ش (تهران): در
آیهی بعد از آیتالکرسی میفرماید که خدا مؤمنین را از ظلمت به نور
میبرد و طاغوت کافرین را از نور به ظلمات میبرند، آیا مؤمن ابتدا در
ظلمت و کافر ابتدا در نور قرار دارد؟

این آیهی مبارکه دارای ابعاد و فرازهای متفاوت و گستردهای است که
از زوایای متفاوتی میتواند مورد توجه و بحث قرار گیرد که ذیلاً پس از
ذکر آیه به برخی از آنها در ارتباط با سؤال اشاره میشود:
«اللَّهُ وَلىُِّ الَّذِينَ ءَامَنُو يُخرِجُهُم مِّنَ
الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُو أَولِيَاؤُهُمُ
الطَّغُوتُ يُخرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ
أُولَئكَ أَصحَبُ النَّارِ هُم فِيهَا خَلِدُونَ» (البقره - 257)
ترجمه: خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند آنها را از
ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى
آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند
آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند.
در آیهی مبارکه مذکور، پس از آن که به نقش «ولایت» در چگونگی هدایت
اشاره شده است، نتیجهی پذیرش ولایت الله یا ولایت طاغوتهای متفاوت،
به نسبت نزدیکی یا دوری از «نور» محور سخن و مورد تأکید قرار گرفته
است. یعنی انسان یا از ظلمت خارج شده و به طرف «نور» برده میشود و یا
از «نور» خارج شده و طرف ظلمت برده میشود، و اکنون این سؤال ایجاد شده
است که چطور مؤمن از ظلمت خارج شده و به طرف نور میرود، اما کافر از
نور خارج شده و به طرف ظلمت میرود؟! مگر مؤمن ابتدا در ظلمت و کافر
ابتدا در نور قرار گرفته است؟! لذا قبل از پاسخ، نظر به این که محور
بحث «نور» است، لازم است معنا و مفهوم «نور» را بیشتر مورد توجه قرار
دهیم.
الف - «نور» (ظاهرٌ بِنَفسِه وَ مُظهِرٌ لِغَیرِه) است. یعنی: «نور، به
خودی خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود». تعریف نور مادی در
عالم طبیعت (فیزیک) نیز غیر از این نیست. نور فیزیکی (روشنایی) به خود
خود پیداست، چیزی او را روشن نمیکند تا دیده شود، اما بر چیزهای دیگر
میتابد و آنها را روشن (پیدا) میکند. منتهی در عالم طبیعت، چیزهایی
از پیش وجود داشتند و چون در تاریکی یا ظلمت بودند، به چشم پیدا نبودند
و به سبب تابش و انعکاس نور به چشم پیدا میشوند، اما در تعریف کلی یا
به اصطلاح فلسفی، این پیدایش، قابل رؤیت شدن چیز موجود نمیباشد، بلکه
به وجود آمدن و پیدا شدن آن میباشد. «نور» همان «وجود» و هستی مطلق
است که به واسطهی چیز دیگری به وجود نیامده است، اما به چیزهای دیگر
وجود بخشیده و سبب پیدایش آنها شده است. چنان چه میفرماید: «اللَّهُ
نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ ...»، یعنی خداوند متعال وجود دهنده یا
پدید آورندهی آسمانها و زمین است.
پس، بر اساس این معنا و از این زاویهی نگاه، آن چه وجود دارد «نور»
است و آن چه در عدم است «ظلمت» است. خوبیها یا به تعبیر دیگر
«کمالات»، همگی هستیاند، وجود دارند و لذا نور هستند، ولی بدهیها یا
به تعبیر دیگر نقص کمالات، همگی نیستیاند و بدین جهت «ظلمت» نامیده
میشوند. مثل این که علم را از آن جهت که کمال و هستی است، حیات یا نور
میگویند و جهل را که همان نبود علم است، ظلمت و نیستی مینامند.
پس، انسان همین که آفریده میشود، از آن جهت که موجود میشود در «نور»
قرار دارد. اما وجود یا نور او کامل نیست، بلکه فقط در مرتبهی پائینی
از وجود قرار دارد. او بالفعل در رتبهای از هستی یا نور قرار ، گرفته
است، اما بالقوه ظرفیت و امکان رشد و برخورداری از مراحل بالاتر و
والاتر و بسیطتر وجود (نور) را نیز دارا میباشد.
حال کسانی که ولایت خداوند را میپذیرند، خداوند آنها را از ظلماتی که
در آن قرار دارند، یعنی مراتب وجودی و کمالاتی که فاقد آن هستند، به
سوی نور (مراتب بالاتر وجودی) خارج مینماید. اما آنان که کافر
میشوند، ولایت إلههای و طاغوتهای کاذب و متعددی را میپذیرند که
آنها را از همان نور یا مرحلهی وجودی و هستی و کمالی که قرار دارند
نیز خارج نموده و پایینتر میبرند.
ب - نگاه دوم این است که «نور» و «ظلمت» را در این آیه نتیجه یا تجلی
اطاعت و معصیت انسان بدانیم. این معنا نیز با معنای اول منافاتی ندارد.
چرا که اطاعت همان قرار گرفتن در صراط نور (هستی) و کسب کمالات و تقرب
به کمال مطلق است و معصیت خارج شدن از صراط نور و قرار گرفتن در مسیر
هلاکت و نیستی است که ظلمت نامیده میشود. چنان چه خداوند متعال در
قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) و مؤمنین را به واسطهی ایمان و عمل
صالحشان از نوری که با آنهاست برخوردار میشمارد و میفرماید آنها از
خدا میخواهند که این نور حاصل از ایمان و عمل را با کرم و فضل خویش
کاملتر نماید.
«... يَومَ لا يُخزِي اللَّهُ النَّبِي وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ
نُورُهُم يَسعى بَينَ أَيديهِم وَ بِأَيمانِهِم يَقُولُونَ
رَبَّنا أَتمِم لَنا نُورَنا وَ اغفِر لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ
شَيْءٍ قَديرٌ» (التحریم - 8)
ترجمه: ... در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان
آوردند خوار نمىكند اين در حالى است كه نورشان پيشاپيش آنان و از سوى
راستشان در حركت است، و مىگويند: «پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما
را ببخش كه تو بر هر چيز توانايى!»
و در آیهای دیگر مؤمنان را برخوردار از نوری میخواند که منافقین
فاقد آن هستند و در آخرت به مؤمنین التماس میکنند که مقداری از آن نور
را به ما بدهید. ولی به آنا گفته می شود که اینجا جای کسب نور نیست،
باید از گذشته این نور را حاصل میکردید:
«يَومَ يَقُولُ المُنافِقُونَ وَ المُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا
انظُرُونا نَقتَبِس مِن نُورِكُم قيلَ ارجِعُوا وَراءَكُم
فَالتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَينَهُم بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ
فيهِ الرَّحمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذابُ» (الحدید - 13)
ترجمه: روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مىگويند: «نظرى به ما
بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم!» به آنها گفته مىشود: «به پشت
سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!» در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده
مىشود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!
پس ایمان و عمل مؤمن از آن جهت که وجود پیدا میکنند و از کمالات هستند
«نور» میشوند و کفر کافر و اعمالش از آن جهت که باطل و نابود شدهاند،
در نیستی قرار دارند و برای او ظلمات میشوند. لذا در این آیه میتوان
گفت: خداوند مؤمنین را از ضعف ایمانی (ظلمتی) که در مرحلهای نسبت به
مراحل بالاتر در آن قرار گرفتهاند خارج میکند و به سوی نور میبرد و
طواغیت کفار را از همان مرحلهی ابتدایی فطری خداجویی ودینگرایی نیز
به سوی ظلمت بیشتر میبرند.
مرحوم حضرت آیت الله طباطبایی در ذیل این آیه میفرمایند:
«حق مطلب اين است كه اينگونه امورى كه خدا از آنها خبر داده كه بندگان
هنگام اطاعت و معصيت آنها را ايجاد مىكنند، امورى حقيقى و واقعى
هستند، مثلاً اگر مىفرمايد كه بنده مطيع را از ظلمت به سوى نور، و
گناهكار را از نور به سوى ظلمت مىبريم، نخواسته است مجازگويى كند، الا
اين كه اين نور و ظلمت چيزى جداى از اطاعت و معصيت نيست، بلكه همواره
با آنها است، و در باطن اعمال ما قرار دارد.» (المیزان، ج2، ص 528)
ج – نگاه سوم، نگاه به فطرت است. که البته نگاهی جدا از دو نگاه سابق
نمیباشد.
فطرت انسان خداجو و خداپرست است و هر انسانی بر همین فطرت متولد
میگردد. و به همین دلیل است که اگر خدای واقعی را نیابد، خدایی کاذب
به جای آن قرار میدهد و آن را هدف یا معبود و محبوب حقیقی و واقعی خود
فرض میکند.
پس انسان به لحاظ فطری در «نور» قرار دارد، چرا که توحید هستی و کمال
است. اما این انسان هنوز «دین» ندارد و این دین است که او را به سوی
مصداق حقیقی و واقعی کشش فطری و ایمان به خدای واقعی دعوت و راهنمایی
میکند و «لا إله الا الله» را به او تعلیم می دهد و راه رسیدن به
کمالات و قرب به کمال و هستی مطلق (الله جل جلاله) را به او نشان
میدهد. چنان چه خداوند متعال و حکیم در قرآن کریم، خود را هادی و کتاب
و دینش را وسیلهی خروج از ظلمات به سوی نور میخواند:
«هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ عَلى عَبدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخرِجَكُم
مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُم لَرَؤُفٌ
رَحيمٌ» (الحدید - 9)
ترجمه: او كسى است كه آياتى روشن بر بنده خود نازل كرد، تا شما را از
ظلمتها به سوى نور بيرون كند، و به درستى خدا نسبت به شما رؤف و رحيم
است.
حال اگر بندهای ولایت الله را باور کرد و گردن نهاد، بالتبع به سوی
رسول (ص) و کتاب و دین او میرود و از ظلمات دینیای که در آن قرار
دارد، به سوی نور خارج میشود، اما کسی که کافر شد و ولایت طاغوت را
برخود پذیرفت، همان نور فطرتی که دارد را نیز با کفر و معصیت محجوب
میکند و به سوی ظلمات خارج میگردد و در آن میماند.
مرحوم حضرت آیت الله طباطبایی در ذیل این آیه میفرمایند:
«... و به هر حال پس دو جمله مورد بحث يعنى جمله" يُخرِجُهُم مِنَ
الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" و جمله" يُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ
إِلَى الظُّلُماتِ" كنايه از هدايت و ضلالت مىباشند، و گرنه لازم
مىآيد كه هر مؤمن و كافرى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، مؤمن قبل از
آنكه به فضاى نور برسد در ظلمت باشد، و كافر قبل از رسيدن به فضاى
ظلمانى كفر، در نور باشد، و قبل از رسيدن به اين دو فضا، يعنى دوران
كودكى، هم در نور باشد و هم در ظلمت، و وقتى به حد تكليف مىرسد اگر
ايمان بياورد به سوى نور در آيد، و اگر كافر شود به سوى ظلمت در آيد و
معلوم است كه چنين سخنى صحيح نيست.
ليكن ممكن است اين گفتار را تصحيح كرد و چنين گفت كه: انسان از همان
آغاز خلقت، داراى نورى فطرى است كه نورى است اجمالى، اگر مراقب او
باشند ترقى مىكند، و تفصيل مىپذيرد، چون در همان اوان خلقت نسبت به
معارف حقه و اعمال صالح به تفصيل نور ندارد، بلكه در ظلمت است، چون
تفصيل اين معارف براى او روشن نشده، پس نور و ظلمت به اين معنا با هم
جمع مىشوند، و اشكالى هم ندارد، مؤمن فطرى كه داراى نور فطرى و ظلمت
دينى است، وقتى در هنگام بلوغ ايمان مىآورد، به تدريج از ظلمت دينى به
سوى نور معارف و اطاعتهاى تفصيلى خارج مىشود و اگر كافر شود از نور
فطريش به سوى ظلمت تفصيلى كفر و معصيت بيرون مىشود. و اگر در آيه
شريفه كلمه نور را مفرد و كلمه ظلمت را جمع آورده، و فرموده:
"يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" و"يُخرِجُونَهُم
مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ" اشاره به اين است كه حق هميشه يكى
است، و در آن اختلاف نيست، هم چنان كه باطل متشتت و مختلف است و هيچ
وقت وحدت ندارد. » (ترجمه الميزان، ج2، ص: 529)
x-shobhe.com |