انرژی ناشناخته و یا ...، لذا سعی دارند که کلاً صورت مسئله
را پاک کنند و با الفاظ جدیدتر و پست مدرنیسمی مدعی شوند که ما با
«قواعد جهانی هستی» کاری نداریم (یعنی میخواهد خدایی باشد یا نباشد)
بلکه با قوانین آن کار داریم که آن را هم خودمان وضع میکنیم.
ھ – مقوله «غیب» نیز چیزی نیست که کسی بخواهد یا بتواند آن را تکذیب و
رد کند. ما با غیب زندگی میکنیم. مشهودات هر انسانی بسیار کم است و آن
چه مشهود او نیست، از نظرش غایب است. لذا حتی در مادیات نیز غیب وجود
دارد. مثلاً کسی که در اصفهان است، در نظر کسی که در تهران است، در غیب
است، تا روزی که برای او نیز ظهور یافته و مشهود گردد. لذا هر مشهودی
نیز خود از منظر دیگری در غیب است و نشان از غیب دیگری دارد.
به همین دلیل، فلاسفه جدید نیز فقط نامش را تغییر دادهاند و برای این
که نگویند ما نیز اذعان به «غیب» داریم، میگویند: هیچ چیز خودش نیست و
هر چیزی نشانه است (رورتی).
معنای این سخن این است که هر چیزی، نشانه و راهنما به چیز دیگری است که
آن در غیب است. حتی پوست بدن، حجابی میشود که گوشت را در غیب نگه
میدارد، گوشت حجابی میشود که خون را در غیب نگه میدارد، خون حجابی
میشود که گلوبولها را در غیب نگه میدارد و ... . بعد هر کدام
نشانهای هستند که به سوی غیر خود راهنمایی میکنند.
این همان معارف اسلامی است. اسلام عزیز نیز تعلیم داده است که همه چیز
«اسم» یعنی نشانه است و هر نشانهای به سوی غیر خود راهنماست.
حال اگر تک به تک اجزای جهان نشانهای هستند که غیر خود را نشان
میدهند، پس کل جهان هستی نیز یک نشانه است که غیر خود را نشان
میدهد. یعنی اگر کل عالم هستی نمیتواند بدون علت و عامل به وجود آید،
بیانگر وجودی هستند که خود علت العلل است و عاملی برای وجودش نمیخواهد
– اگر همه فانی هستند، نشان از یک باقی دارند – اگر همه ضعیف هستند،
نشان از یک قوی دارد که ضعفی بر او راه نیابد – اگر همه نیازمند به غیر
هستند، نشان از وجودی غنی و بی نیاز دارد که به واسطه نیاز همگان را بر
طرف نماید. پس جهان خلقت و مخلوقات، همه نشان از خالق حکیم و علیم و
قادر و حی ... و کمال مطلق دارد.
x-shobhe.com |