چرا دین اسلام برای تک تک و جزئیترین مسائل
زندگی حکم داده است؟ ما هیچ اراده و اختیاری از خود نداریم و اینکه
اسلام برای همه چی حکم داده یعنی به ما و عقل ما اعتماد ندارد؟ من نمیدانم
دقیقاً چگونه جوابش را بدهم.

سؤال با اعتراض و چند سؤال دیگر، آن هم با صبغهی احساسی و شعاری مخلوط
شده تا مخاطب نداند حال به کدام یک جواب دهد؟ در هر حال به نکات ذیل
توجه نمایید:
الف – علم:
آیا کسی که انسان و هر آن چه در عالم هست را بر اساس اندازهها و
قوانین مترتب بر آنها و بالتبع آثارشان در تعامل با یک دیگر خلق کرده
است، میتواند دفترچه راهنما صادر کند و بگوید که اینها چیستند و چگونه
باید از هر چیزی استفاده کرد، یا مخلوقی که رهجو و محتاج هدایت است و
رشدش مستلزم هدایت علیمانه و حکیمانه است میتواند راهنما باشد؟ قانون
(احکام) باید منطبق با قوانین حاکم بر خلقت باشد که مستلزم علم به
تمامی خلقت و اندازههای (مقدرات) آنهاست، نه من درآوردی یا اعتباری.
آیا میشود یکی خلق کند و دیگری قوانینش را وضع کند؟!
بشر برای خودش هم نمیپسندد که چیزی را درست کند، اما قوانین حاکم بر
آن و نیز راهنمای استفاده از آن را دیگری صادر کند، آن هم کسی که علم
به آن ندارد. اما میخواهد در قانونگزاری شریک خدا شود! بشر هیچ نمیداند،
و لی مدعی است که «من، عقل و علم دارم»! در حالی که (وَاللّهُ
يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ –
و الله میداند و شما نمیدانید/البقره، 232) – الله جلّ جلاله، مبتنی
بر علم و حکمتش هر چیزی را بر اساس اندازههایش خلق کرده است؛ لذا در
مالکیت و نیز قانونگزای شریک نمیگیرد.
«الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ
وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا» (الفرقان، 2)
ترجمه: خدايى
كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست، و فرزندى اختيار نكرده و
براى او شريكى در فرمانروايى نبوده است، و هر چيزى را آفريده و حدّ و
اندازهاى براى آن تدبير نموده است.
مالکیت:
کسی اجازه دارد و میتواند قوانینِ درست، هدایت کننده و رشد دهندهای
وضع نماید که مالک باشد. نه این که مالک کسی باشد، اما قانونگزار کس
دیگری باشد.
بشری که خالق و مالک خودش و هیچ چیز دیگری نیست، نمیداند از کجا آمده،
در کجا هست و به کجا میرود و در این مسیر چه باید بکند و چه نباید
بکند، چگونه میخواهد قوانین چگونگی پیمودن راه و سالم رسیدن به مقصد
را وضع نماید؟
به آیه ذیل دقت نمایید؛ اصول اولیه مالکیت را که بشر فاقد آن است بیان
میدارد. میفرماید:
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا
يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ
لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا
حَيَاةً وَلَا نُشُورً» (الفرقان، 3)
ترجمه: و
به جاى خدا معبودهايى گرفتند كه چيزى را نمىآفرينند و خود آفريده مىشوند
و براى خودشان مالك زيان و سودى نيستند، و تسلّطى بر مرگ و حيات و
برانگيختن پس از مرگ ندارند.
یعنی انسان، هر چه را إله، رب و قانگزار خود فرض کند:
*- کسی
را خلق نکرده؛
*- خودش
نیز مخلوق است؛
*- مالک
خودش و نفع و ضرر خودش نیز نیست؛
*- نه
اکنون که هست، خود را به وجود آورده، نه مرگش در اختیار اوست، نه حیات
مجدد و بعثتش در قیامت را مالک است.
جامعیت:
اما سؤال شد که خداوند حکیم، چرا برای هر امری، قانونی وضع کرده است؟
برای این که اولاً:
- انسان باید در هر امری «عبد» باشد، و بندگی و عبادت مستلزم اطاعت است
و اطاعت نیز در مقابل امر و نهی است – ثانیاً:
تمامی اجزای عالم و فعل و انفعالات، به دیگر مرتبط و در یک دیگر تأثیر
دارند. پس خلاء قانون، یعنی ضعف قانونگزاری و خداوند قانونگزار، منزه (سبحان)
از هر ضعفی میباشد. حتی چگونگی طهارت ما، در چگونگی سایر رفتارهای
شخصی و اجتماعی ما، در ساختار شاکله ما ... و خلاصه در سلامت بدن و رشد
معنوی ما، تأثیر مستقیم دارد. ثالثاً: دینی
که حتی در یک امر جزئی انسان را به حال خودش رها کرده باشد، دین الهی
نیست، چرا که خداوند حکیم و هادی، بندهاش را در هیچ حال و آنی، رها و
بلاتکلیف نمیگذارد.
حال آیا عقلانی و حکیمانه است که خداوند بخشی از قوانین را خودش وضع
نماید و بخشی دیگر را به خلقش واگذار نماید؟!
اختیار:
گاهی انسان (به خاطر همان جهل و ضعف)، تلاش دارد تا اختیار را علیه
همان خدایی که به او اختیار داده، به کار گیرد (در عین حال مدعی
برخورداری از عقل سالم و کامل هم میشود)؛ و کفر، شرک، الحاد و عصیان
نیز از همینجا آغاز میشود.
لازم است انسانی که عقل یا ادعای عقل و علم دارد، کمی به خود بیاندیشد
که اختیارش در چیست و به چه مقدار؟ وقتی انسان نه خلق کرده، نه علم
دارد و نه مالک نفع و ضرر خویش است، دیگر چه اختیاری دارد؟
با کمی دقت، متوجه میشویم که «اختیار» بشر، فقط در حد «انتخاب» است و
آن هم نه در همه موارد. چنان چه میتواند انتخاب کند خدا را اطاعت کند،
یا مطیع و عبد طواغیت درونی (نفس) و یا بیرونی (فراعنهی زمان) باشد –
میتواند انتخاب کند که راه بهشت را برود و یا راه جهنم را بپوید، میتواند
انتخاب کند به مرگ طبیعی بمیرد و یا خودکشی کند ...، اما آثار آن چه
انتخاب میکند، اصلاً در اختیار او نمیباشد. چون او خلق نکرده و مالک
هم نیست.
عقل:
حال به سؤال اعتراضی دوستتان دقت کنید و آن را با معیارهای عقلی تطبیق
دهید!
*- سؤالِ
«اسلام برای چی در هر امری حکم داده»، یعنی: «خدا برای چه حکم داده؟»
آیا این اعتراض عقلانی است؟
*- اگر
خداوند حکیم حکم ندهد، چه کسی باید حکم دهد؟! بشر نادان؟! آیا این حکم
عقل است؟
*- اگر
در اموری خدا حکم کند و در امور دیگری بشر حکم کند، چه اتفاقی میافتد؟
آیا میشود، دو دو خالق، دو إله، دو معبود، دو ربّ (صاحب اختیار و
تربیت کنندهی امور) فرض نمود؟!
فرمود: اگر دو إله باشد، فساد و تباهی حتمی است. لذا ما در زمین و
آسمان و عرش الهی هیچ فسادی را مشاهده نمیکنیم، اما انسان چون خودش و
دیگران را إله میگیرد، دچار انواع مفاسد و تباهی و عواقب آنها میگردد:
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ
لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»
(الأنبیاء، 22)
ترجمه: اگر
در زمين و آسمان غير از خداى يگانه خدايان ديگرى مىبود، قطعاً زمين و
آسمان تباه مىشد. پس منزّه است خدا- صاحب عرش- از آنچه وصف مىكنند.
*- پس،
عقل خداداد برای این است که انسان بتواند خدا را بشناسد و به ضرورت
هدایت فراگیر از سوی خداوند منّان پیببرد، تا به نبوت معرفت یابد؛ نه
این که بگوید: اگر عقل داریم، پس چرا خدا برای همه چیز قانون گذاشته و
امر هدایت را به خودمان واگذار نکرده و یا ما را شریک نگرفته است؟ لذا
انسان عاقل میگوید: الحمدلله رب العالمین، که به ما عقل و علم داد و
قوانین همه چیز را نیز خودش وضع و بیان نمود و سپس بر اساس آن اندازهها
و قوانین، ما را هدایت نمود.
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي
خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى» (الاعلی، 1تا3)
ترجمه: نام
پروردگار والايت را به پاكى بستاى * همان كه آفريد و سامان داد * و آن
که اندازه کرد، سپس هدایت نمود.
x-shobhe |