ش: میپرسند:
نیاز خدا از خلقت انسان چه بوده و از بهشت و جهنم رفتن چه عاید خداوند
میگردد؟
اگر به فرازهای این سؤال دقت شود، همه حاکی بر عدم شناخت خداوند
است. همین که بیان میگردد «نیاز خداوند چه بوده»، قبل از هر پاسخی
حاکی از این است که چنین خدایی «نیازمند» است. حال به هر چه! و بدیهی
است که نیاز از نقص است و نقص نوعی
نیستی و خدایی که به او نقص، نیستی و نیاز راه یابد، اصلاً خدا نیست.
یا همین طور وقتی بیان میگردد که «چه عاید او میشود»، چرا که «عاید
شدن» نوعی افزودگی است و افزودگی فقط به چیزی راه دارد که از کمی، کاهش
یا همان نقص و نیاز برخوردار است و چنین خدایی که «کم» است و میتوان
به او اضافه کرد و ...، اصلاً خدا نیست.
الف - بلکه خداوند متعال «هستی محض» یا به تعبیر دیگری که البته کامل
نیست و بیانگر مقصود است، کمال مطلق است. و به «هستی محض» یا همان کمال
مطلق نیستی و نقص راه ندارد، لذا او نیازمند و محتاج نخواهد بود و بر
اساس افزودهها یا عایدیها کاملتر نمیگردد.
از همین معنا معلوم میشود که «هدف از خلقت» رفع یک نیاز یا مرتفع
نمودن یک نقص در خالق نیست. بلکه خداوند متعال در کلام وحی میفرماید:
« اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» یعنی «خداوند نور آسمانها
و زمین است». معنی نور همان «وجود و هستی» است. نور تجلی دارد و
روشنایی بخش است، یعنی هستی محض تجلی مینماید و روشن میکند، یعنی
«هستی» را در ماهیات متفاوت تجلی میبخشد. این ماهیات متفاوت همان
مخلوقات هستند.
هر مخلوقی به اندازهی ظرفیت وجودی خودش، تجلی آن هستی است. یکی سنگ،
یکی پشته و یکی ملک و یکی هم انسان. و در این میان «انسان» تجلی
کاملتری است، چرا که قدرت اختیار و ارادهی الهی فقط در انسان [و تا
حدود کمتری جن) متجلی گردیده است و سایر موجودات همه مجبور هستند. حتی
ملائک نیز فاقد اختیار و انتخاب هستند. یعنی فاقد اراده هستند.
ب – مسئلهی بهشت و جهنم نیز «قانون خلقت» است. به عنوان مثال در همین
عالم مادی میدانیم که آتش سوزاننده است و پوست گوشت آدمی یا حیوان یا
چوپ و ... نیز سوزنده هستند. پس اگر کسی دست را روی آتش گرفت و سوخت و
شاید بر اثر همین سوختگی یا عفونتهای ناشی از آن جان باخت، دیگر
نمیپرسیم: «مگر از این خاصیت سوزانندگی خورشید یا سوزنده بودن دست یا
چوب، چه چیزی عاید خالق میگردد؟» چرا که هر موجودی در این عالم هستی
یا عالم خلقت، از ماهیات و صفاتی برخوردار میباشد.
همین قوانین برای خلقت انسان نیز هست. در سیر تکاملی خود اگر رشد مثبت
داشت، نور میشود (یعنی هستی) و حیات ابدی او در تکامل است و «نور علی
نور» پیش میرود و اگر رشد منفی داشت، «نار» میشود و خود حریق میگردد
و این آتش جهنم از قلب (وجود) او بلند میشود. چنان چه فرمود:
«... فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ
أُعِدَّتْ لِلْكافِرين» (البقره – 26)
ترجمه: پس از آتشى كه هيزمش (آتشگیرانهاش) مردم و سنگ است و براى
كافران مهيا شده بترسيد.
یعنی در این دنیا به آتش مبدل میگردی. وقتی گفتند: مال تیم را نخور که
آتش به شکم میریزی، ظلم نکن که گویا زقوم میخوری و ...، یعنی ذات و
درونت آتش میگردد و همینجا خودت جهنم میگردی و در آن دنیا ذات این
جهنم که در دنیای مادی قابل رؤیت نبود، برایت مکشوف میگردد. چنان چه
ممکن است انسان در دنیا غذای لذیذ زهرآلود یا فاسدی را بخورد و ناگاه
این زهر و آلودگی در درون او کار کند، تأثیر گذارد و آثار و تبعاتش را
ظاهر کند و انسان را هلاک گرداند.
به انسان نیز بیان شده که تو را بالقوه دارای کمالاتی آفریدم، یعنی
هستی تجلی یافته در تو کاملتر از دیگران است و از جمله وجوه تمایز تو
«اراده» است که مستلزم برخورداری از عقل، علم، حکمت، منطق، اختیار و
... است، لذا اینها را نیز در تو متجلی کردم و البته هدایت هم کردم.
حال دوست داری نور شوی یا نار، همان تجلی ارادهی خودت است.
پس، بهشت و جهنم رفتن، همان ظهور چگونگی تکامل و رشد مثبت یا منفی
انسان است.
x-shobhhe.com |