ش (کانادا): چرا خداوند برای هر دورانی پیامبری نمیفرستد تا
مردم گیج نگردند؟ میگویند: پیامبر ما خاتم است، چه اشکالی داشت اگر
انبیای دیگری بازگو کنندهی دین او بودند؟ میگویند: امام زمان این کار
را مینماید، اما وقت ظهور که معلوم نیست؟

مقولهی «نبوت»، پس از توحید مطرح است. لذا چگونگی شناخت و نگاه به
توحید است که پاسخگوی بسیاری از سؤالات و چراها میباشد. به عنوان
مثال: وقتی کسی قبول کرد که عالم هستی خالق یکتا و حکیمی دارد که از هر
گونه نقص، قصور و تقصیری مبرا و منزه «سبحان» است و او انسان را هدفدار
خلق نموده است و سپس به لحاظ تکوین (خلقت) و نیز تشریع (قوانین) او را
به سوی کمالش هدایت میکند، یقین مینماید که اگر تداوم ارسال انبیا را
ادامه نداده است، پس لابد، هیچ نیازی به این امر نمیباشد. لذا به خود
میگوید: «پس، معلوم میشود که نیاز من چیز دیگری است. به دنبال آن
رفته، آن را میشناسد و در صدد رفع نیاز – که همان میل به کمال است –
میرود. اما اگر خدا را درست نشناخت، «چرا»های او برای کسب معرفت و
شناخت بیشتر نخواهد بود، بلکه همه جنبهی اعتراض به خود میگیرد و دست
آخر نیز (طبق آیات قرآن)، در دنیا و آخرت، خدا را مسبب انحراف خود
دانسته و محکوم میکند.
دقت شود که تفکر و تدبر و چرایی در اصول دین نه تنها مذموم نیست، بلکه
واجب است، اما تحقیق در یافتن پاسخ «چرا»ها در فعل خداوند علیم و حکیم
نیز باید منطبق با «علم و حکمت» باشد و نه احساس.
الف – پس از شناخت نسبی – هر کس به حد خود – راجع به توحید، نوبت به
نبوت میرسد. بدیهی است که از «نبی» باید کار نبوت را انتظار داشت.
[نبأ] یعنی «خبر» و کار نبی در نبوت نیز دریافت «خبر» از جانب حقتعالی
و ابلاغ آن به بشر است. پس، اگر خداوند فرمود: آن چه لازمهی بشر بود
وحی نمودم و دین را کامل کردم، معلوم میشود که دیگر نیازی به وحی مجدد
نیست. پس «نبوت» خاتمه مییابد. یعنی دیگر هیچ «وحی»ای از جانب خداوند
نازل نمیگردد که برای دریافت و ابلاغ آن، وجود یک نبی لازم باشد.
ب – اما در عین حال یک «نبی» درونی همیشه با انسان هست که نامش «عقل»
است. نقش این «نبی درونی» بسیار والاست، تا آنجا که حتی شناخت و تصدیق
نبی بیرونی (پیامبران) نیز به وسیلهی او انجام میپذیرد. وقتی خداوند
متعال میفرماید که انبیای خود را با «آیات و بینات» روشن فرستادم،
یعنی با دلایل بسیار محکم و قاطعانهای فرستادم، و مطالبهی «دلیل»
برای قبول و تثبیت و تصدیق یک موضوع یا یک ادعا نیز کار «عقل» است. لذا
ما حتی نبی بیرونی را به واسطهی عقل قبول میکنیم نه به واسطهی حضور
جسمانیاش در مقابل دیدگانمان. پس، اگر کسی به «عقلش» رجوعی ننمود و یا
حکم او را نپذیرفت، مطمئن باشد که اگر یک «نبی بیرونی» هم در میان
جامعه بود، او را هم قبول نمیکرد. چنان چه در زمان حضورشان همگان به
آنها ایمان نیاوردند و نگرویدند. بلکه فقط آنهایی که عقل خود را به کار
انداخته و تسلیم حکم عقلشان شدند، آنها را پذیرفتند.
ج – اما کار هدایت آحاد جامعه، با نبی نیست که به حضور دائمیاش نیازی
باشد، بلکه با «امام» است و آن انبیایی که هدایت جامعه را نیز بر عهده
داشتند، ضمن «نبوت» از مقام «امامت» نیز برخوردار بودند. چنان چه قرآن
کریم میفرماید: حضرت ابراهیم را پس از امتحان در مقاماتی چون «خلت و
نبوت» به امامت نیز برگزیدیم:
«وَ إِذِ ابتَلى إِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ
إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتي قالَ لا
يَنالُ عَهدِي الظَّالِمينَ» (البقره - 124)
ترجمه: و چون پروردگار ابراهيم، وى را با صحنههايى بيازمود و او بحد
كامل آن امتحانات را انجام بداد، بوى گفت: من تو را امام خواهم كرد
ابراهيم گفت: از ذريهام نيز كسانى را بامامت برسان فرمود عهد من
بستمگران نمىرسد.
پس، آن که بشر برای روشنگری و هدایت به حضور دائمی و مستمرش نیازمند
است، یک «امام» است و نه یک «نبی». و امام همیشه در میان مردم هست و
زمین یک لحظه هم از حجت خدا خالی نمیماند.
د – ممکن است بگویند: دست کم در دوران ما که پیشرفتهای علمیبسیاری هم
داریم، امام که غایب است و هنوز ظهور ننموده است؟ دقت شود که این غیبت،
غیبت از رؤیت شدن در انظار عمومی است و نه غیبت در وجود ایشان. و ظهور
نیز امری مربوط به حکومت است و نه همه «امامت» ایشان. یعنی امام به چشم
سر بنده و شما دیده نمیشود و هنوز حکومت نمینماید. چنان چه در زمان
حضرت امیر علیهالسلام نیز شیعهی خراسان وی را نمیدید و در زمان سکوت
نیز خلافت نمینمود. اما امام و حجت خدا بود و هر کس اهل هدایت بود، از
او پیروی میکرد و میکند. حضرت مهدی (عجل الله تعالی) نیز همین طور
هستند. در میان مردم هستند و به امور امامتشان میپردازند و هر کس
«عقل» را حاکم نموده باشد، از ایشان پیروی می کند. ایشان نیز مانند
سایر ائمه (ع) به مشکلات علمی، فقهی، شخصی، اجتماعی و ... مردم
میرسند، از مستمندین دستگیری میکنند ... و چنان چه خود ایشان
فرمودند: چیزی مانع از دیدار شیعاینشان نیست، مگر عدم وحدت در این
محبتی که به ایشان دارند و نیز گناه.
ھ – حال باید ببینیم که آیا اگر یک «نبی» زنده بود، همه هدایت میشدند
و جهان آباد میشد؟ خیر. چرا که در زمان زنده بودنشان نیز چنین نشد.
بلکه اگر انسانها به جای «نفس» و حاکم کردن او بر مملکت وجود، «عقل»
را حاکم کنند و با دلایل عقلی، خدا، نبی و وحی را بپذیرند و بر اساس
همان دلایل عقلی، امام و الگوی برتر را بشناسند و پیروی کنند، به سعادت
میرسند. آن وقت دیگر «غیبتی» نیز در کار نخواهد بود.
دقت شود که مگر بشر با نبی درونی خود «عقل» (از زمان آدم تا هم اکنون)
چه کرده است که اگر یک نبی بیرونی هم در میان جامعه رفت و آمد مینمود،
چه میکرد؟ باز هم عدهای (عاقل) پیروی میکردند، عدهای جاهل
ابوجهلوار به سویش سنگ پرتاب میکردند، عدهای مسخره، مسخرهاش می
نمودند و عدهای مستکبر و طاغوت مأب با وی میجنگیدند. همان کاری که
امروز با «وحی»ای که در اختیار دارند مینمایند.
x-shobhe.com |