ش (کاشمر): ما
(شیعیان) مدعی هستیم که ما بر حق هستیم، اهل سنت، یهودیها و مسیحیها
نیز همین ادعا را دارند و اگر ما دلایلی داریم، آنها نیز دارند، پس از
کجا بفهمیم که حق با کدام است؟
الف - نه فقط ما (شیعیان) یا اهل سنت،
یهودیها و مسیحیها، بلکه هر کسی هر گرایشی که دارد، گمان میکند بر
حق است که آن گرایش را دارد. حتی آمریکاییها که به دنبال نسل کشی
هستند، خود را در اعتقاد به درجه بندی انسان و ضرورت فدا شدن انسان
درجه دو یا سه در راه سعادت دنیوی انسان درجه یک محق میدانند و
بتپرست، مستکبر، کافر، نفسپرست، بودایی و ... نیز خود را محق
میدانند. پس معلوم میشود که راه شناخت حق، گرایش به ادعاها یا کثرت
گرویدگان نمیباشد.
ب – این که میگوییم (یا میگویند) ما بر حقیم، منظور شخص یا اشخاص
نیست، بلکه منظور این است که حقی وجود دارد که ما آن را شناخته و بدان
گرویدهایم. پس مدعی باید ادعای خود مبنی بر وجود آن حق را اثبات کند و
نه خودش را. لذا وقتی به حضرت علی علیهالسلام عرض میکنند: آقا شما
میگویید که من بر حقم و طلحه و زبیر نیز همین ادعا را دارند، پس ما
کدام را قبول کنیم؟ پاسخ میدهند: شما اول حق را بشناسید، اهل حق را
نیز خواهید شناخت.
ج – تنها وسیله و راه شناخت حق، «عقل» است. لذا ادعا باید با عقل به
اثبات رسند و جار و جنجال و تبلیغات و جذب آرای عمومی و اکثریت، برای
هیچ کس یا هیچ چیزی حقانیتی ایجاد نمینماید. همین که گفته میشود: «ما
دلایلی داریم و آنها نیز دلایلی دارند»، معلوم میشود که رجوع به عقل
ضروری است، چرا که قبول دلیل کار عقل است. پس دلایل هر کدام باید به
عقل ارجاع داده شوند و عقل حکم کند. البته عقل سلیم و نه عقل بیمار و
یا محجوب.
د – به عنوان مثال: ما (شیعیان) میگوییم که خدایی هست، سنی و یهودی و
مسیحی نیز همین را میگویند، حال باید ببینیم تعریف هر یک از خدا چیست
و عقل کدام را میپذیرد؟
د/1- شیعه مدعی است: خداوند متعال، ازلی، ابدی و کمال مطلق است، سبحان
(منزه) از هر محدودیتی است که محدودیت خود یک نوع نقص است و نقص از
صفات مخلوق است. لذا هستی مطلق، مثل و مانند هم ندارد، چرا که «دو
هستی» معنا ندارد و اگر به فرض محال وجود دو یا چند هستی مطلق ممکن
باشد، همهی آنها از مطلقیت خارج میشوند، پس همگی محدود خواهند شد و
هر کدام فضایی اشغال کرده و سلطنت و سیطرهای مخصوص به خود خواهند داشت
که عقل نمیپذیرد. پس او واحد، احد و لیس کمثله شیء است و به آیات نیز
استناد میکنیم.
د/2- برخی از مذاهب اهل سنت میگویند: خدا نیز مانند انسان صورت، شکل و
دست و پا دارد، منتهی خیلی بزرگتر! سلفیها (وهابیها) معتقد به جسمیت
خدا هستند. عبدالوهاب رئیس شبکهی جاسوسی وهابیت، در حالی که از منبر
پایین میآمد گفت: خدا همین طور که من از پلههای این منبر پایین
میآیم، از آسمان به زمین میآید!
د/3- یهودیان و مسیحیان برای آن که خود را بر حق جلوه دهند و نزدیکتر
به خدا بشمارند، مدعی شدند که «عزیر» و «مسیح» پسران خدا هستند؟ یعنی
خداوند مانند سایر جانداران جفت و زاد و ولد دارد!
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى
الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ
قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى
يُؤْفَكُونَ» (التوبه -30)
ترجمه: يهوديان گفتند: عزيز پسر خدا است، و نصارى گفتند مسيح پسر خدا
است، اين عقيده ايشان است كه به زبان هم جارى مىكنند، در عقيده مانند
همان كسانى شدند كه قبلاً كفر ورزيده بودند، خدا ايشان را بكشد چگونه
افترائات كفار در ايشان اثر مىگذارد.
مسیحیان گفتند: خداوند چون دید که بندگانش منحرف شدند و چون از جنس او
نیستند نمیتواند با آنها ارتباطی برقرار نماید، به رحم بندهی خود
مریم (ع) رفت تا به صورت انسانی به دنیا آید و بندگان را هدایت کند! و
ما گفتیم: لابد بندگان نیز خدای خود را به صلیب کشیدند تا دیگر از این
کارها نکند.
ﻫ - ما (شیعیان) میگوییم که خداوند متعال در برخی از امور به انسان
اختیار داده است و در برخی دیگر از امور جبر حاکم است. به عنوان مثال:
انسان بخواهد یا نخواهد میمیرد (جبر)، اما او میتواند خودکشی کند
(اختیار).
اهل سنت (اشاعره) گفتند: خیر. بلکه جبر محض است. مگر کسی میتواند
مقابل خدا اختیاری داشته باشد (حتی اگر خود این اختیار محدود و موقت را
بدهد). ما میگوییم: اگر جبر محض حاکم است، پس چرا انبیاء را گسیل داشت
و باید و نباید فرمود؟ اگر جبر محض باشد که دیگر معاد، حساب، کتاب، جزا
و عقاب معنا ندارد. مگر خدا برای کاری که خود انسان را مجبور به آن
کرده است، مؤاخذه میکند که چرا چنین کردی یا چرا نکردی؟ و بعد پاداش
یا عقاب میدهد؟ این که خلاف عدل و طبعاً خلاف عقل و وحی است.
اهل سنت (معتزله) مدعی شدند که خیر، بلکه اختیار محض است و هیچ جبری
حاکم نیست. و ما گفتیم: اگر چنین است، کاری کنید که نمیرید. پس قضا و
قدر تعطیل است! سؤال میکنیم که انبیاء به اختیار شما آمدند و یا خدا؟
عذاب الهی در همین دنیا به اختیار انسان نازل میشود یا خدا؟ آیا
فرعونیان خودشان خواستند که در دریا غرق شوند و یا قوم نوح خودشان آن
طوفان و سیل را بر پا کرده و موجب کشته شدن خود شدند، یا خدا بر آنان
نازل کرد؟
یهودیها گفتند: دست خدا بسته است. بله، او یک روز ما را خلق کرد و روز
دیگر هم جمع میکند. اما در این بین دست او بسته است و هیچ کاری از او
بر نمیآید. او مقهور مخلوق خود میباشد!
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ
لُعِنُوا بِما قالُوا ...» (المائده – 64)
ترجمه: يهود گفت دست خدا بسته است، دستشان بسته باد و از رحمت خدا دور
باشند، براى اين كلمه كفرى كه گفتند... .
مسیحیان نیز با خدا خواندن مسیح، او را ناتوان از هدایت بشر و حتی نجات
جان خود معرفی کردند.
بتپرستها نیز با دست خود مجسمهای تراشیدند و گفتند این خداست!
مادهگراها یا همان ماتریالیستها نیز گفتند که همه چیز خود به خود و
تصادفی به وجود آمده، منظم شده، در مسیر خود حرکت میکند ... و در
نهایت به هیچ میرسند! البته حتی یک نمونه موجود یا حادثهی خود به خود
به وجود آمده در اختیار ندارند و میدانند که هر پیدایشی علت میخواهد.
حال ما این تعاریف را به عقل ارجاع میدهیم و میفهمیم که کدام حق
میگویند؟ و همینطور است در بارهی مسائل دیگر اعتقادی.
x-shobhe.com |