ش (گرگان):
برخی میگویند: چون خدا دیده نمیشود، ممکن است خدایان دیگری هم وجود
داشته باشند؟ این شبهه در میان نوجوانانی که فیلمهای جدید هیولایی
آمریکایی را میبینند، بیشتر رایج شده است.

الف - مشکل اصلی آنان این است که سعی نمودند برای خداوند
متعال نیز مانند هیولاها یا جانداران خیالی که در فیلمها و سریالها
(به ویژه آمریکایی) میبینند، صورت، جسم و جرمی تصور کنند. خدایی که
احتمالاً هیکل خیلی بد شکلی و بزرگی دارد، البته میتواند گاهی اوقات و
البته به صورت موقت و برای فریب خود را کوچک و زیبا نیز نشان دهد،
دستانی بزرگ و پاهای پهنی دارد، راه میرود، صداهای عجیب و غریب از خود
خارج میکند و مانند همان هیولاهای کامپیوتری، حواسش به همه چیز و همه
جا هست و کسی را نیز یارای مقابله با او نیست. و البته معمولاً در این
گونه فیلمها، در نهایت یک یا دو نفر انسان آمریکایی و آن هم از نسل
جوان پیدا میشوند که به رغم سختیها، این خدای هیولا را از بین برده و
بشریت را نجات میدهند.
این نوجوانان عزیز که مخاطب این گونه فیلمها قرار گرفتهاند، در این
نوع اندیشه و تصور راجع به خداوند متعال جدید و تنها نیستند، بلکه برخی
از فرق اهل سنت نیز برای خداوند متعال چنین توصیفهای دارند. صورت خدا
را شبیه صورت انسان دانسته و برای او اندامی چون انسان قائل هستند،
منتهی خیلی بزرگتر. عبدالوهاب رهبر وهابی در مسجد سخنرانی میکرد،
بالا منبر ایستاد و در حالی که دو پله پایین میآمد گفت: خدا از آسمان
به زمین میآید، هم چنان که من از این پلهها پایی میآیم!
اما همهی این گمانها، سخنها و تصورها، ناشی از عدم شناخت خداوند
است. بدون تکثر داشتن خدا و وجود چند خدا، مستلزم محدود بودن همهی
آنهاست، هر چقدر که بزرگ باشند. و همین که محدودیت به آنها راه یابد،
یعنی نیستی، نقص که به فنا منتج میگردد به آنها راه یافته است.
شکل و شمایل نیز نشان از محدودیت و حصر در شکل دارد که از خواص ماده
است. حرکت نیز، جا به جایی است و موجودی که حرکت میکند، وقتی در جایی
هست، در جایی دیگر نیست.
خداوند هستی مطلق و کمال مطلق است، پس نه تنها محدود و محصور نیست،
بلکه هر کجا هستی هست، او هم هست و کل عالم هستی تجلی اوست. و هستی
دوئیت یا چندتایی که نشان از نقص و نیستی است بر نمیدارد.
ب – مسئله بعدی دیدن یا نادیدنی بودن خداوند متعال است. ما در قرآن
کریم هم با آیاتی که دال بر عدم امکان دیدن خداوند است مواجه میشویم و
هم با آیاتی که سخن از «لقاء» و دیدار خداوند دارد. مثل آن که
میفرماید:
«لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ
اللَّطِيفُ الخَْبِيرُ» (الأنعام - 103)
ترجمه: ديدگان، او را درك نمىكند ولى او ديدگان را درك مىكند و او
لطيف و دانا است.
«مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ
هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» (العنکبوت -5)
ترجمه: كسى كه اميد ديدار خدا دارد بداند كه اجل خدا رسيدنى است و او
شنوا و داناست.
همین معانی متفاوت نشان از آن دارد که «دیدن» انسان متفاوت است. برخی
از دیدنها به وسیلهی چشم «ابصار» حاصل میگردد و بدیهی است که چشم
فقط ماده و محسوسی را که نوری بدان تابیده است میبیند و چنین چیزی
حتماً جسم است و جرم دارد و از مکان و حرکت و صفات مختلف که همگی از
ضروریات مخلوق است برخوردار میباشد. پس خدا به چشم نمیآید. چون هر چه
به چشم آید، لابد محدود، محصور و متصف به صفات ماده و مخلوق است.
اما انسان علم را هم بیند، در حالی که «علم» (و نه معلوم) جسم نیست،
«حیات» و نه «یک موجود زنده» را هم میبیند، «عشق» و نه «شخص عاشق و
معشوق» را هم میبیند، «حکمت، رأفت و ...» را هم میبیند که هیچ کدام
یک شیء خارجی نیستند و همگی با نگاه عقل دیده و شناخته میشوند و با
نشانهها و مصادیق تجلی نیز به دیدهی چشم در میآیند. مثل آن که انسان
تجلی زیبایی را در گل، عظمت را در کوه، حکمت را در چرخش هدفدار همهی
اجرام، ناظم را در نظم کل جهان هستی و ...، میبیند. از این رو وقتی از
حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام میپرسند: شما که فرد عالم و عاقلی
هستی، چگونه خدای ندیده را میپرستی؟ میفرماید: اگر نبینم نمیپرستم.
پس، آن خدایی که مانند یک جسم، چه کوچک به شکل ذره و چه بزرگ به شکل
خیالی یک هیولا، به چشم مادی دیده شود، اصلاً خدا نیست و جایی برای بحث
از این که آیا یکی است یا چند تا اصلاً باقی نمیماند. و آن خدایی که
خدای واقعی است، محدود و محصور و ناقص و ممزوج با نقص و نیستی نیست و
به دیدهی عقل هر کسی به اندازهی ظرفیت او دیده میشود و به آثارش
هویدا است. و هستی و کمال مطلق نیز دوئیت یا تکثر و چندتایی بر
نمیدارد، چون به او حد و حصر و نقص و نیستی راه ندارد.
x-shobhe.com |