(رواياتى در تفسير آيه
ذر، اخراج بنى آدم، اخذ ميثاق از آنان و اشهاد آنان)
در كافى به سند خود از زراره از حمران از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت
كرده كه فرمود: موقعى كه خداوند تبارك و تعالى خلق را مى آفريد نخست آبى گوارا
و آبى شور و تلخ آفريد و آندو را بهم آميخت، و از روى زمين خاكى بر گرفت و آن
را به شدت مالش داد، سپس به اصحاب يمين كه در آن روز به صورت ذراتى جاندار در
جنبش بودند فرمود: بسوى جنت شويد كه مرا در اين امر باكى نيست، و به اصحاب
شمال فرمود: بسوى آتش شويد و مرا در اين امر باكى و اعتنائى نيست، آنگاه
فرمود: (آيا من پروردگار شما نيستم
؟)
(قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامه انا كنا عن هذا غافلين...)
و نيز به سند خود از عبداللّه بن سنان از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت
كرده كه گفت : از آنجناب پرسيدم اين كدام فطرت است كه آيه شريفه
(فطره اللّه التى فطر الناس عليها)
از آن ياد كرده ؟ فرمود: اسلام است كه خداوند بشر را در موقعى كه از او بر
توحيد خود ميثاق مى گرفت به كافر و مؤ من فرمود:
(الست بربكم ) بشر را
بر فطرت اسلام خلق كرد.
و در تفسير عياشى و خصائص سيد رضى از اصبغ بن نباته از على بن ابيطالب (عليه
السلام ) روايت شده كه گفت :
وقتى ابن الكواء نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين مرا خبر ده از
خداى تعالى و اينكه آيا قبل از موسى با كسى از اولاد آدم تكلم كرده ؟ حضرت
فرمود: خداوند با جميع مخلوقات خود تكلم كرده چه خوب آنان و چه بدشان، و همه
جواب او را داده اند، اين معنا بر ابن الكواء گران آمد و مقصود امام را نفهميد
و لذا پرسيد چطور يا اميرالمؤ منين ؟ حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نخوانده اى
كه به پيغمبر خود مى فرمايد: (و اذ
اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى
) اگر اين آيه را خوانده اى بايد
بدانى كه خداوند كلام خود را به جميع افراد بنى آدم شنوانده و ايشان هم جواب او
را داده اند. اى ابن كواء! جمله (قالوا
بلى ) جواب بنى آدم است، خداوند به
بنى آدم فرمود: بدرستى منم معبود يكتا، معبودى نيست جز من و منم رحمان و رحيم
پس اقرار آوردند به اطاعت و ربوبيت، و رسل و انبياء و اوصياى انبياء را از
ديگران جدا كرد و بشر را ماءمور به اطاعتشان كرد، بشر نيز در عهد ازل به همه
اينها اقرار نمود، موقعى كه اقرار مى كردند ملائكه ناظر بودند و گفتند: اى بنى
آدم ما عليه شما گواه شديم تا در قيامت نتوانيد بگوييد ما از اين امر غافل
بوديم.
مؤلف: اين روايت مانند روايت قبلى و بعضى از رواياتى كه بعدا نقل مى شود تنها
مطلق اخذ ميثاق را ذكر مى كند و متعرض بيرون آوردن ذريه از صلب آدم و نشان دادن
خويش به ايشان نشده.
و گويا تشبيه (ذريه
) به
(ذر) كه در بعضى از
روايات آمده به منظور فهماندن كثرت ذريه است، نه خردى آنها و اينكه از كوچكى
حجم به اندازه ذر بودند، و از آنجا كه اين تعبير در روايات بسيار و مكرر وارد
شده از اين رو اين نشات را (عالم
) ذر ناميده اند.
و اين روايت به خوبى دلالت دارد بر اينكه سؤ ال و جواب مزبور گفتگوى حقيقى بوده
نه صرف زبان حال.
و نيز دلالت دارد بر اينكه عهد مزبور تنها بر ربوبيت پروردگار گرفته نشده بلكه
اقرار به نبوت انبياء و ساير عقايد حقه نيز جزو آن پيمان بوده است، و همه اينها
مويد بيان سابق ما است.
و نيز در تفسير عياشى از رفاعه روايت شده كه گفت : از حضرت صادق (عليه السلام )
معناى آيه (و اذ اخذ ربك من بنى آدم
من ظهورهم ذريتهم ) را پرسيدم،
فرمود: آرى، براى خدا است حجت بر جميع خلق، و همه را ماخوذ به آن حجت كرد
روزى كه از همه اينطور ميثاق گرفت - سپس حضرت دست خود را گرفت - و فرمود: اين
چنين. مؤلف: از ظاهر اين روايت بر مى آيد كه امام (عليه السلام ) تنها كلمه
(اخذ)
را كه در آيه است معنا كرده و آن را به معناى احاطه و ملكيت تفسير نموده.
چند روايت صحيحه كه بر وجود عالم ذر دلالت مى كنند
و در تفسير قمى از پدرش از ابن ابى عمير از ابن مسكان از ابى عبدالله
(عليه السلام ) روايت شده كه گفت : از آنجناب پرسيدم اشهادى كه در آيه
(و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم
ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى
) آمده آيا بطور معاينه بوده ؟ فرمود آرى، چيزى كه هست مردم
خصوصيات آن موقف را فراموش كردند، و تنها معرفت را از دست ندادند، و بزودى آن
خصوصيات به يادشان خواهد آمد، و اگر معرفت هم از دست مى رفت احدى نمى فهميد كه
خالق و رازق او كيست، و اشخاصى هم كه در اين نشات كافر شدند كسانى هستند كه در
آن نشات ايمان نياوردند و اقرارشان زبانى بوده، و همانهايند كه خداوند در
حقشان فرموده : (فما كانوا ليومنوا
بما كذبوا به من قبل ايمان نخواهند آورد به چيزى كه در سابق آن را تكذيب كرده
بودند).
مؤلف: اين روايت گفتار كسانى را كه دلالت آيه را بر اخذ ميثاق در عالم ذر
انكار كرده و آيه (و اشهدهم على
انفسهم الست بربكم ) را تفسير كرده
اند به اينكه خداوند آيات دال بر ربوبيتش را به ايشان آموخت، رد مى كند، و
روايت از حيث سند صحيحه است و نظير آن در صراحت و صحت روايت زراره و غير آن است
كه ذيلا نقل مى شود.
در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از زراره روايت كرده كه گفت
: مردى از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) از معناى آيه
(و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم
ذريتهم...)، سؤ ال كرد، حضرت در
حالى كه پدرش هم مى شنيد فرمود: پدرم مرا حديث كرد كه خداى عز و جل قبضه اى از
خاك يعنى خاكى كه آدم را از آن آفريده بود گرفت و آب گوارا و شيرين بر آن
بريخت، و تا چهل روز به همان حال بگذاشت و پس از اينكه ور آمده شد گرفته و به
شدت مالش داد و از چپ و راست آن ذريه بنى آدم بيرون آمدند، دستور داد تا همه در
آتش شوند، اصحاب يمين داخل شدند و آتش بر ايشان سرد و سلام شد، و ليكن اصحاب
شمال از داخل شدن در آن خوددارى كردند. مؤلف: و در اين معنا روايات ديگرى نيز
هست، و گويا امر به در آتش شدن كنايه از داخل شدن در حظيره عبوديت و انقياد و
طاعت است.
و نيز در همان كتاب به سند خود از عبدالله بن محمد جعفى و عقبه نقل مى كند كه
هر دو از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: خداى عزوجل خلق را
آفريد، به اين نحو كه دوستان خود را از چيزى آفريد كه آن را دوست مى داشت و آن
خاك بهشت بود، و دشمنانش را از چيزى آفريد كه دشمن مى داشت و آن خاك جهنم بود،
آنگاه هر دو فريق را در ظلال مبعوث كرد، شخصى پرسيد ظلال چيست ؟ فرمود: نمى
بينى كه سايه ات در آفتاب چيزيست و حال آنكه چيزى نيست، سپس انبياء را با
ايشان مبعوث كرد، انبياء ايشان را به اقرار به خدا دعوت كردند، و اين همان كلام
خدا است كه مى فرمايد: (و لئن
سالتهم من خلقهم ليقولن الله ) سپس
ايشان را به اقرار دعوت كردند، بعضى اقرار كردند و بعضى ديگر انكار، آنگاه
ايشان را به ولايت ما دعوت كردند و به خدا سوگند كسانى اقرار كردند كه خدا
دوستشان مى داشت، و كسانى انكار كردند كه خدا دشمنشان مى داشت، و اين همان
كلام خدا است كه مى فرمايد: (و ما
كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل )،
آنگاه ابى جعفر (عليه السلام ) فرمود: تكذيب بود (يعنى تكذيب سابقه دارد).
مؤلف: اين روايت گر چه از روايات وارده در تفسير آيه ذر نيست، ولى از آنجا كه
مشتمل بر داستان اخذ ميثاق است ما در اينجا ايرادش كرديم، و در اين روايت ذكرى
از ظلال شده، و اين تعبير در لسان ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) مكرر آمده، و
مراد از آن بطورى كه از ظاهر اين روايت استفاده مى شود توصيف آن نشاءت است كه
به وجهى عين نشاءت دنيا است و به وجهى غير آن است، و احكامى دارد كه به وجهى
غير احكام دنيا است و به وجهى عين آن است، و بنابراين، روايت با بيان سابق ما
كاملا منطبق است.
و در كافى و تفسير عياشى از ابى بصير روايت شده كه گفت : به حضرت صادق (عليه
السلام ) عرض كردم، مردم در عالم ذر چطور جواب دادند و حال آنكه ذراتى بودند؟
فرمود: خداوند در همان ذرات چيزى قرار داده كه اگر از آنها سؤ ال شود بتوانند
جواب بگويند. عياشى اضافه كرده كه مقصود جواب دادن در ميثاق است.
مؤلف: اين قسمتى را كه عياشى اضافه كرده كلام راوى است، و مقصود از جمله
(خداوند در همان ذرات چيزى قرار
داده بود كه وقتى از آنها سؤ ال شود بتوانند جواب بگويند)
صرف زبان حال نيست، بلكه از آنجايى كه راوى ديده بوده كه جواب ذرات از نوع
جوابهاى دنيوى است، و استبعاد كرده بوده از اينكه چنين جوابى از ذره صادر شود،
لذا از اين معنا سؤ ال كرده، امام (عليه السلام ) هم جواب داده است به اينكه
امر آن عالم به نحوى بوده كه اگر به عالم دنيا نازل مى شدند همان حال، جواب
دنيوى و زبانى ايشان مى شد، مؤ يد اين معنا جمله
(چيزى قرار داده بود كه اگر از آنها سؤ ال شود بتوانند جواب
بگويند) است، چون اين تعبير با
تعبير (چيزى در آنها قرار داد كه
اگر حرف زن مى بودند جواب مى دادند)
و امثال آن فرق دارد.
و نيز در تفسير عياشى از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه در
ذيل جمله (الست بربكم
) از آنجناب پرسيد آيا اين كلام را
به زبانهاى خود ادا كردند، فرمود: آرى، و هم با دل هاى خود گفتند. ابى بصير مى
گويد: پرسيدم در آن روز اين ذرات كجا بودند؟ فرمود: آن روز خداوند در آن ذرات
كارى كرد و آن ذرات عكس العملى نشان دادند كه همان جوابشان بود.
مؤلف: جواب امام (عليه السلام ) كه فرمود: (آرى
به زبانها و هم با دلهايشان ) مبنى
بر اين است كه وجود ذرات در آن روز طورى بوده كه اگر به دنيا منتقل مى شدند
همان نحوه وجودشان جواب زبانى و دنيائى مى شد، ليكن در آن عالم زبان و دل يكى
بوده و از اين رو امام (عليه السلام ) فرمود: (آرى
و با دلهايشان ) و با اين تعبير
جواب زبانى را تصديق كرده و جواب با دلها را اضافه كرده است.
سپس از آنجايى كه در ذهن راوى بوده كه اين داستان در دنيا و نشاءت طبيعت واقع
شده، و بعضى از روايات داستان اخراج ذريه از صلب آدم و مكان وقوع اين داستان
را هم ذكر كرده، و بعضى از آنها را همين راوى يعنى ابا بصير روايت كرده لذا در
اين روايت از محل و وقوع اين قصه پرسيد، و امام (عليه السلام ) هم با جمله
(صنع منهم ما اكتفى به
) جوابش داد، و در جواب تعيين مكانى
نكرد، بلكه فرمود: خداوند ذريه را طورى آفريد كه سؤ ال و جواب از او صحيح و
ممكن باشد.
و همه اين تعبيرات، بيان سابق ما را درباره وصف عالم ذر تاييد مى كند، و علاوه
بر اين، روايت مورد بحث مانند ساير روايات در افاده اينكه سؤ ال و جواب واقع در
آن نشاءت به نحو حقيقت بوده نه بنحو مجاز صراحت داشته و يا نزديك به صريح است.
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و حكيم ترمذى در كتاب نوادر الاصول و ابو
شيخ در عظمت و ابن مردويه از ابى امامه روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلّى
اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود خداوند خلق را آفريد و كار خلقت تمام شد، و در
آن موقع كه عرشش بر روى آب بود ميثاق انبياء را گرفته و اصحاب يمين را به دست
راست خود و اصحاب شمال را به دست چپ خود گرفت - گر چه هر دو دست خدا راست است -
آنگاه اصحاب يمين را صدا زد، ايشان جواب دادند و گفتند: پروردگار ما لبيك و
سعديك، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند آرى. اصحاب شمال را صدا زد،
ايشان نيز جواب دادند و گفتند پروردگار ما لبيك و سعديك، فرمود آيا من پروردگار
شما نيستم ؟ گفتند: آرى.
آنگاه همه را به يكديگر آميخت يكى از ايشان گفت : پروردگارا چرا ما را بهم
مخلوط كردى ؟ فرمود: ايشان غير اين اعمال ديگرى دارند كه مرتكب خواهند شد،
بهمين جهت اينكار را كردم تا روز قيامت نگويند پروردگارا ما از اين امر غفلت
داشتيم، آنگاه همه ذريه را دوباره به صلب آدم برگردانيد، پس اهل بهشت بهشتيان
آن روز و اهل آتش دوزخيان آن روزند.
وقتى سخنان رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) به اينجا رسيد شخصى پرسيد يا
رسول اللّه پس خاصيت اعمال چيست ؟ حضرت فرمود: هر قومى براى سر منزل مقصودش عمل
مى كند عمر بن خطاب وقتى اين را شنيد گفت : حال كه مطلب چنين است براى آن منزل
تلاش مى كنيم.
مؤلف: از اينكه فرمود: (عرشش بر
روى آب بود) كنايه است از اينكه
مساءله اخذ ميثاق مقدم بر خلقت بوده، و مقصود از آن، تقدم خلقت ارواح، بر
خلقت اجسام نيست، زيرا اگر مقصود اين باشد همه آن اشكالاتى كه بر عالم ذر به
آن معنا كه مثبتين آن فهميده بودند وارد مى شد بر اين روايت نيز وارد مى شود.
و اينكه فرمود: (هر قومى براى سر
منزل مقصودش عمل مى كند) معنايش اين
است كه هر يك از دو منزل محتاج به عمل دنيوى مناسب با خودش است، اگر عامل اهل
بهشت باشد لاجرم عمل خير انجام مى دهد، و اگر اهل دوزخ باشد خواه ناخواه عمل شر
مرتكب مى شود، و دعوت انبياء بسوى بهشت و بسوى عمل خير براى اين است كه عمل خير
منزل صاحبش را در بهشت معين و مشخص مى كند، همچنانكه عمل شر منزل صاحبش را در
آتش معلوم مى سازد، چنانچه فرموده : (و
لكل وجهه هو موليها فاستبقوا الخيرات ).
و صرف تعيين وجهه، مانع از دعوت بسوى سبقت جستن در خيرات نيست، و منافات
ندارد كه سعادت و شقاوت انسان از نظر علل تامه آن معين باشد و در عين حال از
نظر اختيار انسان در تعيين سرنوشت خود معلوم و معين نباشد، چون اختيار انسان
نسبت به سعادت و شقاوتش جزء علت تامه است نه تمام آن، و جزء علت هر چيزى وجود
و عدم آنچيز را معين نمى سازد، به خلاف علت تامه، و بحث مفصل اين مطلب در چند
جاى از اين كتاب گذشت كه آخرى آنها در ذيل آيه
(كما بداكم تعودون فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضلاله
) است، اخبار طينت هم كه در سابق
ايراد شد به يك معنا اخبار اين بحث نيز هست.
و در همان كتاب است كه عبد بن حميد، ابن جرير، ابن المنذر، ابن ابى حاتم و ابو
الشيخ از ابن عباس روايت كرده اند كه در تفسير
(و اذ اخذ ربك من بنى آدم...)
گفته است : خداوند آدم را خلق كرد و از او ميثاق گرفت به اينكه پروردگار او است، و مقدرات او را از قبيل اجل، رزق و مصيبت تعيين نموده، آنگاه فرزندان او را
كه به شكل ذره هايى بودند از صلب او بيرون كشيده از ايشان نيز ميثاق گرفت به
اينكه پروردگار ايشان است، و اجل، رزق و مصيبت هر يك از ايشان را تعيين نمود.
مؤلف: اين معنا به طرق بسيار و به عبارات مختلفى از ابن عباس روايت شده ليكن
همه آنها در اصل معنا شريكند، و آن مساءله اخراج ذريه از صلب آدم و گرفتن ميثاق
از ايشان است.
و نيز در الدر المنثور است كه ابن عبد البر در كتاب تمهيد از طريق سدى از ابى
مالك و از ابى صالح از ابن عباس و از مره همدانى از ابن مسعود و عده ديگرى از
صحابه روايت كرده كه در ذيل آيه (و
اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم )
گفته اند: وقتى كه خداى تعالى آدم را از بهشت راند قبل از اينكه به زمين فرودش
فرستد صفحه طرف راست پشتش را مسح كرد و از همانجا ذريه سفيد رنگى مانند لولو و
به صورت مورچه هاى ريز بيرون آورد و فرمود: به رحمت من به بهشت درآييد، آنگاه
صفحه طرف چپ پشتش را مسح كرد و ذريه سياه رنگى به صورت مورچه هاى خرد بيرون
آورد و فرمود: به دوزخ اندر شويد كه از اين كار باكى ندارم، اين است معناى
اصحاب يمين و اصحاب شمال كه در قرآن آمده.
آنگاه از هر دو فرقه ميثاق گرفت و فرمود: (الست
بربكم قالوا بلى ) ب عضى به طوع و
رغبت عهد كردند و بعضى به كراهت و بر وجه تقيه، در اينجا خداى تعالى و ملائكه
گفتند كه ما شاهديم تا در روز قيامت نگوييد ما از اين امر غافل بوديم، و يا
پدران ما قبل از ما مشرك شدند.
اين عده از اصحاب اضافه كردند كه احدى از فرزندان آدم نيست مگر اينكه مى داند
كه خداى تعالى پروردگار او است، و اين گفته خدا است كه مى فرمايد:
(و له اسلم من فى السموات و الارض
طوعا و كرها و براى او به رغبت و يا به كراهت تسليم شده است آنكه در آسمانها و
زمين است ) و نيز مى فرمايد:
(فلله الحجه البالغه فلو شاء لهديكم
اجمعين پس براى خدا است حجت بالغه، و اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد)
يعنى در روز اخذ ميثاق.
تواتر معنوى حديث ذر و اشاره به بعض طرق نقل آن در
عامه و خاصه
مؤلف: حديث ذر به تفصيلى كه در اين روايت آمده به سند موقوف و سند
موصول از عده اى از اصحاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ابن عباس،
عمر بن خطاب، عبداللّه بن عمر، سلمان، ابى هريره، ابى امامه، ابى سعيد خدرى،
عبداللّه بن مسعود، عبد الرحمن بن قتاده، ابى الدرداء، انس، معاويه و ابى موسى
اشعرى روايت شده است.
همچنانكه از طرق شيعه از على بن ابيطالب، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر
بن محمد و حسن بن على العسكرى (عليهماالسلام ) و از طرف اهل سنت نيز از على بن
الحسين، محمد بن على و جعفر بن محمد به طريق كثيره اى روايت شده. پس
بنابراين، مى توان درباره اين حديث ادعاى تواتر معنوى كرد.
و نيز در الدر المنثور است كه ابن سعد و احمد از عبدالرحمن بن قتاده سلمى كه از
اصحاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بوده روايت كرده اند كه گفت :
از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) شنيدم كه مى فرمود: خداى تبارك و
تعالى آدم را خلق كرد و سپس خلائق را از پشتش بيرون آورد و فرمود: اين عده در
بهشت، و پروائى ندارم و اين عده در جهنم، و پروائى ندارم، مردى پرسيد: يا رسول
الله ما بر چه پايه و اساس عمل كنيم ؟ حضرت فرمود: بر طبق مقدر زمان.
مؤلف: كلامى كه در ذيل اين روايت است نظير كلامى است كه در ذيل روايت ابى
امامه است كه قبلا نقل شد، و معلوم مى شود سائل از جمله اين عده در بهشت، و
پروائى ندارم و اين عده در جهنم، و پروائى ندارم جبر و بى اختيارى انسان را
فهميده بوده، و لذا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) در جواب سؤ الش
فرمود: اين تقدير خداى تعالى است، و اعمال ما در عين اينكه عمل ما و منسوب به
ما است در عين حال همه بر وفق قدر انجام يافته و قدر هم با آنها منطبق است،
زيرا خداى تعالى آنچه را كه مقدر كرده همه را مقدر كرده كه به اختيار ما صورت
گيرد، پس ما بر وفق قدر آنچه را كه مى كنيم به اختيار خود مى كنيم و در انجام و
يا ترك اعمالمان مجبور نيستيم، و در عين حال با اعمال ما مقدر خداى تعالى هم
واقع مى شود، اين است معناى كلام آن حضرت، نه اينكه خداى تعالى با تقديرش
اختيار را از ما سلب كرده و اراده ما را از كار انداخته باشد، و روايات به اين
معنى بسيار است.
چند روايت از امام صادق (ع) در اين زمينه
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از ابن اذينه از
زراره از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : من از آن حضرت از معناى
جمله (حنفاء غير مشركين
) سؤ ال كردم، فرمود:
(حنفيت
) از فطرتى است كه خداوند بشر را بر آن فطرت سرشته است، و در
خلقت خدا تبديل نيست، و سپس فرمود: خداوند بشر را بر فطرت معرفت خود سرشته است.
زراره مى گويد: وقتى اين بيان را از آنجناب شنيدم پرسيدم معناى آيه
(و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم
ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى...)
چيست ؟ فرمود: خداوند از پشت آدم ذريه اش را تا روز قيامت بيرون آورد، و ايشان
مانند ذره ها بيرون آمدند و خداوند خود را به ايشان شناسانيد و نشان داد، و اگر
اين نبود احدى پروردگار خود را نمى شناخت.
و نيز مى گويد: رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) فرموده : هر فرزندى بر طبق
فطرت به دنيا مى آيد و مقصود از فطرت معرفت خدا است و اينكه او خالق و آفريدگار
وى است، در قرآن هم فرموده : (و
لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله اگر از ايشان بپرسى چه كسى
آسمان و زمين را آفريده هر آينه خواهند گفت خدا).
مؤلف: وسط اين حديث را به عين همين الفاظ عياشى در تفسير خود از زراره نقل
كرده، و اين روايت به خوبى بيان سابق ما را درباره اشهاد و خطابى كه در آيه
مورد بحث بود گواهى مى كند، بخلاف گفته هاى منكرين عالم ذر كه گفته بودند مقصود
از اين آيه معرفت به آيات داله بر ربوبيت خداى تعالى براى جميع خلائق است، چون
روايت بالا مخالف با گفته هاى ايشان است.
صاحب معانى الاخبار هم اين روايت را به همين سند و به عين همين الفاظ از زراره
از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده، در نقل وى به جاى عبارت :
(خود را به ايشان شناسانيد و نشان
داد) عبارت :
(خود را به ايشان شناسانيد و صنع
خود را نشانشان داد) آمده، و بعيد
نيست اين تغيير عمدى بوده و راوى چون ديده كه از عبارت
(خود را به ايشان نشان داد)
بوى تجسم و جسمانى بودن خدا مى آيد، لذا روايت را نقل به معنا كرده، غافل از
اينكه اين تغيير عبارت، هم لفظ روايت را خراب مى كند و هم معناى آن را، و
خوانندگان محترم ملاحظه كردند كه همين روايت در كافى و تفسير عياشى به عبارت
(و خود را به ايشان نشان داد)
نقل شده بود.
و در حديث ابن مسكان از امام صادق (عليه السلام ) كه قبلا نقل شد نيز وارد شده
بود كه گفت پرسيدم (آيا اين معنا
بطور معاينه بوده ؟ فرمود آرى ) و
در آنجا هم گفتيم كه اين كلام ربطى به جسمانى بودن خدا ندارد.
و در محاسن از حسن بن فضال از ابن بكير از زراره روايت شده كه گفت : از امام
صادق (عليه السلام ) معناى آيه (و
اذ اخذ ربك من بنى آدم ) را پرسيدم،
فرمود: از آن خاطرات معرفت در دلها بجاى ماند و ليكن ساير خصوصيات موقف از
يادها برفت، و روزى خواهد آمد كه دوباره به يادشان بيايد، و اگر اين معنا نبود
احدى از مردم نمى فهميد كه آفريدگار و روزى دهنده اش كيست.
و در كافى به سند خود از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: امام
على بن الحسين (عليهماالسلام ) عزل (بيرون ريختن منى در خارج رحم ) را اشكال
نمى كرد، و در استدلال براى آن آيه (و
اذ اخذ ربك من بنى آدم...) را
قرائت مى نمود، و مى فرمود: نطفه هايى كه خداوند آنها را در عالم ذر بيرون كشيد
و از آنها ميثاق گرفت خواه ناخواه به دنيا خواهند آمد هر چند پدران آن نطفه ها
را روى سنگ سخت بريزند.
مؤلف: اين روايت را صاحب الدر المنثور نيز از ابن ابى شيبه و ابن جرير از
امام سجاد (عليه السلام ) نقل كرده، و اين معنا از سعيد بن منصور و ابن مردويه
از ابى سعيد خدرى از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روايت شده.
البته خواننده محترم بايد بداند كه روايات راجع به عالم ذر بسيار زياد است كه
ما در اينجا بيشتر آنها را نقل نكرديم، براى اينكه آنچه را كه نقل كرديم وافى
از معناى ديگر روايات است، و روايات ديگرى نيز در اين باره از رسول خدا (صلّى
اللّه عليه و آله ) و ساير انبياء (عليهم السلام ) در دست هست كه - ان شاء الله
- در محل خود نقل مى شود.
آيات 175 تا 179 سوره اعراف
175- و اتل عليهم نبا الذى اتيناه اياتنا فانسلخ منها فاتبعه
الشيطان فكان من الغاوين
176- و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه
فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين
كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون
177- ساء مثلا القوم الذين كذبوا باياتنا و انفسهم كانوا يظلمون
178- من يهد اللّه فهو المهتدى و من يضلل فاولئك هم الخاسرون
179- و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا
يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك
كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون |
ترجمه آيات
حكايت كسى را كه آيه هاى خويش به او تعليم داديم و از آن بدر شد و شيطان
بدنبال او افتاد و از گمراهان شد براى آنها بخوان (175)
اگر مى خواستيم وى را بوسيله آن آيه ها بلندش مى كرديم ولى به زمين گراييد
(پستى طلبيد و به دنيا ميل كرد) و هوس خويش را پيروى كرد، حكايت وى حكايت سگ
است كه اگر بر او هجوم برى پارس مى كند و اگر او را واگذارى پارس مى كند. اين
حكايت قومى است كه آيه هاى ما را تكذيب كرده اند پس اين خبر را بخوان شايد آنها
انديشه كنند (176) چه بد است صفت قومى كه آيه هاى ما را دروغ شمرده و با خويش
ستم مى كرده اند (177)
هر كه را خدا هدايت كند هدايت يافته اوست و هر كه را كه گمراه كند آنان خودشان
زيانكارانند (178)
بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده ايمدل ها دارند كه با آن فهم نمى كنند
چشم ها دارند كه با آن نمى بينند گوش ها دارند كهبا آن نمى شنوند ايشان چون چار
پايانند بلكه آنان گمراه ترند ايشان همانانند غفلتزدگان (179)