و در الدرالمنثور است كه ابن عدى و بيهقى (در
كتاب شعب ) به سند حسن از ابن عباس روايت كردند كه گفت : وقتى آيه :
(و شاورهم فى الامر)
نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: خدا و رسول او نياز به مشورت
ندارند و ليكن خداى تعالى اين دستور را رحمت براى امتم قرار داده چون هر كس از
امت من كه مشورت كند چنان نيست كه هيچ رشدى عايدش نشود و كسى كه آن را ترك كند
ممكن نيست كه به هيچ مقدار و هيچ نوعى از گمراهى و كجى گرفتار نشود.و در همان كتاب است كه طبرانى در كتاب اوسط از انس روايت كرده كه گفت : رسول
خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: كسى كه استخاره كند يعنى از خدا خير طلب
كند نوميد نمى شود و كسى كه مشورت كند پشيمان نمى گردد.
و در
نهج البلاغه هست كه هر كس براى خود استبداد كند هلاك مى شود و
هر كس با مردم مشورت كند در عقل آنان شريك شده است.
و نيز در همان كتاب است كه امام فرمود: مشورت كردن عين هدايت
است و كسى كه استبداد براى داشته باشد خويشتن را در معرض خطر
قرار داده است.
و در تفسير صافى از رسول خدا
(صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: هيچ تنهائى وحشت
آورتر از خودپسندى نيست و هيچ پشتيبان گيرى قابل اعتمادتر از
مشورت نيست.
مؤ لف قدس سره : روايات در باب مشورت كردن بسيار زياد است و البته جاى مشورت
آنجائى است كه عملى را كه درباره اش مشورت مى كنيم عملى جايز باشد يعنى از
نظر مزيت ها انجام و تركش جايز باشد و بخواهيم با مشورت به دست آوريم كه آيا
ترجيح در انجام آن است يا در ترك آن ؟ و اما عملى را كه خداى تعالى درباره آن
يا حكم وجوب دارد (در نتيجه نمى توان تركش كرد) و يا حكم حرمت (كه در نتيجه نمى
توان انجامش داد) چنين عملى جاى مشورت نيست چون هيچ طرف مشورتى حق ندارد در
مقام مشورت آنرا كه واجب است جائزالترك و آن را كه حرام است جائز الفعل كند و
در نتيجه احكام الهى را تغيير دهد چرا كه اگر چنين عملى صحيح بود بايد اختلاف
حوادث جاريه ناسخ كلام خدا شود.
رواياتى در ذيل (و ما كان لنبى ان يغلّ...) و آيه (و
منيغلل...)و در كتاب مجالس از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: كسى
نمى تواند همه مردم را از خود راضى كند و كسى نمى تواند زبان آنان را ببندد مگر
نبود كه در جنگ بدر اين تهمت را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) زدند كه
يك قطيفه سرخ رنگى را به خود اختصاص داد تا آنكه خداى تعالى آن جناب را به محل
آن قطيفه كه گم شده بود راهنمائى كرد و پيامبر خود را از تهمت خيانت مبرا ساخت
و در كتاب مجيدش اين آيه را نازل كرد: (و
ما كان لنبى ان يغل...).
مؤ لف قدس سره : قمى اين روايت را در تفسير خود آورده و نيز آورده كه مردى نزد
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) آمده و عرضه داشت : فلانى قطيفه اى سرخ رنگ
را دزديده و در فلانجا پنهان كرده و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) دستور
داد آن محل را كندند و قطيفه را بيرون آوردند.
اين معنا و قريب به آن را الدرالمنثور به طرق بسيار روايت كرده و شايد مراد از
اينكه در روايت بالا آمده بود كه خداى تعالى آيه :
(و من يغلل...)
را در داستان قطيفه نازل كرد اين باشد كه آيه نامبرده به اين
داستان اشاره دارد و گرنه سياق آيه نشان مى دهد كه نه تنها در
روز بدر نازل نشده بلكه بعد از جنگ احد نازل شده است كه بيانش
گذشت.
و در تفسير قمى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر كس چيزى
را بدزدد روز قيامت آن را در آتش مى يابد و سپس ماءمور مى شود داخل آتش شود و
آن را بيرون آورد.
مؤ لف قدس سره : اين معنا استفاده لطيفى است كه از جمله زير به دست آمده كه مى
فرمايد: (و من يغلل يات بما غل يوم
القيامه ).
و در تفسير عياشى در ذيل آيه :
(هم
درجات عند اللّه ) از امام صادق
(عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: (آنها
كه پيرو رضوان خدايند همان ائمه هستند و آنان به خدا سوگند نزد خدا براى مؤمنين درجاتند هر كس ولايت و مودت ما را داشته باشد به همان معيار خداى تعالى
پاداش اعمالشان را مضاعف مى كند و خداى تعالى درجات على را براى آنان بالا مى
برد و كسانى كه ثمره زندگيشان سخط و خشمى از خداى تعالى است كسانى هستند كه حق
على و امامان از ما اهل بيت را منكر شدند، و به خاطر همين دچار سخط خدا شدند.
مؤ لف قدس سره : مضمون اين حديث از باب تطبيق كلى بر مصداق است (البته مصداق
مهم تر و روشن تر (مترجم
)).
و در همان كتاب از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود درجه مورد نظر
آن قدر بلند است كه به اندازه فاصله بين زمين و آسمان مى رسد.
رواياتى در ذيل (او لما اصابتكم مصيبة...) و كشته
شدن مسلمانان در جنگ احدو باز در تفسير عياشى در ذيل آيه :
(او
لما اصابتكم مصيبه قد اصبتم مثليها)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: مسلمين در جنگ بدر صد و چهل
نفر از افراد دشمن را كشته و اسير كردند يعنى هفتاد نفر را كشتند و هفتاد نفر
ديگر را اسير كردند و وقتى جنگ احد پيش آمد هفتاد كشته دادند و بخاطر آن سخت در
اندوه شدند اين آيه به اين مناسبت نازل شد.
و در الدرالمنثور است كه ابن ابى شيبه و ترمذى (وى حديث را حسن دانسته ) و ابن
جرير و ابن مردويه از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: جبرئيل نزد
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و عرضه داشت : اى محمد ! خداى تعالى از
اينكه مردمت از مشركين اسير گرفتند خوشش نيامد اينك تو را دستور مى دهد به
اينكه به مسلمانان ابلاغ كنى كه يكى از اين دو تصميم را بگيرند و مخيرند كه يا
هفتاد نفر اسير را گردن بزنند و يا اگر خون بها بگيرند به همان عدد از خود آنان
كشته شود رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) مردم را نزد خود خواند و پيام الهى
را به ايشان رسانيد عرضه داشتند يا رسول اللّه اين مشركين عشاير ما و
خويشاوندان ما هستند امروز از آنان خون بها مى گيريم و با آن نيروى جنگى خود را
تقويت مى كنيم بگذار در جنگى ديگر هفتاد نفر از ما شهيد شوند چون ما از شهادت
كراهتى نداريم نتيجه اش اين شد كه در جنگ احد هفتاد نفر از آنان كشته شد درست
به تعداد همان اسيرانى كه در بدر از دشمن گرفته و در برابر گرفتن فداء آزاد
كردند.
مؤ لف قدس سره : طبرسى اين روايت را در مجمع البيان
از على (عليه السلام ) نقل كرده و قمى هم آنرا در تفسيرش
آورده.
رواياتى درباره شان نزول آيه كريمه
(و لاتحسبن الّذين قتلوا...)
و در مجمع در ذيل آيه :
(و
لا تحسبن الّذين قتلوا فى سبيل اللّه )
تا آخر آيات از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود
همه اين آيات در باره شهداى بدر و احد هر دو نازل شده.
مؤ لف قدس سره : بر طبق اين روايت روايات بسيارى است كه سيوطى آن را در
الدرالمنثور و همچنين ديگران نقل كرده اند ولى خواننده محترم توجه فرمود كه
آيات مورد بحث عام است شامل شهداى بدر و احد و همه كسانى كه در راه خدا شهيد مى
گردند مى شود حال چه اين كه شهيد واقعى باشند و يا در حكم شهيد باشند و چه بسا
گفته باشند كه اين آيات در باره شهداى بئرمعونه نازل شده و شهداى آن واقعه
هفتاد و به قولى چهل نفر از اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند كه
آن جناب ايشان را فرستاده بود تا عامر بن طفيل و مردمش را به اسلام دعوت كنند و
ايشان يعنى عامر و مردمش كنار چاه معونه زندگى مى كردند اصحاب رسول خدا (صلى
اللّه عليه و آله ) نخست ابا ملحان انصارى را به عنوان پيك نزد ايشان فرستادند
كه او را كشتند و سپس بر سر اصحاب ريخته و همه را از دم تيغ گذراندند
(رضى اللّه عنهم
).
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: به خدا
سوگند اين عده شيعيان ما هستند كه وقتى ارواحشان به سوى بهشت پرواز كرد و با
كرامتى از خداى عزوجل رو برو شدند آن زمان يقين كردند كه بر حق و بر دين خداى
عزوجل بودند و از ملحق شدن برادران بازمانده خود به يكديگر بشارت مى دادند.
مؤ لف قدس سره : مضمون اين روايت از باب تطبيق كلى بر مصداق روشنش مى باشد و
معناى اينكه فرمود: (و آنزمان يقين
كردند بر اينكه بر حق بوده اند) اين
است كه در آن زمان عين اليقين بر ايشان حاصل مى شود چون در دنيا هم يقين داشتند
ولى در بهشت به چشم خود مى بينند نه اينكه مراد اين باشد كه در دنيا شك داشتند
و در بهشت يقين بر ايشان حاصل مى شود.
و در الدرالمنثور است كه احمد و هناد و عبد بن حميد و ابو داوود و ابن جرير و
ابن منذر و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى (در كتاب دلائل ) از ابن
عباس روايت كرده اند كه گفت :
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: وقتى برادران شما در جنگ احد كشته
شدند خداى تعالى ارواحشان را در جوف مرغانى سبز رنگ قرار داد تا به لب نهرهاى
بهشت پرواز كردند و از ميوه هاى آن خوردند و در قنديل هائى طلائى آويزان در
سايه عرش منزل كردند.
همينكه لذت خوردنيها و نوشيدنيها را چشيده و زيبائى جايگاه خود را ديدند گفتند:
اى كاش برادران ايمانى ما مى دانستند كه خدا با ما چه كرد و در عبارتى ديگر
آمده است كه گفتند: ما زنده هستيم و در بهشتيم و روزى مى خوريم كه اگر از وضع
ما خبردار مى شدند ديگر در كار جهاد بى رغبتى نمى كردند و از جنگ كردن سر بر
نمى تافتند خداى تعالى به ايشان فرمود اگر شما نمى توانيد بازماندگان خود را از
وضع خود خبردار كنيد من به جاى شما ايشان را خبردار مى كنم و به همين منظور اين
آيات را نازل فرمود: (و لا تحسبن
الّذين قتلوا...).
ائمه اطهار (ع ) روايات مرغ را انكار كرده اند
مؤ لف قدس سره : در اين معنا رواياتى بسيار هست كه محدثين آنها را از
ابى سعيد خدرى و عبداللّه بن مسعود و ابى العاليه و ابن عباس و غير اينان روايت
كرده اند و در بعضى از اين روايات آمده است كه (به صورت مرغانى سبز رنگ در آمدند)
مانند روايت ابى العاله و در بعضى ديگر مانند روايت ابى سعيد آمده
(در مرغانى سبز رنگ
) و در بعضى ديگر مانند روايت ابن
مسعود آمده (مانند مرغ سبز رنگ
) ولى معانى الفاظ نزديك به هم مى
باشند.
و از ائمه اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه وقتى روايت بالا را بر آن حضرات
عرضه مى كردند مى فرمودند درست نيست و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله )
اينطور نفرموده ولى در بعضى از آن روايات آمده كه مردم كلام آن جناب را تاءويل
كرده اند و به نظر ما اين روايات درست نيست و همان روايات دسته اول درست است كه
داشت : ائمه عليهم السلام روايات مرغ را انكار كرده اند براى اينكه وقتى مطلبى
در روايتى آمد كه با اصول مسلمه اعتقادى سازگار نيست وظيفه همين است كه يا
روايت را طرح كنند و كنار بيندازند و يا آن را تاءويل كنند پس اينكه در روايت
دسته دوم آمده : (مردم كلام آن جناب
را تاءويل كرده اند) خود دليل بر
نادرستى روايات دسته دوم است.
و روايات مرغ به هر حال چه درست باشد و چه نباشد در مقام بيان حال شهدا در بهشت
آخرت نيست بلكه مراد از آن بهشت برزخ است و دليل آن نكته اى است كه در روايت
ابن جرير از مجاهد آمده كه گفت :
(از ميوه بهشت مى خورند و بوى آن را
استشمام مى كنند ولى در بهشت نيستند)
و نيز نكته اى كه در روايت ابن جرير از سدى آمده كه ارواح شهدا در جوف مرغى سبز
رنگ در قنديل هائى از طلا و آويزان به عرش قرار دارد پس آن طير (يا آن ارواح )
يكبار صبح و يك بار شام در بهشت مى چرند و مى خرامند و در آن قنديلها بيتوته و
استراحت مى كنند.
در سابق هم كه بحثى پيرامون مساله برزخ
داشتيم توجه فرموديد كه گفتيم مضمون اين دو روايت با بهشت دنيا
كه همان برزخ باشد مى سازد نه بهشتى كه در آخرت است.
رواياتى در ذيل(الذين استجابوا لله و الرسول...) و
داستان (غزوه جيش سويق )و در الدرالمنثور در ذيل آيه :
(الّذين
استجابوا لله...) آمده كه ابن
اسحاق و ابن جرير و بيهقى (در كتاب دلائلش ) از عبد اللّه بن ابى بكر بن محمد
بن عمرو بن حزم روايت كرده اند كه گفت : بعد از جنگ احد وقتى خبر رسيد كه ابو
سفيان و يارانش تصميم دارند دو باره برگردند و گفته اند ما بيهوده جنگ را خاتمه
داديم بايد ادامه مى داديم تا همه مسلمانان را از بين مى برديم اينك دو باره بر
سر بقيه آنان مى تازيم و رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) با اصحابش تا
حمراءالاسد به استقبال لشكر دشمن آمد و همين امر موجب انصراف ابوسفيان و يارانش
از پيمودن ادامه راه گرديد و در اين بين كاروانى از قبيله عبد قيس مى گذشت
ابوسفيان به ايشان گفت : در سر راه خود به محمد بر مى خوريد به او برسانيد كه
ما تصميم گرفته ايم دو باره بر سر اصحابش بتازيم و همه را از بين ببريم كاروان
نامبرده وقتى به حمراءالاسد رسيدند پيام ابوسفيان را به آن جناب رساندند رسول
خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) و مؤمنين كه همراهش بودند گفتند:
(حسبنا اللّه و نعم الوكيل
) خداى تعالى هم بدين مناسبت آيه
(الّذين استجابوا لله و الرسول...)
را نازل كرد.
مؤ لف قدس سره : قمى اين روايت را بطور مفصل
نقل كرده و در آن آمده : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) از
اصحابش حتى كسانى را هم كه در جنگ احد جراحت برداشته بودند با
خود به حمراءالاسد برد و در بعضى از روايات آمده : آن جناب
كسانى را كه در احد همراهش بودند با خود برد.و برگشت هر دو به
يك معنا است.
و در همان كتاب است كه موسى بن عقبه در كتاب مغازى خود و بيهقى در كتاب دلائلش
از ابن شهاب روايت آورده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مسلمين را دستور داد تا براى جهاد در بدر بيرون شوند چون ابوسفيان اعلام جنگ
داده بود ولى شيطان هواداران انسى خود را وادار كرد در بين مردم بروند و آنان
را از ابى سفيان بترسانند شيطانهاى انسى به مردم گفتند (زنهار از جاى خود تكان
مخوريد و حاضر به جنگ مشويد كه ) ابوسفيان لشكرى جمع كرده كه به هر جا وارد
شوند مثل شب روى زمين را سياه مى كنند منتظرند كه دستشان به شما برسد و همه شما
را از پا در آورده و دار و ندارتان را غارت كنند.
و خداى تعالى مسلمانان را از تهديد آن شيطانها حفظ نموده دعوت خدا و رسولش را
پذيرفتند و با هر چه سرمايه كه داشتند بيرون شدند به اين فكر كه اگر در بدر به
ابى سفيان برخورديم كه چه بهتر چون به همين منظور بيرون مى شويم و اگر بر
نخورديم با سرمايه هاى خود از بازارى كه همه ساله در بدر تشكيل مى شود جنس مى
خريم چون در آن تاريخ در هر سال يك بار بازارى در بدر تشكيل مى شد و مردم در آن
موسم به بدر مى آمدند و حاجات خود را مى خريدند و جنس خود را مى فروختند همين
كار را كردند ولى در آن ايام ابوسفيان و هوادارانش به بدر نيامدند و اتفاقا ابن
حمام از كنار جمعيت مسلمانان گذشت پرسيد اينها كيانند؟ گفتند: رسول خدا (صلى
اللّه عليه و آله ) و اصحاب او است كه منتظر ابوسفيان و هواخواهان قريشى اويند
از آنجا نزد قريش آمد و جريان را به اطلاع آنها رسانيد ابوسفيان ترسيد و به مكه
برگشت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) هم با نعمتى و فضلى از خدا از بدر به
مدينه برگشت و اين غزوه جزء غزوات شمرده شده به نام غزوه جيش سويق كه در شعبان
سال سوم هجرت اتفاق افتاد.
مؤ لف قدس سره : الدرالمنثور اين روايت را از غير اين طريق نيز نقل كرده و صاحب
مجمع البيان آن را بطور مفصل در مجمع از امام باقر (عليه السلام ) آورده و در
نقل او آمده كه اين آيات در باره غزوه بدر صغرا نازل شده و مراد از جيش سويق
جيش ابى سفيان است كه با لشكرى از قريش و بارهائى از سويق (بلغور) بيرون آمدند
و در خارج مكه پياده شدند و همان سويق را آذوقه خود كردند و وقتى از بر خورد با
مسلمين در بدر دچار وحشت شدند به مكه برگشتند و مسلمانان به عنوان استهزاء
لشكرشان را لشكر سويق ناميدند.
باز در همان كتاب است كه نسائى و ابن ابى حاتم و طبرانى به سندى صحيح از عكرمه
از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : وقتى مشركين از جنگ احد برگشتند به يكديگر
گفتند:
ديديد كه نه محمد را كشتيد و نه دختران دشمن را به اسيرى با خود آورديد راستى
كه چه ننگى به بار آورديد بايد برگرديد و كار را يك سره كنيد سرانجام تصميم
گرفتند و خبرش به مدينه رسيد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) وقتى اين جريان
را شنيد به مسلمين دستور داد تا براه بيفتند مسلمانان (كه هنوز خستگى جنگ احد
از تنشان در نيامده بود) براه افتادند تا به حمراءالاسد و يا چاه ابى عتبه
رسيدند (ترديد از سفيان است ) مشركين (وقتى خبر دار شدند باز ترسيدند و) گفتند
خوب است فعلا برگرديم و سال بعد به جنگ اقدام كنيم در نتيجه مشركين به مسلمانان
نزديك نشدند و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و مسلمانان برگشتند و همين
حركت يكى از غزوات شمرده شد و خداى تعالى اين آيه را نازل كرد:
(الّذين استجابوا لله و الرسول...)
قبلا هم ابوسفيان براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله ) خط نشان كشيده و گفته
بود: موعد شما در موسم سال آينده بدر يعنى همانجا كه ياران ما را كشتيد چون
موسم بدر فرا رسيد آن طرف كه شجاع بود آماده قتال شد و خود را به بدر رسانيد تا
اگر قتالى پيش آيد قتال كند و اگر پيش نيايد تجارت نمايد و آن طرف كه ترسو
بودند حركت نكردند در نتيجه دسته اول يعنى مسلمانان به بدر آمدند و احدى از
مشركين را در آنجا نديدند بناچار به كار خريد و فروش پرداختند و خداى تعالى در
اين باره اين آيه را نازل كرد: (فانقلبوا
بنعمه من اللّه و فضل...).
دخالت آراء شخصى راويان و تاءثير اختلاف مذاهب درنقل
روايات اسباب نزول مؤ لف قدس سره : منظور ما از
نقل اين روايت با اينكه با رعايت اختصار منافات داشت (چون در
مباحث روايتى خلاصه گيرى و نقل نمونه اى جامع از هر باب بسيار
مؤ ثر و مفيد است و باعث بصيرت و آشنائى اهل بحث و تدبر مى
شود) اين بود كه اهل بحث متوجه اين نكته گردند كه آنچه در
روايات اسباب نزول آمده اگر نگوئيم همه اش حد اقل بيشترش نظريه
شخصى راويان است به اين معنا كه راويان آن احاديث غالبا حوادث
تاريخى را نقل مى كنند آنگاه يكى از آيات كريمه قرآن را كه با
آن حادثه مناسبتى دارد ضميمه نقل خود مى سازند و مردم خيال مى
كنند كه آيه نامبرده اصلا در باره همان حادثه نازل شده و چه
بسا همين عمل باعث شده كه يك آيه قطعه قطعه شود و يا چند آيه
كه در يك سياق قرار دارند تكه تكه گردند و هر تكه اش را داراى
تنزيلى مستقل بپندارند و در باره چند آيه اى كه پشت سر هم نازل
شده بگويند: آن آيه اش در باره فلان حادثه و آيه دومش در باره
آن حادثه ديگر و سومش در باره آن حادثه ديگر نازل شده است و در
نتيجه نظم چنين آياتى به هم خورده سياقش به كلى از بين برود و
اين خود يكى از اسباب سستى و بى اعتبارى اينگونه روايات است.
اضافه كن بر اين آنچه را كه ما در اول اين بحث تذكر داديم و گفتيم : اختلاف
مذاهب دينى هم در لحن اين روايات تاءثير گذاشته هر كسى آنها را به طرف مذهب خود
سوق داده تا مذهب خويش را با آن توجيه و تاييد كند.
علاوه بر اينكه جوهاى سياسى و انگيزه هائى كه در هر زمانى حاكم بوده اثرى جدى
در حقايق و معارف داشته و نگذاشته كه حقايق آنطور كه بوده باقى بماند بلكه در
هاله اى از ابهام و اخفايش كرده است بنابراين كسى كه مى خواهد در مسائل تاريخى
غور و دقت كند بايد اين عوامل كه گفتيم در ضبط و نقل احاديث تاريخى دخالت داشته
اند را از نظر دور ندارد كه سخت در فهم حقايق مؤ ثر است (و تنها خدا هادى است
).
بحث تاريخى (فهرست اسامى شهداى جنگ احد)
شهدائى كه از مسلمانان در جنگ احد به درجه رفيع شهادت رسيدند هفتاد نفر
بودند كه اينك فهرست اساميشان از نظر خوانندگان مى گذرد.
1 _ حمزه بن عبد المطلب بن هاشم
2 _ عبد اللّه بن جحش
3 _ مصعب بن عمير
4 - شماس بن عثمان (اين چهار نفر از مهاجرين بودند كه در اين جنگ به شهادت
رسيدند).
5 _ عمرو بن معاذ بن نعمان
6 _ حارث بن انس بن رافع
7 _ عماره بن زياد بن سكن
8 _ سلمه بن ثابت بن وقش
9 _ ثابت وقش
10 _ رفاعه بن وقش
11 _ عمرو بن ثابت بن وقش
12 _ حسيل بن جابر پدر حذيفه اليمان
13 _ صيفى بن قيظى
14 _ حباب بن قيظى
15 _ عباد بن سهل
16 _ حارث بن اوس بن معاذ
17 _ اياس بن اوس
18 _ عبيد بن تيهان
19 _ حبيب بن يزيد بن تيم
20 _ يزيد بن حاطب بن اميه بن رافع
21 _ ابوسفيان بن حارث بن قيس بن زيد
22 _ حنظله بن ابى عامر معروف به غسيل الملائكه
23 _ انيس بن قتاده
24 _ ابو حبه بن عمرو بن ثابت
25 - عبد اللّه بن جبير بن نعمان (همان كسى كه از طرف رسول خدا (صلّى اللّه
عليه و آله ) امير تيراندازان و نگهبان دره بود).
26 _ ابو سعد خيثمه بن خيثمه
27 _ عبد اللّه بن سلمه
28 _ سبيع بن حاطب بن حارث
29 _ عمرو بن قيس
30 _ قيس بن عمرو بن قيس
31 _ ثابت بن عمرو بن زيد
32 _ عامر بن مخلد
33 _ ابو هبيره بن حارث بن علقمه بن عمرو
34 _ عمرو بن مطرف بن علقمه بن عمرو
35 _ اوس بن ثابت بن منذر (برادر حسان بن ثابت )
36 - انس بن نضر عموى انس بن مالك خادم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله )
37 _ قيس بن مخلد
38 _ كيسان (برده اى از بردگان بنى النجار)
39 _ سليم بن حارث
40 _ نعمان بن عبد عمرو
41 _ خارجه بن زيد بن ابى زهير
42 _ سعد بن ربيع بن عمرو بن ابى زهير
43 _ اوس بن ارقم
44 _ مالك بن سنان يكى از قبيله بنى خدره (و اين شخص پدر ابى سعيد خدرى است )
45 _ سعيد بن سويد
46 _ عتبه بن ربيع
47 _ ثعلبه بن سعد بن مالك
48 _ سقف بن فروه بن بدى
49 _ عبد اللّه بن عمرو بن وهب
50 _ ضمرة (هم سوگند بنى طريف )
51 _ نوفل بن عبداللّه
52 _ عباس بن عباده
53 _ نعمان بن مالك بن ثعلبه
54 _ مجدر بن زياد
55 - عباده بن حسحاس (كه اين سه نفر اخير يعنى نعمان و مجدر و عباده در يك قبر
دفن شدند)
56 _ رفاعه بن عمرو
57 _ عبداللّه بن عمرو يكى از قبيله بنى حرام
58 _ عمرو بن جموح از بنى حرام (كه با نفر قبلى در يك قبر دفن شدند)
59 _ خلاد بن عمرو بن جموح
60 _ ابو ايمن آزاد شده عمرو بن جموح
61 _ سليم بن عمرو بن حديده
62 _ عنتره آزاد شده سليم
63 _ سهل بن قيس بن ابى كعب
64 _ ذكوان بن عبد قيس
65 _ عبيد بن معلى
66 _ مالك بن تميله
67 _ حارث بن عدى بن خرشه
68 _ مالك بن اياس
69 _ اياس بن عدى
70 _ عمرو بن اياس
اينها بودند هفتاد شهيد جنگ احد طبق آنچه كه ابن هشام در سيره
النبى (صلى اللّه عليه و آله ) خود آورده.