ش (تهران): خدا كه نيازي به عبادت شدن
و شناخته شدن و ندارد، پس چرا باید عبادت کرد؟ و آيا تفكر در اين
موضوعات مجاز است؟

در فرهنگ و مکتب اسلامی (بر عکس اغلب
مکاتب الهی تحریف شده و مکاتب بشری قدیم و معاصر) تفکر نه تنها جایز
است، بلکه واجب است وجه تمایز انسان با سایر موجودات همین فضیلت و
امکان تعقل و تفکر اوست و مخاطب کلام الهی نیز «عقل» بشر است که باید
با تفکر «فهم» کند و حق و باطل را از یک دیگر تمیز دهد
چه بسیارند آیاتی که خداوند متعال در آن انسان را به تعقل و تفکر دعوت
مینماید و حتی میفرماید که تمامی زمین و آسمانها و هر آن چه در آن
هست را برای تعقل و تفکر انسان آفریدهام:
«أَوَلَم يَتَفَكَّرُوا في أَنفُسِهِم ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ
وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما إِلاَّ بِالحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ
إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَكافِرُونَ» (الروم -
8)
ترجمه: آيا آنان با خود نينديشيدند كه خداوند، آسمانها و زمين و آن چه
ميان آن دو است را جز بحق و براى زمان معيّنى نيافريده است؟! ولى
بسيارى از مردم (رستاخيز و) لقاى پروردگارشان را منكرند!
«الَّذينَ يَذكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى
جُنُوبِهِم وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلقِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ
رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً سُبحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار»ِ
(آل عمران - 191)
ترجمه: (مؤمنین) همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه
كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند و در اسرار آفرينش آسمانها و
زمين مىانديشند (و مىگويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريدهاى!
منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!
در احادیث و روایات اسلامی نیز مباحث بسیاری در ضرورت و جایگاه تفکر
مطرح شده است، تا آن جا که میفرمایند:
«تفکـر ساعة خير من عبادة سبعين سنه» - يک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد
سال عبادت است (مستدرك الوسائل/ج2/ص105)
منتهی تفکر باید در موضوع قابلی فکری که موجب دستیابی به پاسخ منطقی،
حل مشکل و در نهایت رشد و تعالی انسان باشد صورت پذیرد لذا بسیار تأکید
شده است که در مباحثی که به نتیجه نمیرسید (مثل تفکر در ذات حق تعالی،
که اگر قرار باشد در فکر و عقل شما بگنجد، لابد محدودتر از آن است، پس
دیگر خالق و الله نیست) و یا تفکر در مباحثی که به نتیجه نمیرسد و یا
نتیجهی آن فایدهای برای شما ندارد، بیهوده تفکر ننمایید
بدیهی است که بدون تفکر، هیچ شناختی حاصل نمیگردد و انسان بیشناخت،
انسان جاهل و بیهدفی خواهد بود که طبعاً هدف و راهکاری به جز ارضای
غرایز حیوانی نخواهد داشت
اما راجع به بینیازی حق تعالی و چرایی عبادت؟ همان گونه که اشاره
نمودید، پروردگار عالم، غنی و بینیاز است نیاز از نقص و از صفات مخلوق
میباشد و خداوند متعال منزه (سبحان) از نقص، نیستی و نیاز میباشد اما
مخلوقات (بندگان) همه در اصل وجود و تداوم بقای خود نیازمند و فقیر
درگاه غنی هستند:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ
هُوَ الغَنِيُّ الحَميدُ» (فاطر - 15)
ترجمه: اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدایيد، تنها خداوند است كه
بىنياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است!
بدیهی است که با چنین باوری، ممکن است ابتدا این سؤال پیش آید که اگر
او «غنی» است که هست، پس چرا امر به اطاعت و عبادت خود نموده است؟
ریشهی این سؤال بیشتر به خاطر قیاس غلط خداوند به خودمان [مخلوق] است،
چرا که ما همه چیز را در خودمان میشناسیم و حال آن که اگر قرار باشد
صفت یا حالتی از مخلوق در خالق باشد، او دیگر خالق نیست و ما وقتی از
کسی انتظار یا طلب یا درخواستی داریم، به این دلیل است که به آن خواسته
«نیاز» داریم اما «غنی» از آن جهت که غنی است، هیچ نیاز و احتیاجی
ندارد، امر، فعل و رهنمود او، به جز حکمت و کرم به مخلوق نیست
اگر چه هیچگاه نمیشود در میان مخلوقات مثلی برای خالق پیدا و بیان
نمود، اما [با لحاظ نمودن در مثل مناقشهای نیست] مثال به نورافشانی
خورشید و بهرهمندی همه موجودات زنده و میزنیم آیا خورشید به
پرتو افکنی نیازمند است؟! یا دیگران به نور، انرژی و جاذبهی او
محتاجاند؟ پس، امر [تکوینی و تشریعی] خالق حکیم به عبادت بندگان نیز
به خاطر نیاز بندگان است و نه نیاز خداوند غنی کریم
اینک جای دارد در این موضوع تفکر کنیم که: آیا غنا و بینیازی خداوند
متعال به بندگان و مخلوقات خود، علت و سبب موجهی است برای آن که آنها
را رها نموده و هدایت ننماید و با بر عکس بلکه از خالق علیم، حکیم،
قادر و غنی، این انتظار میرود که بندگان را به سوی کمال آنها هدایت
[تکوینی و تشریعی] نماید؟
کمال انسان، به هدف اوست انسان عاشق و وابستهی به «هدف»اش است که از
آن به معبود، معشوق و مقصود نیز یاد میکنیم لذا انسان به هدف خود تعلق
پیدا کرده، وابسته شده و به سوی او حرکت میکند خواه هدفش هوای نفس
باشد یا کمال و هستی مطلق [الله جل جلاله] و هر چیزی که هدف غایی انسان
باشد، اله و معبود او میگردد و آدمی «عبد» و بندهی معبود خویش است
لذا حق تعالی میفرماید که جز من هدف و معبودی نگیرید إله و معبودی جز
من وجود ندارد «لا إله الا الله» و هر چیز دیگری که جز من إله و معبود
فرض کنید و به سوی او بروید، موجودی چون خودتان مخلوق و نیازمند است:
«قُل أَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ما لا يَملِكُ لَكُم ضَرًّا
وَ لا نَفعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ العَليمُ» (المائده - 76)
ترجمه: بگو: «آيا جز خدا چيزى را مىپرستيد كه مالك سود و زيان شما
نيست؟! و خداوند، شنوا و داناست»
«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ
الَّذينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ
لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا
يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ المَطلُوبُ» (الحج -
73)
ترجمه: اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه
غير از خدا مىخوانيد، هرگز نمىتوانند مگسى بيافرينند، هر چند براى
اين كار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد،
نمىتوانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلبكنندگان ناتوانند، و هم آن
مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان)!
پس، غنای الهی نه تنها مانع از هدایت او نیست [و اساساً رها کردن خلق و
هدایت ننمودن او منافات با علم و حکمت الهی دارد]، بلکه دلیل روشنی
برای فهم دلیل بندگی و اطاعت است
پس، بندگی حق تعالی نیاز و مفید به مخلوق است و نه خالق انسان باید او
را معبود بداند، به او وابسته باشد و با اطاعت، بندگی او را به جای
آورد اما چگونه؟ چگونگی رشد و تقرب به کمال و هستی مطلق را نیز خودش
باید نشان دهد لذا امر به بندگی خودش نموده و راهکارهای بندگی را نیز
خود بیان میدارد
x-shobhecom |