آراء سيّدناالشّهيدیوسف علی میرشکاک
در آرا و آثار سيدناالشهيد، نقد و جرح تمدن تكنولوژيك (مدرنيسم) و رفض توابع و نتايج سياسي و اقتصادي و اخلاقي آن با استناد به امثال شومافر و گارودي صورت ميپ ذيرد،اما خبري از نقد تمدن ماقبل تكنيك در ميان نيست. نه تنها از آن روز كه تمدن ماقبل مدرن صورت آرماني (در انديشه سيدناالشهيد و بسياري ديگر از متفكران ديني) دارد و هر آن چه صورت آرماني داشته باشد از دست رس نقد دور مي ماند، بلكه تمدن ماقبل مدرن يك سره غايب است و جز طلب و امناي آن، هيچ نمود قابل توجهي از آن در دست رس نيست.
سيدناالشهيد مي گويد: »بشر غربي از آن جا كه
براي وجود انسان قائل به حقيقتي غايي نيست و به حيوانيت بشر اصالت مي
دهد، براي اهوا و تمايلات حيواني خود نيز هيچ محدوديتي جز قراردادهاي
اجتماعي نمي شناسد و قراردادهاي اجتماعي را نيز صرفاً به منافع فردي
باز مي گرداند « (توسعه و مباني تمدن غرب
ص 76 )
سيدناالشهيد مي گويد: »وقتي ما مواد معدني و
ذخاير طبيعي را با اين شتاب از صورت طبيعي آن خارج مي كنيم و به شكلي
درميآ وريم كه ديگر امكان بازگشت به طبيعت را از دست مي دهد، مسأله اين
جاست كه تا كي ميت وان اين روند را دنبال كرد؟ امروز كه زندگي ما تا
اعماق و ابسته به فرآورده هاي مدرن تكنولوژي است، دريافت عمق فاجعه
بسيار مشكل و غالباً محال است، همه ما سعي مي كنيم كه خود را گول بزنيم
و فاجعه را به تأخير بيندازيم و همه چيز را به گونها ي توجيه كنيم كه
نيازي به تغيير دادن وضعيت موجود نباشد، حال آن كه خواه ناخواه روزي مي
رسد كه ما ناچار از پذيرفتن واقعيت خواهيم شد «
(توسعه و مباني تمدن غرب ص 96 ) *** در بخش
ديكتاتوري اقتصادي سيدناالشهيد با استناد به آراى متفكران غربي به نفي
انرژي هستها ي ميپ ردازد و ضمن برشمردن توابع فاجعهب ار اين انرژي مي
گويد: »به راستي چرا با توجه به اين خطر عظيم كه
خود سياست مداران غربي بر آن تأكيد دارند، باز هم انرژي هستها ي چون
واقعيت مسلمي تلقي مي شود كه بايد جانشين ساير اقسام انرژي شود؟ چرا؟
چگونه بشريت حاضر مي شود خطري اين چنين وسيع و بزرگ را براي رسيدن به
رفاه بيشتر بپذيرد؟ « (ص 48 )
از اين
رو سيدناالشهيد ميت وانست بنويسد: »پس مانده هاي
پر دوام راديواكتيو روزبه روز روي هم انباشته مي شوند و هيچ راهي براي
از بين بردن آن ها وجود ندارد. خطر بسيار عظيمت راز آن است كه بتواند
با كلمات بيان شود. كسي نميت واند گمان كند كه به خاطر دور بودن از محل
مخازن پس مانده هاي راديواكتيو از خطر در امان است، زيرا زمين محدود و
كروي است. ابرهاي يونيزه ناشي از آزمايش هستها ي در آريزونا ميت واند
در چين ببارد و ده ها هزار نفر را نابود كند. چرخه هاي حافظ حيات در
كره زمين با يكديگر پيوندي آن همه فعال دارند كه كسي نميت واند خود را
در برابر مخاطره بزرگ پس مانده هاي راديواكتيو مصون بداند. «(ص
58 ) آيا
سيدناالشهيد در پرده رمز و كنايه، تسليم شدن ما را به منطق ابرقدرت ها
پيش گويي كرده و تلويحاً نشان داده كه تمدن تكنولوژيك يك چنان ضرورتي
است كه همگان- مگر اولياي خاص خدا- را به عبوديت خود ناگزير خواهد كرد؟
به جاي هرگونه پاسخ به اين پرسش ميت وان آراى صريح سيدناالشهيد را
دوباره و چندباره مرور كرد. يا به »مسأله مصرف « در نسبت با »ديكتاتوري
اقتصاد « از نظر سيدناالشهيد پرداخت: »مصرف
بيشتر براي توليد بيشتر، ضرورت حتمي اقتصاد امروز است. زيرا اگر كالا
هاي توليد شده مصرف نشود، امكان توسعه توليد، يعني امكان توسعه اقتصادي
وجود نخواهد داشت. بنابراين براي توليد بيشتر كه ضرورت توسعه اقتصادي
است بايد مردم را به مصرف هر چه بيشتر ترغيب كرد و بدين علت است كه
تبليغات- يا بهتر بگويم پروپاگاند- يكي از اركان اساسي توسعه به شيوه
غربي است. « (ص 88 ) *** هنگامي كه سيدناالشهيد علي رغم
وقوف به كم كيفيت مدرنيته و ديكتاتوري اقتصاد واحد جهاني، بر مواضع
انقلابي خود ابرام مي ورزد، ناچار مي شود »شعار « بدهد (ص 29،19 ) براي
من دل خراش است كه شعارهاي يك متفكر را مرور كنم، ويژه آن كه خود نيز
در بيست سال پيش كم و بيش شعار مي دادم، اما نبايد فراموش كرد كه
سيدناالشهيد ضمن طرح شعارهاي تقويمي كه امروز كمتر كسي آن ها را جدي مي
گيرد يا باور مي كند، چنين مي گويد: »رمز پيروزي
ما در اين است كه خود را از ديكتاتوري اقتصاد رها كردها يم و يا بهتر
بگويم در راهي قرار داريم كه به نفع ديكتاتوري اقتصادي ميا نجامد. دشمن
نيز بر اين واقعيت به خوبي آگاهي دارد و مي داند كه شكست ما آن جاست كه
اقتصاد بتواند بر ساير وجوه زندگي ما غلبه پيدا كند. و اگر اين چنين
نبود و دشمن بر اين حقيقت وقوف نداشت بدون شك همه تلاش خود را در اين
جهت تمركز نميب خشيد. جنگ نفت و حملات سازمان يافته دشمن به مراكز
صنعتي ما نشان دهنده همين واقعيت است كه استكبار جهاني مي خواهد با
تحميل فشارهاي تحملن اپذير اقتصادي، ما را وادار كند كه از اعتقاداتمان
صرف نظر كنيم. آن ها مي خواهند با اقتصاد بر اعتقاد ما غلبه كنند و
انصافاً در دنياي امروز، اگر هم راهي براي غلبه بر ايمان و اعتقاد وجود
داشته باشد، همين است و لاغير. « (ص 29 ) يكي ديگر از آراء استوار و
درست سيدناالشهيد، در باب سيطره شركت هاي چند مليتي بر دولت ها و حكومت
هاي جهان كنوني است: »شركت هاي چند مليتي امپراطوران امروز جهان هستند.
و اگر كسي بپرسد: »پس نقش دولت ها وحكومت ها چيست؟ « بايد پاسخ داد:
»اگر حكومت ها خود برگزيده شركت هاي چند مليتي نباشند- كه غالباً اين
چنينند- دربرابر سيطره عميق و وسيع شركت هاي چند مليتي قدرتي ندارند. «
(ص 301 ) سيدناالشهيد اين نظام واحد اقتصادي را نفي رفض مي كرده امروز ما كم و بيش به همين نظام واحد پيوستها يم، گيرم كه به متزلزلت رين بخش هاي آن يعني چين و روسيه كه خود در نهان و آشكار رو به اروپا و آمريكا دارند، و مي دانيم كه ستيز با نظام واحد اقتصادي و اعراض از توابع سياسي آن، ممكن است به فجايع ملي يا منطقها ي منجر شود. در عين حال مي دانيم كه آمريكا و اروپا از تعدي و تجاوز به هيچ سرزميني ابايي ندارند و به بهانه توسعه دموكراسي، دست به هر كاري مي زنند و ... اكنون كه سيدناالشهيد در ميان ما نيست، چه كسي عهده دار نشان دادن راه »برون شد « در عين پيوستگي به نظام واحد اقتصادي جهاني خواهد بود؟ شايد اگر شهيد بزرگوار به آرمان گرايي كمتر بها مي داد، ميت وانست، براي پرسش هاي امروز نيز پاسخ هايي داشته باشد. پاسخ هايي كه دوست داران و مخاطبان ويژه آن شهيد عزيز را در وضعيت كنوني، به تكاپو وادارد. بنده علي رغم اشتراك موضع با سيدناالشهيد و هم سخني با ايشان، از منظري ديگر به علم و آدم مين گرم و به همين دليل ضرورتي نميب ينم ديگر فصول »توسعه و مباني تمدن غرب « را مرور كنم. بنده برآنم كه »تقواي اقتصادي « محال است و از اين حيث تفاوتي ميان اروپا و آمريكا و آسيا و آفريقا وجود ندارد. شركت در مسابقه توسعه نيز اجتناب ناپذير است، هر چند از حيث صنعتي به جايي نرسد و نتيجها ي جز اتلاف نداشته باشد. آنچه ما بايد به آن بينديشيم »تقواي فرهنگي « است. بايد ديد اكنون كه خود را با سر به ورطه توسعه اقتصادي پرتاب كردها يم، راهي براي حفظ تمايز فرهنگ ديني و قومي وجود دارد يا خير! ما تجدد را به ناگزير پذيرفتها يم اما »نظم تجدد « را كم و بيش دفع مي كنيم تا روزي كه در نيافتها يم اقتضائات مدرنيته غيرقابل انتزاعند و هيچ قومي نميت واند تكنولوژي را انتخاب كند بدون اين كه به نظم تكنيك گردن بگذارد، راه به جايي نميب ريم. »تقواي فرهنگي « درست در متن »نظم تجدد « ظهور مي كند، هنگامي كه نظم تجدد گسسته باشد يا از يك قوم دريغ شود، اغلب مردم و اهل استعداد به جانب آن جلب مي شود و اين وضعيت »فرهنگ غرب « را به صورت ميوه ممنوعه درميآ ورد و بهره مند شدن از آن را كمال مطلوب نفوس و عقول جلوه مي دهد. در »نظم تجدد « حساب »نفس عام « و »عقل خاص « از يكديگر جداست ومهار نفس در دست عقل است، اما فقدان اين نظم موجب مي شود كه نفس ائرمدار شود و عقل را مغلوب كند. نفس تنها در دو صورت به حكومت عقل گردن مين هد يا يك سره در متن سنت باشد يا يك سره در متن تجدد. هر جا كه با »وضعيت نه اين و نه آن « روبه رو باشد، افسار مي گسلد و »اناالحق فرعوني « مي زند. شايد مشكل اصلي ما اين باشد كه به جاي انديشيدن به »پيش رو « به »پشت سر « فكر مي كنيم و هنوز اين جرأت را پيدا نكردها يم كه حتي احتمال بدهيم اسوه هاي فرهنگي ما ممكن است پس از »استقرار نظم تجدد « ظهور كنند. در جهان كنوني »به خود آمدن « مستلزم عبور از مدرنيته است، هر اندازه بخواهيم خود را از آلوده شده به مدرنيته در امان بداريم، بيشتر در آن فروخواهيم رفت. شگفتآ ور است كه ما در اين حالي كه جز شركت در جام جهاني فوتبال و نصب »سانتريفيوژ «هاي تازه فكر و ذكري نداريم و حل سادهت رين بحران هاي اقتصادي را به آينده موكول مي كنيم، سعي داريم خود و ديگران را از عوارض اخلاقي جهان مدرن دور نگه داريم. شايد نمي دانيم و حوالت ما چنين اقتضا مي كند كه ندانيم آن چه عوارض اخلاقي مدرنيته را خرق مي كند فرهنگ و خلاقيت فرهنگي است نه »تمناي تقواي اخلاقي « كه تابع »تقواي اقتصادي « است كه جز با »نظم تجدد « صورت نميپ ذيرد. شايد همچنان به مصاديق ميا نديشيم و گمان ميب ريم »فلان « خواهد توانست خود را از همان ورطها ي كه »بهمان « در آن غرق شده است، نجات بدهد. شايد نمي دانيم كسي شنا بلد نباشد، كه بناي كار خود را بر ترس از عوارض مدرنيته و طمع به ذات آن (ترقي صنعتي) گذاشتها يم و شايد قرنها بگذرد و همچنان ميان ترس و طمع متردد باشيم و جرأت نكنيم دليرانه با »تماميت مدرنيته « مواجه شويم و اگر به ما اجازه بدهند- كه نخواهند داد- در حاشيه دهكده جهاني به دل مشغولي هاي اندك و ساده خود كه گاه بسيار كودكانها ند، سرگرم بمانيم. منبع:ماهنامه فرهنگی تحلیلی راه |