بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

اعتقادی/شبهه72

ش (تهران): طرفدار اندیشه‌های نیچه است و می‌گوید: خدایی نیست. اگر بود این همه ظلم نمی‌شد. ما خود خدای خودمان هستیم. پاسخ چیست(؟!)

نیچه، آن قدر عقل و علم نداشت که بداند اثبات وجود یا عدم یک شیء‌ (هر چه که باشد) با شعارهای ژورنالیستی ممکن نیست. نیچه از آن جهت که ماتریالیست (ماده‌گرا – تجربه‌گرا) بود،‌ به جز «حس» برای هیچ یک از ابزار شناخت انسان و از جمله «عقل» واقعیتی قائل نبود. و همین امر سبب می‌شد که سخنان غیر عقلانی نیز زیاد بگوید و نتیجه‌ی اندیشه‌ی نیچه‌ای نیز به جز ظهور «ماکیاولیسم» و خودگرایی و ظلم و جنایت چیزی نخواهد بود.

الف – دقت شود که اولاً عرصه‌ی شناخت‌های حسی بسیار محدود است و ثانیاً «حس» فقط می‌تواند وجود شناخته‌های خود را تأیید کند و رد ناشناخته‌ها – هر چند موجودات حسی باشند - برای حس ممکن نیست. به عنوان مثال اگر به حس بگویید در کرات دیگر موجوداتی با هزار کله وجود دارند، اگر چه مادی هستند، اما حس فقط می‌تواند بگوید: در کراتی که من حس و تجربه کردم وجود نداشتند، اما نمی‌تواند بگوید که در هیچ کره‌ی دیگری وجود ندارد. این کار حس نیست. چون نمی‌تواند همه‌ی کرات را تجربه نماید. لذا «حس» می‌تواند بگوید: آب، خاک، حرارت، سختی، نرمی و ... هست، اما نمی‌تواند بگوید که چه چیزی نیست. چون هیچ نبودی (عدم) قابل تجربه و حس نیست. لذا حس نمی‌تواند مدعی شود که خدایی هست یا نیست. هیچ کدام با ابزار حس قابل اثبات و نفی نمی‌باشد. لذا امام صادق علیه‌السلام به شخصی که در آن دوره ماتریالیست بود، فرمود:

«آیا به اعماق زمین یا اوج آسمان‌ها رفته‌ای (یعنی همه را با حس تجربه کردی یا می‌توانی بکنی)؟ عرض کرد: خیر. فرمود پس از کجا می‌دانی شاید در اعماق زمین یا اوج آسمان‌ها خدایی باشد.» بدیهی است آن خدایی که در اعماق زمین یا اوج آسمان‌ها باشد، اصلاً خدا نیست. منتهی امام خواستند به او بفهماند که تو چون «حس‌گرا» هستی، چیزی را که تجربه نکرده‌ای نمی‌توانی رد و نفی کنی. لذا از امثال نیچه سؤال می‌کنیم: به فرض که به وجود خدا پی نبردی، حال بگو با کدام حس فهمیدی که خودت خدای خودت هستی؟! خدا که این قدر جاهل نمی‌شود! با چنین جهلی چگونه خودت را به وجود آوردی؟!

ب – تنها راه شناخت و درک «وجود یا عدم» عقل است. عقل است که می‌تواند به «واجب، ممتنع یا محال» بودن وجود پی‌ببرد.

این داستان معروف را شنیده‌اید که پیامبر اکرم (ص) از پیرزنی پرسیدند: از چه راه به وجود خدا پی‌بردی؟ (دلیل بر آن که حتی پیرزن عوام نیز باید با عقل و دلیل به اصول معتقد باشد و نه با تقلید، عادت یا شعار‌ها نیچه‌ای)، او که در حال ریسندگی بود عرض کرد: این چرخ کوچک را من می‌چرخانم می‌چرخد و اگر نچرخانم نمی‌چرخد، پس لابد این زمین و آسمان‌ها چرخاننده‌ای دارد.

این استدلال پیرزن عوام، همان بحث معروف «حرکت و محرک» است که در فلسفه (از قبل افلاطون، ارسطو، بقراط و سقراط) مطرح بوده و هنوز هم هست. لذا اگر امثال نیچه به حد این پیرزن عوام نیز عقل و فهم نداشتند که با یک نگاه ساده به عالم هستی برایشان معلوم شود که هر معلولی علت، هر نظمی ناظم، هر حرکتی محرک، هر برپایی برپا کننده، هر استواری قیوم ... و به طور کلی هر حادثی محدت و هر موجودی به وجود آورنده می‌خواهد، مشکل خودشان است.

بدیهی است که گرایش به اندیشه‌های ماتریالیست‌های امثال نیچه، مستلزم تعطیلی بیشتر عقل است، چرا که آنها خودشان دست کم به «حس» استناد می‌کنند، اما پیروانشان فقط به «حرف و لفظ» آنها استناد می‌کنند (؟!) این دیگر غیر عقلانی‌ترین و جاهلانه‌ترین راهی است که یک انسان می‌تواند برای شناخت حقایق عالم هستی انتخاب کند!

ج – به امثال «نیچه» باید گفت: اگر تو خدای خودت هستی، پس چگونه خودت را پس از نبودن به وجود آوردی؟! اگر خدای خودت هستی، خودت را به وجود نمی‌آوردی تا این به این همه گمراهی و ذلت دچار نشوی؟ راستی چرا دست کم بر خودت حاکمیت و تسلطی نداری؟! به فرموده‌ی امام صادق علیه‌السلام: پیدا شدنت بعد از نبودن، بزرگیت پس از کوچکی، ناراحتیت پس از خوشحالی و خوشحالیت پس از اندوه، به یاد آمدن آن چه در ذهنت نبود و فراموش کردن آن چه نیک می‌دانستی از ذهنت و ...؟! (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)

به او باید گفت: اگر تو خدای خودت هستی، کاری کن که دست کم نمیری! آخر این چه خدایی است که نه عقل دارد، نه علم، نه قدرت، نه حکمت ... و حتی توان خلق یک مگس را هم ندارد و اگر لقمه‌اش را از دستش بگیرند، نمی‌تواند باز پس بگیرد؟!

«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (الحج - 73)

ترجمه: اى مردم مثلى زده شده است، پس به آن (خوب) گوش کنید: به غیر از «الله» آن كسانى را که (خدا) می‌خوانید، هرگز مگسى (را هم) خلق نكنند اگر چه با هم جمع شده و همکاری کنند و اگر مگسى چيزى از آنها بربايد نمى‏توانند از او باز بستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.

د – اما این که پس چرا روی زمین ظلم وجود دارد؟ قرار نیست که ما هر چه می‌کنیم، به گردن خدا بیاندازیم و سپس بپرسیم پس چرا؟ آن چه در زمین از ظلم و فساد وجود دارد، همه به دست این انسان جاهل و ظلوم به وجود آمده است. هر چه ظلم است ناشی از اندیشه و تحقق آن اندیشه‌ها (عملکرد) مستکبرین و فراعنه‌ای است که خود را خدا و رب می‌خوانند، نه از خدای واقعی. خداوند متعال خیر محض است و از او به جز خیر صادر نمی‌گردد.

آن چه از خداوند متعال صادر گردیده است، همه جمال و کمال و نعمت هستی و لوازم وجود و راهنمایی و هدایت است، پس اگر آدمی با جهل و ظلم خود این نعمات را ضایع می‌کند، نباید خداوند را مقصر بداند، او به کسی ظلم نمی‌کند:

«وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (الجاثیه - 22)

ترجمه: و خدا آسمان‌ها و زمين را (به خيال و پندار خلق نكرد) بلكه به حق آفريد. آرى آفريد تا هر كسى را به آنچه مى‏كند جزاء دهد و در اين جزا به كسى ظلم نمى‏شود.

«مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في‏ هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (آل عمران -117)

ترجمه: مثل آنچه در اين زندگى دنيا خرج مى‏كنيد وصفش نظير بادى است كه در آن سرمايى شديد باشد و به زراعت مردمى كه بر خود ستم كردند برسد و آن را نابود سازد، همانطور كه خدا به آن قوم ستم نكرده به اينان نيز ستم ننموده است، بلكه خودشان به خود ستم كرده‏اند.

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (الروم - 41)

ترجمه: در دريا و خشكى فساد ظاهر گشت به خاطر كارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به اين وسيله بعضى از آثار كار بد را به ايشان بچشاند.

بدیهی است که اگر ظلم و فساد ناشی از باورها، استکبار، جهالت، خودنگری و خودپسندی و اعمال نادرست مردم ظاهر نمی‌گشت، بطلان اندیشه‌های نیچه‌ای و عملکردهای ماکیاولی طرفداران این اندیشه نیز معلوم نمی‌گردید و بالتبع راه رشد از راه گمراهی (آیات بعد از آیت الکرسی) روشن نمی‌شد و هدایتی صورت نمی‌پذیرفت. و تازه آن وقت جای شک بود که آیا خدای حکیمی هست یا نیست و اگر هست، چرا راه رشد آدمی را نشان نمی‌دهد تا فریب اینان را نخورد؟!

د – کل عالم خلقت تجلی خداوند متعال است و خداوند کریم بین همه‌ی مخلوقات، مخلوقی کامل‌تر آفرید و نامش را «آدم» یا انسان گذاشت. آن چه از اسماء و نشانی‌های خود در مخلوقات دیگر تجلی نداده بود،‌ در این مخلوق تجلی داد و لذا فرمود که او برترین و «خلیفة الله» است. از جمله تجلیات الهی، تجلی اراده و اختیار است. خداوند متعال مختار و صاحب اراده است، ولی هیچ مخلوقی اختیار و اراده ندارد، به غیر از انسان (و به حد محدودتری جن).

بدیهی است که نمود و تجلی اختیار و اراده فقط به شرط «امکان» انتخاب میسر می‌گردد و انتخاب نیز بین دو چیز واقع می‌شود و نه یک چیز. یعنی معنا ندارد که انسان بین حق و حق، یا باطل و باطل، یکی را انتخاب کند و رفتن به سوی یکی از آنها را اراده کند، بلکه باید بین دو چیز، «حق و باطل»، «عقل و جهل»، «عزت و ذلت»، «هدایت و گمراهی»، «هستی و فنا»، «عدل و ظلم» و ...، یکی را انتخاب کند و اراده‌ی خود را به عرصه‌ی ظهور برساند. از این رو دار دنیا، دار اختیار و اراده‌ی انسان است و بدیهی است که مستکبرین و پویندگان راه جهل، ظلم و کفر، راه فساد و تباهی و ظلم را پیش می‌گیرند، پس فساد و تباهی و ظلم روی زمین اتفاق می‌افتد. و اتفاقاً به خاطر بروز و ظهور همین فساد است که پس از مبدأ (توحید)، معاد نیز به اثبات می‌رسد. چرا که به حکم «عقل»، جهل و ظلم و هر آن چه باطل است، از سنخ نیستی و نقص هستند، پس فانی بوده و حق ماندنی است. پس به ناچار باید روزی عمل کنندگان به باطل و عملشان نابود شده و به سزای اعمالشان برسند و حق به تمام و کمال ظهور یابد. ـ چه در ظهور دنیوی و چه در معاد اخروی - .

«وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» (الإسراء -81)

ترجمه: و بگو: حق آمد و باطل نابود گشت. بى‏گمان باطل نابود شونده است.

ﻫ – به اندیشه‌های ماتریالیسمی و طرفداران نیچه‌ای باید گفت: اگر خدایی نیست، پس این همه تلاش و کار و به اصطلاح خودتان مجاهدت و بحث و گفتگو برای چیست؟ تجربه ثابت کرده است که همه می‌میرند، پس بهتر است تا زنده هستند هر کاری می‌توانند برای لذت بیشتر بکنند (ماکیاولیسم). پس چرا حرف از مبارزه می‌زنند، چرا اثبات و نفی می‌کنند و ...؟!

امام صادق علیه‌السلام به آن مرد ماده‌گرا (ماتریالیسم) فرمود: اگر حق با شما (منکران وجود خدا و طبیعت‌گراها) باشد که نیست، شما و اینان (مسلمانان) با هم برابرید (چون همه می‌میرید و به هیچ مبدل می‌گردید)، ولی اگر حق با اینان (مسلمانان که اهل توحید هستند و به وجود خداوند عالم، حکیم و قادر اعتقاد دارند) باشد که هست، اینها رستگارند و شما هلاک. (چون قیامتی بر پا می‌شود و اینها در نعمات الهی پایدار می‌مانند و شما به جهنم رفته و بابت تکذیب، کفر و ظلمتان محاکمه و مجازات می‌شوید).

x-shobhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات اعتقادی

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved