میگویند خطبه عقد، با توجه به معنای کلمه
«نکاح» اهانت به زن است. معنای خطبه و پاسخ این شبهه رایج شده چیست؟
حالا اگر هیچ خطبهی عقدی خوانده نشود، احترام به زن است؟ میتوانند
به جای کلمه «انکحتُ» از کلمه «زوّجتُ» استفاده کنند، آیا مشکلشان حل
میشود؟! یا اساساً با اسلام، ازدواج، مشروعیت روابط جنسی و ... مشکل
دارند و ما بقی بهانه است؟
گفتند «نکاح» به معنای جفتگیری شتر گفته میشود، پس این اهانت به زن
است(؟!) و تعجب است که چرا اصلاً اشاره نمیکنند که اگر مرد نیز با ذکر
«قبلتُ» قبول کرد، به او نیز اهانت شده است؟! برای این که میخواهند
بدینوسیله زنان را علیه فرهنگ اسلامی تحریک کنند تا فرهنگ ازدواج کمرنگ
شود. این زنان هستند که میتوانند به هیچ رابطهی جنسی به جز با ازدواج
یا همان نکاح تن در ندهند تا فساد برچیده شود.
البته این معنا را نیز از خودشان درآوردهاند یا دست کم سوء استفاده
کردهاند. روابط جنسی بین همه جانداران وجود دارد، پس میتوان واژگان و
ضمایری که این مفهوم را برساند در مورد هر جاندار و چارپایی به کار
برد. مثل همخوابی، جفتگیری، نکاح، تزویج، رابطه زناشویی و ... .
*- واژگان، ریشهها و معانی متفاوتی دارند که در هر موردی به معنای
خاصی به کار گرفته میشوند. مثلاً «عَضُد» یعنی بازوی قوی و بزرگ. حال
اگر خداوند به موسی فرمود: «قال سنشد عضدك باخيك - به زودى بازويت را
به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد» یعنی چه؟ یعنی برادرش وارد
بازوی وی شده و قطر بازوی او بیشتر میشود و یا به برادرش اهانت شده که
او را به عضله و ماهیچه تشبیه کردهاند؟! یا آن که «عضد» به معنی «قوت»
و حتی «قوت معنوی» نیز به کار میرود.
امروزه «منشی» به دفتردار، تلفنچی و یا به تعبیر فرنگی آن به «سکرتر»
اطلاق میگردد که غالباً شغلی زنانه نیز به نظر میآید (مگر در برخی
شرکتهای بزرگ یا امور دولتی)، اما معنای کلمهای آن «انشاء» کننده
است. انشاء کننده یعنی کسی که اراده کرده و بر اساس ارادهاش پدید
میآورد، نه این که چیزی را مینویسد، اما بعداً به نویسندهی کارهای
دفتری منشی گفتند و امروز به دستیار مدیر نیز منشی میگویند؛ اما
خداوند میفرماید که من خودم «انشاء» کننده هستم. من «منشی» هستم. حال
اگر به کسی گفتیم «منشی» یعنی او را خدا دانسته یا کار خدایی را به او
اطلاق کردهایم؟
«إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاء» (الواقعه، 35)
ترجمه: ما آنان را پديد آوردهايم پديد آوردنى.
أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ»
(الواقعه، 72)
ترجمه: آيا شما [چوب] درخت آن را پديدار كردهايد يا
ما پديدآورندهايم (انشاء کنندهایم).
*- کلمه نکاح نیز از این قاعدهی الفاظ و واژگان در ادبیات مستثنی
نمیباشد. ابایی نداریم که بیان داریم نکاح در اصل به رابطه «زناشویی»
گفته میشود و منظور از زناشوی نیز به روابط جنسی زن و مرد است و نه
هرگونه ارتباط یا صمیمت و یا حتی عشق بین آنان. این ارتباط جنسی یا
بدون هیچ قید، شرط و چهارچوبی که حقوقی را به طرفین مترتب نماید صورت
میگیرد که در اصطلاح قرآنی و فقهی به آن «زنا» گفته میشود و یا در
چارچوب تعریف شده و با حقوق و تعهدات معینی برای طرفین صورت میگیرد که
به آن «عقد نکاح یا عقد ازدواج» گفته میشود.
*- عقد نکاح و یا ازدواج در تمامی ادیان، مذاهب، فرهنگها و مکاتب وجود
دارد و به همین خاطر حتی در غرب به اصطلاح آزاد یا بت پرستان چین، ژاپی
و کلاً خاوردور نیز به هر مرد و زنی که با یک دیگر رابطه زناشویی
برقرار کنند، «همسر» نمیگویند و آنها را در مدارک، ادارات، محاوره و
اذهان عمومی متأهل نمیشناسند و از حقوق و جایگاه متأهلین برخوردار
نمیباشند.
زن و مرد وقتی متأهل قلمداد میگردند که روابط زناشویی آنان بر اساس
اصول و قانونی باشد که به آن «ازدواج» میگویند. لذا در فرهنگ دهخدا
نیز در معنای نکاح، عمل زناشویی (جماع) با عقد زناشویی معنی شده است و
این ازدواج یا نکاح با عقدی که در هر دین، مکتب و فرهنگی به گونهاست
محقق میگردد. لذا اسلام ازدواج سایر ادیان و حتی فرهنگها را قبول
داشته و به رسمیت میشناسد.
پس وقتی حضرت شعیب (ع) به حضرت موسی (ع) میفرماید: «قَالَ إِنِّي
أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ»، یعنی: «من قصد دارم یکی
از دو دخترم را به نکاح تو درآورم»، یعنی قصد دارم یکی از آن دو به عقد
نکاح یا عقد ازدواج تو درآیند؛ همسر یک دیگر شوید و روابط مشروع
زناشویی با هم داشته باشید. تولید مثل کرده و خانواده تشکیل دهید. در
این ارتباط تعریف شده، جایگاه شوهر، زن، فرزند، پدر، مادر، محرم،
نامحرم، نفقه، ارث و ... معلوم و محقق شود و حقوق مادی و معنویاش بر
شما مترتب گردد.
*- در عقد زناشویی طبق احکام اسلام نیز تأکید شده که حتماً باید کلمات
«نکاح» یا «ازدواج» قید شود تا چگونگی ارتباط زناشویی بین زن و مرد در
تعاریف، حقوق و عقود معلوم باشد.
این عقد (قرارداد) مانند هر عقد و قرارد دیگری، خطبه، صیغه یا بیانی
دارد که وقوع آن را محقق و معلوم مینماید.
در احکام اسلامی تصریح شده است که اولاً زن و مرد باید هر دو از بیان
این خطبه و به زبان آوردن این کلمات در قالب یک جمله، قصد «انشاء»
داشته باشند. یعنی با صرف لفظ کاری اتفاق نمیافتد، بلکه باید قصد تحقق
ازدواج با یک دیگر را داشته باشند.
در احکام اسلامی، «ایجاب» با زن است. یعنی زن ابتدا قصد ازدواج با مرد
مورد نظر خود را بیان میدارد و البته به صرف انتخاب زن، کار تمام
نمیشود و مرد نیز باید قبول خود را اعلام دارد تا تصمیم دو طرف محقق
گردد. لذا در عقد دائم، ابتدا پس از تعیین مهریه، زن میگوید:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسِى عَلَى
الصَّداقِ الْمَعْلُوم»
یعنی: خودم را به ازدواج (همسری) تو در آوردم با مهریهی معلوم.
حال نوبت مرد است که باید قبول خود را اعلام کند و به محض قبول کردن،
ازدواج محقق شده و برای یک دیگر محرم در زناشویی شده و قوانین و حقوق
مربوطه بر آنها و اطرافیان (مثل خانوادهها، اولاد و ...) مترتب
میگردد. لذا مرد میگوید: «قَبِلتُ – یعنی قبول کردم»
اگر عقد موقت بود، فقط قید «در مدت معلوم» به آن افزوده میشود:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسِى فِى
الْمُدَّه الْمَعْلُومَه عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ»
در عقد موقت نیز باید حتماً مهریه و زمان پایان این عقد زناشویی نیز
بین دو طرف معلوم و مقرر گردد.
*- در احکام اسلامی، زن و مرد میتوانند خودشان پس از تصمیم به ازدواج
(دائم یا موقت) و پس از تعیین مهریه و یا زمان پایان در ازدواج موقت،
خودشان این خطبه را بخوانند، حتی به زبان فارسی یا هر زبان دیگری.
منتهی باید حتماً کلمات معادل «ازدواج» یا «نکاح» در زبان دیگر، در آن
آورده شود.
منبع:x-Shobhe
|