چرا روزه به دختر از 9 سالگی و به پسر از 15
سالگی واجب میشود، در حالی که دختر 9 ساله بسیار ضعیفتر است، آیا این
با عدالت خدا سازگاری دارد؟
باید به هنگام بروز سؤال یا شبهه خوب دقت کنید که موضوع اصلی ذهن چیست؟
مثلاً در این سؤال چرایی سن بلوغ مورد سؤال است و یا این بهانهای برای
زیر سؤال بردن عدل الهی است؟!
بسیار خوب است که انسان عاقل به حد خود در مورد حکمت احکام الهی - که
البته محدود نیست – تحقیق نماید، اما این که آخر هر سؤالی اضافه میشود
«آیا این با عدالت خدا سازگاری دارد – آیا این بیعدالتی نیست و ...»،
القا و رفتار و ذهنیت بسیار بد، غلط، غیر منطقی و برخورد ظالمانهای با
مقولهی خدا و توحید است. و عزیزان دقت نمایند که اخیراً القای این نحو
سؤال کردن بسیار رواج یافته است، چرا که جواب هر چه میخواهد باشد،
بالاخره ذهن به خود اجازه داده که عدالت خدا را زیر سؤال ببرد و همین
خود ایجاد تشکیک در توحید و پایهای برای تزلزل شناختی و ایمانی است.
الف - بالاخره آدمی در عقل خود یا قائل است به این که
خدایی هست یا قائل نیست. اگر قائل نباشد، دیگر زیر سؤال بردن عدل خدا
معنا و مفهومی ندارد، چرا که اساساً وجودش را قبول نکرده که بخواهد
راجع به عدالتش بحث کند. کسی که وجود فاعلی را نپذیرفته، در مورد فعل
او بحث نمیکند. اما اگر قائل به وجود خداست، لابد میداند که او
خداوند علیم، حکیم، حی، قیوم، متعال ... و سبحان است. یعنی منزه است از
هر عیب و نقصی. چرا که عیب و نقص، از نیستی است و نیستی به خدا راه
ندارد.
انسان وقتی با چنین سؤالی مواجه میشود، باید فوری به طرف مقابل و یا
به ذهن خود بگوید که یعنی چه؟! یعنی العیاذ بالله خدا ظالم است و
اساساً ظالم میتواند خدا باشد؟! یا آن که ما عدل و ظلم را درک کرده و
تشخیص دادهایم، اما خدای خالق تشخیص نداده است و دانسته یا ندانسته
مرتکب ظلم شده است؟!
«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الصافات، 159)
ترجمه: الله، منزه است از آن چه در وصف میآورند (به
ویژه اینگونه توصیفات که به مخلوق راه دارد و نه به خالق)
ب – سن تکلیف یک مقوله است و توان جسمی مکلف برای
انجام فرایض یک مقولهی دیگری است.
سن تکلیف، آغاز بلوغ و رشد است. انسان (چه پسر و چه دختر) در سن تکلیف
وارد مرحلهای از رشد، عقلی، روحی، روانی و جسمی میگردد که خداوند
متعال او را مخاطب وحی قرار میدهد، حقایق عالم هستی را به او
میشناساند و به «شریعت»، یعنی «بایدها و نبایدها» مکلفش مینماید و
البته که هیچ کس را بیش از وسعش مکلّف نمینماید:
«لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ
وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَ ... »(البقره، 286)
ترجمه: خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف
نمىكند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به
دست آورده به زيان اوست... .
پس مکلّف، ضمن خداشناسی، پیامبر شناسی، کتاب (قرآن) شناسی، امام شناسی
و معادشناسی، با احکام نیز آشنا میشود. مثلاً یاد میگیرد که حج بر
مستطیع واجب میشود، اما حالا یک دختر 9 ساله و یا پسر 15 مستطیع نیست،
خُب نیست و حج بر او واجب نمیباشد. یا یاد میگیرد که در چه موارد خمس
یا زکات واجب است، حالا او چنین درآمدها یا سرمایههایی را ندارد، خُب
بر او واجب نمیشود.
روزه هم همینطور است. ممکن است قوای جسمی یک دختر 9 ساله کاملاً قوی
باشد. دختران قدیم ایرانی و عرب و ... در این سن ازدواج میکردند و هم
چنین دختران امروز امریکایی و اروپایی، معمولاً از سن 11 تا 13 سالگی
اولین روابط جنسی خود را تجربه میکنند و چه بسا در همین سنین چند بار
هم سقط جنین نمایند، پس معلوم است که رشد خوبی دارند.
پس، ممکن است قوای جسمی یک دختر 13 یا حتی 18 ساله نیز برای روزه گرفتن
ضعیف باشد و نتواند و یا دچار ضرر و بیماری و لطمه گردد، خُب روزه بر
او نه تنها واجب نیست، بلکه اصلاً جایز نیست.
ممکن است توان جسمی یک پسر نابالغ، به مراتب بیش از توان جسمی یک پسر
15 تا 17 ساله باشد، اگر آن پسر توانمند قبل از 15 سالگی بالغ شده
باشد، مکلف نیز میشود و اگر نشده باشد، در 15 سالگی مکلف میشود و اگر
آن پسر 18 ساله توان جهاد یا روزه را نداشته باشد، خُب بر او واجب
نیست. حال کجای این احکام با عدالت منافات دارد؟
منبع:x-Shobhe
|