بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 

اعتقادی/شبهه80

ش (قم): ماده‌گراها می‌گویند: می‌گویند ماده اولیه‌ای که از نوعی شعور کیهانی که سبب رشد تدریجی آنها و پیدایش جهان و از جمله انسان شده‌است وجود داشته، پس نیازی به خدای هستی بخش وجود ندارد. همه قوانین علمی فیزیک است.

از عمده‌ترین مشکلات و خطاها در ذهن ماتریالیسم‌ها (و حتی بسیاری دیگر از مردم عوام) این است که به محض یک کشف علمی، گمان می‌کنند که پس دیگر خدایی وجود ندارد، گویا قرار است از خداوند متعال [العیاذ بالله] فعل غیر علمی، غیر منظم و هرج و مرج صادر گردد! حال آن که وجود همان علمی که کشف شده است، دلیل بارز دیگری بر اثبات وجود خالقی علیم می‌باشد و بالعکس اگر خدای علیم، حکیم و قادری نباشد، هرج و مرج و فنا لازم می‌آید.

الف – همین که می‌گویند: گازها و مولکول‌هایی وجود داشته است،‌ یا به تعبیر دیگر انرژی اولیه یا ماده‌ی اولیه‌ای وجود داشته است، این سؤال ایجاد می‌شود که «از کجا پدید آمده است؟»‌ چرا که عقل و حتی علم تجربی ثابت نموده است که پدیده یا پیدایش خود به خودی وجود ندارد و پیدایش هر پدیده‌ای حتماً علت می خواهد.

ب – اولین و طبیعی‌ترین رابطه‌ی بین «علت و معلوم» که امکان تعقل، تفکر و کشف علم را نیز میسر می‌نماید، این است که «معلول هستی خود را از علت می‌گیرد». پس اگر مولکول یا حتی ذره‌ای هم وجود داشته، باید دانست که هستی خود را از کجا گرفته است؟

ج – سؤال دوم این است که «این شعور کیهانی» خود مادی است و یا غیر مادی؟! اگر این «شعور» چه در ماده و چه در غیر ماده، عنصری مادی است، کم و کیف آن چیست؟ کجاست؟ اندازه و رنگ و حجم آن چگونه است؟ بر کسانی که به جز ماده را قبول ندارند، چگونه اثبات شده که «شعور» وجود داشته و دارد؟ اگر ماده‌ی آن را کشف نکرده‌اند، از کجا بر بودنش حکم می‌دهند و اگر کشف کرده‌اند، مشخصات و مختصاتش را بیان کنند. و اگر مقر باشند که این «شعور» مادی نیست، اذعان و اقرار به وجود غیر ماده در عالم هستی است. مضاف بر این که هنوز این سؤال باقی می‌ماند که آیا این «شعور کیهانی» حکمت و تدبیر هم داشته است یا خیر؟

د – به فرض که ماده‌ی اولیه یا هر ماده‌ی دیگری از نوعی شعور کیهانی برخوردار باشد، قهراً این شعور فقط بر خودش احاطه دارد و نمی‌تواند غیر خود را شامل گردد. به عنوان مثال اگر پس میلیاردها سال خورشید و ماه و ستارگانی پدید آمدند، نمی‌توانند با شعور کیهانی نظم بین خود را تدوین و حاکم کرده و خود را ملزم کنند که هیچ گاه از آن تخطی ننمایند. همه و همیشه در مداری معین به صورت حکیمانه و هماهنگ با سایر اجزای خلقت در مدار خود به چرخند و به نقطه‌ی آغازین بازگردند ... و نمی‌توانند این نظم حکیمانه را بین تمامی اجزای عالم مادی در تمامی کهکشان‌ها حاکم کنند.

«وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النهََّارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ * وَ الشَّمْسُ تجَْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتىَ‏ عَادَ كاَلْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لَا الشَّمْسُ يَنبَغِى لهََا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا الَّيْلُ سَابِقُ النهََّارِ وَ كلُ‏ٌّ فىِ فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (یس – 38 تا40)

ترجمه: و خورشيد كه به قرارگاه خود روان است، اين نظم خداى عزيز داناست * و براى ماه منزلها معين كرديم تا دوباره به صورت هلال مانند چوب خوشه خرماى كهنه درآيد * نه خورشيد را سزد كه به ماه برسد و نه شب از روز پيشى گيرد و هر يك در فلكى (معین و تدبیر شده) سير مى‏كنند.

د – اگر می‌گویند: این گاز، یا مولکول یا ماده‌ی ناشناخته هیچ علت وجودی ندارد، لازم می‌آید که «قائم بالذات» باشد، یعنی هستی‌اش از خودش باشد و از غیر نگرفته باشد و یا به مفهومی دیگر، «خود هستی» باشد! چنین وجودی «ازلی» است و وجود «ازلی» باید که «ابدی» نیز باشد. چرا که وجود ازلی هستی مطلق است و چون هیچ نقص و ضعفی به او راه ندارد، زوال نیز ندارد. موجودی که ازلی و ابدی است و زوال به او راه ندارد، نباید تغییر پذیر باشد، چرا که هر تغیری گواه بر «فنای» حالت اول و «حادث» شدن حالت بعدی است که در این صورت شیء وارد در عالم «حدوث» می‌شود و از ازلی بودن ساقط می‌گردد و عقل نیز اثبات می‌کند که هر پیدایش هر «حادثی» مستلزم وجود «محدث» است. چنان چه هر حرکتی محرک می‌خواهد.

ھ – ابن ابی العوجای زندیق از امام صادق علیه‌السلام سؤال می‌کند که دلیل شما بر حدوث اجسام چیست؟ امام (ع) می‌فرمایند که هیچ چیز کوچک یا بزرگی نمی‌بینم که اگر مثل آن به آن اضافه شود، بزرگ‌تر نگردد. همین یعنی از بین رفتن حالت اول (کوچکی) و به وجود آمدن – یا حادث شدن- حالت دوم (بزرگی). (اصول کافی ج،1، کتاب التوحید).

پس موجودی که نبوده و سپس به وجود می‌آید و بعد از بودن شدن از بین می‌رود، نمی‌تواند ازلی و ابدی باشد. لذا حادث است و نیاز به محدث دارد.

البته دلایل بر حدوث ماده و ضرورت اخذ وجود از هستی مطلق که او دیگر قائم بالذات باشد و هستی‌اش را از دیگری نگرفته باشد بسیار است، اما در خاتمه چند سؤال دیگر نیز مطرح می‌کنیم:

1- آیا این که ماده‌ی اولیه‌ای بوده است که صاحب شعور بوده و ...، به تجربه ثابت شده و یا فقط یک نظریه است؟! هر چند که حتی اگر ابتدا یک مولکول یا تک سلول یا ذره و اتم نیز خلق شده باشد، اصل موضوع تغییری نمی‌کند، اما شکی نیست که علم تجربی نمی‌تواند مدعی آن باشد، چرا که دیگر چنین ماده‌ای وجود ندارد و قابل تجربه نمی‌باشد. پس علم تجربی باید در این مورد سکوت کند.

2- اگر این پیدایش خاصیت طبیعی ماده با آن شعور کیهانی‌اش می‌باشد، باید مکرر تکرار شود. چرا دیگر این حرکت تکرار نمی‌شود؟ چگونه یک دفعه از حرکت ماده‌ی بی‌شعور دو انسان مذکر و مؤنت از خاک خلق می‌گردند، اما دیگر این واقعه تکرار نمی‌شود و ما بقی باید از نطفه و تخمک و امزاج و ... به دنیا آیند؟ آیا اینها همه تدابیر حکیمانه‌ی شعور کیهانی همان ماده‌ی اولیه است؟!

3- کدام یک از این نظریات و فرضیات به اثبات - و به ویژه به لحاظ علم تجربی - رسیده است؟

4- چه اصراری است که همه بدیهیات و استدلال‌های عقلی و خدشه ناپذیر را رها کرده و پیرو نظریه و فرضیه که بر ظن و گمان است گردیم؟

«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» (یونس - 36)

ترجمه: بيشترشان جز خيال و پندار را پيروى نمى‏كنند، با اينكه پندار به هيچ وجه حق را اثبات نمى‏كند، (پس بدانند كه) خدا بدانچه مى‏كنند دانا است‏.

x-shobhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات اعتقادی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved