ش (تهران): هدف
خداوند از خلقت ما چه بود؟ یا به تعبیر دیگر چرا خلق شدیم، مگر او به
وجود ما نیاز داشت؟
شاید به نظر این دو تعبیر در طرح سؤال، یک معنا و مفهوم داشته
باشند، اما چنین نیست. اگر سؤال شود: هدف خداوند از خلقت ما چه بوده
است؟ پاسخ این است که خود سؤال غلط است، لذا به پاسخ درست نیز نمیرسد.
چرا که هدف گذاری در انجام یک فعل ناشی از نیاز است و خداوند متعال غنی
و بینیاز است.

آیتالله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از
آفرینش چیست؟» میفرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف
است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام میدهد، برای آن
است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و میخواهد آن
احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (پرسشها و پاسخها – دفتر
بیستم، ص 128)
توضیح:
الف - همهی مخلوقات و از جمله انسان، محدود به حدود هستند. یعنی کامل
نیستند و از این رو عاشق کمال هستند و علت حرکت و انجام هر فعلی (هدف
از فعل) همان میل رسیدن به کمال است، که این میل رسیدن به کمال، یعنی
همان عشق به خداوند متعال که کمال مطلق است. پس همهی موجودات عاشق
خداوند متعال هستند.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ
هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» (فاطر - 15)
ترجمه: اى مردم! شما [همگی] فقیرید (محتاج هستید) به خداييد و خدا تنها
بىنياز و ستوده است.
پس، هدفگذاری انسان برای انجام یک فعل، درک ضعف خود از یک سو و میل به
برطرف کردن آن – که همان عشق به کمال است – از سوی دیگر است. چرا که
رفع نقص و نیاز، همان رسیدن به کمال است.
این هدف در تمامی افعال کوچک و بزرگ، مادی و معنوی، مقطعی یا مداوم
انسان جاری و ساری است. به عنوان مثال: چرا اقدام به تغذیه میکنیم؟
چون گرسنه میشویم، به غذا احتیاج داریم و این گرسنگی و احتیاج از نقص
ماست و غذا میخوریم تا نقص برطرف گردد. اگر سؤال شود: چرا میخوابیم؟
چرا لباس میپوشیم؟ چرا ازدواج میکنیم؟ چرا کسب علم میکنیم؟ چرا
عبادت میکنیم و ...؟ پاسخ همین است: چون نیاز داریم و با این کار،
نیاز را بر طرف میکنیم و کاملتر میشویم.
ب – پس هدفگذاری از فقر و نیاز است و اگر کمال حاصل باشد، دیگر
هدفگذاری معنا ندارد و کاری نیز به خاطر رسیدن به هدف انجام
نمیپذیرد. خداوند متعال همان کمال مطلق است. نقص و نیازی در او نیست
که با هدف رسیدن به آن و برطرف کردن نقص خود، فعلی را انجام دهد. لذا
اصل این سؤال که «خدا به چه هدفی ما را خلق کرده است؟»، سؤال نادرستی
میشود. بلکه او چون خیر محض است، از او به جز خیر صادر نمیشود. جود،
کرم، فیاضیت و... که همه عین کمال است، یعنی عین ذات آن کمال مطلق است،
جود و خیر و کرم و فیض صادر میکند که هستی بخشیدن اصل و پایه و کمال
همین جود و کرم است.
اگر چه مثال هیچ گاه کامل نیست، اما برای تقریب ذهن میتوان چنین بیان
داشت که از «نور» روشنایی ظاهر میشود و با این روشنایی هر چیز دیگری
ظاهر میگردد. حال درست نیست که بپرسیم: چرا از نور روشنایی ساتع
میگردد، مگر نور به روشنایی بخشیدن احتیاجی دارد؟ خیر. بلکه روشنایی
ذات نور است. لذا فرمود:
« اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرض ...» (النور – 35)
ترجمه: الله نور آسمانها و زمین است ... .
معنای نور (حتی در عالم ماده و فیزیک) این است که «به خودی خود ظاهر
است و موجب ظاهر شدن چیزهای دیگر میشود». خداوند متعال نیز هستی مطلق
است و موجب هستی بخشیدن به چیزهای دیگر میشود. پس خلق موجودات به سبب
یا به هدف نیاز به آنها نیست. بلکه تجلی ذات است. ظهور اسماء الهی است
و یا به تعبیر سادهتر نورافشانی آن نور مطلق است.
ج – اما میشود پرسید: ما برای چه آفریده شدهایم؟ یعنی غایت ما کجاست
و چگونه حاصل میشود؟ قرار است چه کنیم، به کجا برسیم و چرا؟ خداوند
کریم در پاسخ میفرماید:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»
(الذاریات - 56)
ترجمه: و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اين كه عبادتم كنند.
در نگاه ساده به این آیه و واژه و مفهوم «عبادت»، همان سؤال پیش
میآید: برای چی؟ مگر خدا به عبادت ما نیاز داشت که ما را آفرید تا
عبادتش کنیم؟
اما اگر معنای «عبادت» را درست و بیشتر درک کنیم، این سؤال پاسخ داده
میشود. بیان شد که حق تعالی نور است. نور یعنی هستی. پس از او «نور»
ساتع میشود. یعنی هستی بخش است. اما مخلوقی که هستیاش را از دیگری
گرفته است، کامل نیست و عشق بیحدی به مبدأ خود، یعنی همان «کمال مطلق»
دارد. لذا باید اندیشه کند، خود را بشناسد، هدف را بشناسد و به سوی هدف
حرکت کند.
هدف انسان هر چه که باشد، به سوی آن میرود. اگر این هدف ناقص و فانی
باشد، انسان نیز به کمال نرسیده و به هلاکت میافتد، اما اگر هدف کامل
و باقی باشد، این انسان همیشه به سوی کمال رفته و حیات و بقا مییابد.
حال چه هدفی به غیر از کمال مطلق «الله جل جلاله» کامل و باقی است؟ هر
چه به غیر از خداوند متعال در نظر گرفته شود، خود مخلوق، محتاج و فانی
است. لذا فرمود: انسان را آفریدم تا با عقل، اختیار، علم، راهنمایی
توسط انبیاء و کتاب و نیز با تبعیت از انسان کامل، مرا هدف بگیرد و به
سوی من حرکت کند تا به کمال برسد. این یعنی عبادت. پس معلوم میشود که
مخلوق به عبادت نیاز دارد و نه معبود.
بیان شد که هر چه هست، تجلی و پرتو افشانی آن نور است. منتهی نورانیت
هر مخلوقی به اندازهی ظرفیت وجودی اوست. حال خدا میفرماید: یک تجلی
دیگر میکنم که هیچ مخلوق دیگری دارای آن نیست. آن هم آفرینش انسان
است. همهی اسماء و صفات خود را در او متجلی میکنم که از آن جمله:
معرفت، اختیار و اراده است. نه حیوانات اختیار و ارادهای دارند و نه
ملائک و نه هیچ کدام از معرفت و شناختی که انسان دارد، برخوردای
میباشند. اما به انسان این را میدهم و به همین جهت او اشرف مخلوقات،
معلم ملائک و خلیفهی من میشود. انسان کامل میشود «اسم اعظم» یعنی
بزرگترین تجلی و نشانهی خداوند متعال.
x-shobhe.com |