منطق «تقلید» که بسیار مورد هجمه و ضد
تبلیغ قرار گرفته است چیست؟ پاسخی منطقی، مستدل و قابل طرح عمومی (نه
فقط در محدودهی فقه اسلامی) ارائه دهید.
خوب است مقولهی «تقلید» را از دو منظر عام و خاص مورد مطالعه قرار
دهیم:
الف – تقلید از منظر عام:
در این عالم چه کسی وجود دارد که تقلید نداشته باشد و کدام مقلدی است
که مرجع تقلید نداشته باشد؟
جهان کفر که به شدت با مقوله تقلید در اسلام ولایی مخالف است، خود در
هر لحظه به تولید مراجع تقلید در امور و موضوعات متفاوت اشتغال دارد،
چرا که میداند آدمی در هر حال مقلد و پیرو است. حتی اگر کسی در موردی
خودش مرجع تقلید دیگران باشد، در هزاران مورد دیگر مقلد الگوها و مراجع
دیگر است.
منتهی تفاوت این است که جهان کفر، مراجع تقلید تولیدیاش را نه تنها
معرفی و تبلیغ، بلکه به هر وسیلهای که شده، القا و تحمیل مینماید. و
نه تنها به مردم نمیگوید که از آنها تقلید نکنید، بلکه میگوید این
تقلید دلیل بر روشنفکری و دموکراسی فردی و اجتماعی و نشانه تمدن شما
میباشد و اگر تقلید نکنید، چه بسا به زور جنگ هم که شده شما را مجبور
به این تقلید نماییم.
آیا غیر از این است که اسطوره سازی در عرصهی به اصطلاح هنر یا ورزش و
..، خود نوعی مرجعسازی برای تقلید مردمان و به ویژه جوانان جهان است؟
آیا این همه مدسازیها (از غذا و لباس گرفته تا آرایش و خودرو و...) که
با هزینههای کلان صورت میپذیرد و برای ترویج آن گرانترین
نمایشگاهها یا شوها برگزار شده یا در مجلات (کاتالوگهای) مد منتشر
میگردد، الگوسازی برای تقلید نیست؟ چرا باید همگان حتی در نوع اندیشه
و جهانبینی و سپس ایدئولوژی (بایدها و نبایدها) مقلد غرب باشند؟ چرا
مردمان مجبورند که حتی در سیاست و چگونگی اداره جامعه و مملکت خود مقلد
آنها باشند؟ و این مرجعیت، نه تنها با تبلیغ، بلکه با اهرمهای سازمان
ملل، شورای امنیت، حقوق بشر، تحریم اقتصادی، جنگ و ... نیز القا و
تحمیل میشود؟!
پس، احدی با تقلید مخالف نیست و نمیتواند باشد. بلکه دعوا بر سر کدام
مرجع و کدام الگو است. دعوا بر سر این است که میگویند: «مرجع تقلید تو
نه، اما مرجع تقلید من آری».
تقلید میتواند سبب رشد یا بر عکس سقوط فرد و جامعه باشد و بستگی به
مرجعیت تقلید دارد. اگر کسی مقلد مراجعی چون مایکل جکسون و جنیفر لوپس
شد، اگر کسی مقلد لائیسم و سکولاریسم شد، اگر کسی مقلد دمکراسی و
لیبرالیسم به شکل غربی شد و ...، حتما به دنبال مرجع خود سقوط میکند و
اگر کسی مقلد علم، دانش، بینش، بصیرت، تقوا و ... شد، حتما به دنبال
مرجعش رشد مینماید.
ب – تقلید از منظر اسلام ناب (ولایی):
در دین، اندیشه و آموزههای اسلام ناب (تشیع)، تقلید در امور فکری و
عقلی به هیچ وجه جایز نیست. لذا در اولین بند هر رسالهای تأکید شده
است که «اصول دین تقلیدی نیست» و یا «تقلید در اصول دین جایز نیست.»
یعنی کسی نمیتواند بگوید: من به وجود خداوند متعال یا نبوت انبیای
کرام و خاتمیت حضرت رسول اکرم (ص)، به معاد یا عدل یا امامت، اعتقاد
دارم، چون پیامبر (ص) فرمود، یا چون مرجع تقلیدم چنین گفت یا چون پدر،
مادر، ملت و جامعهام چنین نظری دارند. بلکه هر کس باید به اندازه وسعت
و ظرفیت خود تحقیق کند و به نتیجه عقلی برسد. پیامبر اکرم (ص) از یک
پیرزن سؤال نمود: خدای تو کیست؟ پاسخ داد: الله وحده لا شریک له. ایشان
پرسید: از کجا فهمیدی؟ که مثال گردش چرخ خیاطی را بیان داشت و ادامه
داد، پس لابد این جهان نیز اداره کننده و چرخانندهای دارد. همین
استدلال را یک فیلسوف نیز در بحث حرکت و محرک، علت و معلول، حادث و
محدث و ... میآورد.
در سایر امور نیز همین طور است. اگر مرجع تقلید متذکر شد که «ای مردم!
امریکا شیطان بزرگ است و این شیطان هیچ غلطی نمیتواند بکند (مگر این
که انسان خود تابع و تسلیم او گردد)»، این یک اصل است و کسی در این امر
تقلید نمیکند. بلکه به واسطه تذکر یک عالم (که شاید نه تنها مرجع،
بلکه حتی روحانی هم نباشد) هوشیار و بیدار شده و در این امر اندیشه
میکند. مگر مخالفین امپریالیسم در جهان که هر روز بر کثرتشان افزوده
میشود، همه مسلمان، شیعه و مقلد هستند که در این امر مواضعشان با ما
فرقی ندارد؟
اما تقلید در احکام که مستمسک کفار و معاندین قرار گرفته است نیز مربوط
به فرد و جامعه ای است که به خدا ایمان آورده و میخواهند تابع اوامر
او باشند نه دیگران. این نقلید نیز اجباری نیست. بلکه شخص میتواند
خودش در این زمینه تحصیل کرده و اجتهاد نماید و یا اساسا عمل به احتیاط
کند و از هیچ مرجعی تقلید ننماید.
منطق این تقلید این است که هر شخصی یا خودش نسبت به موضوع و مسئله
مبتلابه خود علم دارد و یا اگر ندارد، به عالم و متخصص این امر رجوع
میکند، او میشود مرجع و این میشود مقلد.
این نوع تقلید بین تمامی انسانها (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) جاری و
ساری است و مختص اسلام یا تشیع نیست که مورد انکار، تهاجم و ضد تبلیغ و
عناد قرار گیرد. به عنوان مثال: لازم است هر کسی با عقل خود بفهمد که
سلامتی و حفظ آن و بهبود بیماری به هنگام ابتلا، لازم و ضروری است. در
این امر تقلیدی نیست. این از اصول و قواعد حیات است. اما همه
نمیتوانند که پزشک شوند و یا در تمامی شاخههای پزشکی متخصص شوند. لذا
برای حفظ سلامتی و یا بهبود به هنگام بیماری، به پزشک مراجعه میکنند و
دستورالعمل او را اجرا میکنند. حال اگر بیمار به پزشک بگوید: سرم درد
میکند، او پس از معاینه و تشخیص دارو، تغذیه یا حتی عمل جراحی تجویز
مینماید. اما اگر سؤال کند که چرا این دارو یا جراحی را تجویز کردید؟
بیماری من چه ویژگیهایی دارد، این دارو چه خصوصیاتی دارد و تأثیر آن
چیست و چگونه است؟ پزشک میگوید: بروید در داروسازی یا پزشکی تحصیل
تخصصی نمایید. در سایر امور زندگی نیز همین طور است. همه که خیاطی، یا
نانوایی، یا مهندسی مکانیک، یا حقوق و ...، نمیدانند، بلکه در اموری
متخصص بوده و در سایر امور به مراجع ذیربط رجوع و تقلید میکنند.
در اسلام نیز می فرماید: در اصول تقلید جایز نیست. و فروع مورد احتیاج
را نیز هر کسی باید یاد بگیرد. ما دیگر در این که نماز واجب است تقلید
نمیکنیم. اما در فقه و احکام، اشخاص میتوانند خود تحصیل تخصصی کرده و
احکام را از منابع موثق و معتبرش (قرآن، سیره و عقل) استنباط و استخراج
کنند و یا اگر نمیتوانند و یا نمیخواهند، میتوانند به آن کسی که
میداند (مجتهد) رجوع نموده و از او تقلید کنند.
ج – علت ترس، بغض و دشمنی با مراجع و تقلید مردم:
علت همان است که بیان شد. کفار اصرار دارند که «مرجع تو نه، مرجع من
آری». بدیهی است که هر الگویی، هر مرجعی، هر امامی (چه حق و چه باطل)،
به سوی هدفی دعوت کرده و راه رسیدن به آن هدف (که در اسلام تقلید در آن
جایز نیست) را ترویج میکند و مردم را به آن سو رهنمود میشود.
کارخانجات امامسازی و مرجع سازی غرب، در هر روز و هر لحظه و در هر
شأنی از شئون زندگی مردم، الگو و مرجعی تولید نموده و به جهان تحمیل
میکنند تا مردمان از آنها تقلید کرده و در راستای تحقق اهداف آنان
حرکت کنند.
اما، مراجع تقلید اسلام ولایی دعوت به خود ندارند و مردمان را به سوی
خدا، دین خدا، کتاب خدا و احکام خدا دعوت میکنند. و این امر موجب عدم
وابستگی مردم به آن طواغیت میشود و نه تنها با منافع آنان سازگاری
ندارد، بکله منافات داشته و در تضاد نیز هست.
آن تقلید، موجب انحطاط مردم میشود. در آن تقلید راه تعقل و باور عقلی
اصول بسته است. همان تقلیدی است که شاعر می گوید: «خلق را تقلیدشان بر
باد داد – ای دو صد لعنت بر این تقلید باد». اما در این تقلید که بر
مبنای اصول غیر تقلیدی و بر اساس عقل گرایی و جهانبینی عقلی و
استدلالی میباشد، مردمان بیدار شده و در صراط مستقیم حرکت میکنند.
بدیهی است که احکام خداوند متعال در اسلام، به امور شخصی، یا اخلاقیات
فردی، یا احکام نماز، روزه، طهارت و ... خلاصه نشده است. حکومت، جنگ،
صلح، اقتصاد، قضا، ارتباطات و ... نیز احکام دارد و مسلمان باید به آن
احکام عمل نماید و نه آن که به احکام صادره از واشنگتن، لندن، مسکو،
پکن یا تل آویو رجوع نماید. لذا دشمنان با این تقلید نه تنها مخالف،
بلکه معارضند و به هر طریقی که شده آن را مورد تعرض و تمسخر قرار
میدهند و به جایش تقلید از خود را ترویج و حتی به زور تحمیل
مینمایند.
پس، همگان مقلدند. منتهی یا مرجعشان بر حق است و به خدا دعوت مینماید
و یا بر باطل است و به طاغوت پرستی میکشاند. چنان چه همگان از «ولایت»
غیر برخورداند، یا «ولی»شان الله جل جلاله است و یا اولیای متعدد و
کثیری از طواغیت دارند:
«اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ
إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ
أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 257)
ترجمه: خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند آنان را از تاريكيها
به سوى روشنايى به در مىبرد [ولى] كسانى كه كفر ورزيدهاند سرورانشان
[همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكیها به
در مىبرند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.
x-shobhe.com