تبيين فلسفه صفات امام (ع)
الف- عينيت مقام امامت و صفات امام:چنان كه گفتيم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترين مقامرا دارد و امامت و صفات امام از اين درجه برتر وجود سرچشمهمىگيرند و چون كمالات وجودى يك امر خارجى و عينى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت. اين نكته راحضرت رضا (ع) در ضمن روايتشماره 518 مطرح مىكند و در همين حديثمقام امامت را بالاتر از آن مىداند كه مردم بتوانند با نصب انتخابخود تحقق بخشند بلكه تنها وظيفه مردم، معرفت اوليا مىباشد.
چند نكته:
1- امام را بايد خداوند معرفى و منصوب كند نه مردم، چون در سيرصعود وجود مقامات بالا مىتوانند مقامات پايين را بشناسند امامقامات پايين قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس بايد امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم. و گر نهمردم يا دچار اشتباه شده، و غير امام را بجاى امام برمى گزينند؛در حالى كه مقام امامت، جز در شان و شايستگى آن فرد برترى كهداراى درجه وجودى امام است نبوده، و ديگران كه مراتب ناقصتر وپايينترى از نظر كمالات وجودى قرار دارند، دستشان از آن مقام كوتاهاست كه: «لا ينال عهدى الظالمين».
چنان كه حضرت رضا (ع) نيز بر اين موضوع كه ديگران نمىتوانند در جاىامام قرار گيرند، تاكيد فرمودهاند. و يا اصولا به انكار اصلامامت مىپردازند.
زيرا امام نيز همانند پيامبر ظاهرا انسان است ومردم دليلى ندارند كه وجود حقيقتبرترى در فرد بخصوصى را باوركنندو لذا بايد امام را نبى اكرم يا امام قبلى معرفى كند، تا مردمدچار اشتباه و انكار نشوند.
2- مقام امامتيك مقام اعطائى است، نه كسبى انسان كه «كون جامع»است. و همه درجات وجود، در قلمرو هستى او، بالقوه قابل تحقق است،به برخى از اين درجات، نا خواسته و به صورت غير ارادى نايل مىشودهمانند عبور از مراحل نبات و حيوان.
اما نيل به برخى درجات بالاتردر گرو رياضت و تلاش و خودسازى است، كه بدون تلاش و مجاهده «ولادتثانوى» و تحول از مراحل جهان مادى به مقامات جهان مجرداتامكانپذير نيست. جز در مورد «محبوبان» و «مجذوبان سالك» كهسير آنان نه بر اساس رياضت و مجاهده، بلكه نتيجه عنايت و جذبهالهى است.
و انبيا و اوليا از محبوباناند. امام رضا عليه السلام براين نكته تاكيد داشته و ائمه را به خاطر همين تفضل الهى، محسودمردم جاهل مىدانند.
3- در بر اساس همين تفسير و تبيين مقام امامت، همچون نبوت، مرهونسن و سال افراد نيست، زيرا مبناى رشد امام امداد غيبى و عنايت وجذبه الهى، است، نه رشد ظاهرى و داشتن سن و سال. اين نكته را نيزحضرت رضا (ع) بيان فرمودهاند.
و روايات متعددى داريم كه روح وقلب و بدن ائمه با ديگران فرق داشته 44 و حمل و تولد آنان نيزغير عادى است.
ب- امام پيوسته مورد امداد و الهام غيبى استاين امداد و الهام نيز نتيجه تعالى وجودى امام است. چه امام نيز همانند نبى ازدرجه وجودى خاصى برخوردار است كه آن درجه نسبتبه ديگران غير عادىو در حد اعجاز است، و لذا آثار آن نيز چنان كه گذشت در حد اعجازاست كه يكى از آثار آن همين علم خارق العاده امام است. اينك به عنوان نتايج اين اصل، به چند نكته مهم اشاره مىكنيم كهدر احاديث و اخبار نيز برآنها تاكيد شدهاست:
1- امامتباطن نبوت است و با نبوت از يك سرچشمه آب مىخورند. چنان كه حضرت رضا (ع) اين نكته را بيان داشته و تنها فرق نبى و امامرا در آن مىداند كه نبى ملك را ديده و سخن او را مىشنود اما امامكلام ملك را مىشنود ولى او را نمىبيند. و بر اساس اين تفاوت،ائمه را «محدث» و «مفهم» ناميدهاند.
2- از آنجا كه امام، از نظر كمالات وجودى، تالى مرتبه نبى نبوده وامامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام وارث به حقعلوم و كتب انبيا است چنان كه حضرت رضا (ع)، ائمه را برگزيدگانالهى و وارثان كتاب حق معرفى مىكند؛ و امام از همه كتبآسمانى به هر زبانى كه نازل شده باشند، آگاه است. چنان كه حضرتموسى بن جعفر بر اين نكته تصريح فرمودهاند.
3- از اين وراثت، در لسان احاديث و اخبار تعبيرهاى گوناگونى داريماز قبيل اينكه: -ائمه، راسخان در علم و عالمان به تاويل آيات قرآناند.
و اصولمبناى بطنهاى متعدد قرآن همين تفاوت درجات وجودى انسانهاست كه هركسى بر اساس درجه كمال و تجردش، به درك حقايق قرآنى نايلمىشود. خازن علم الهى و مترجمان وحىاند.
ائمه شريك نبى اكرماند، عليهم الصلوة و السلام. علايم و آيات انبياى سلف، نزد ائمهاند، از قبيل الواح و عصاىموسى، خاتم سليمان، پيراهن يوسف، سلاح نبى اكرم (ص) ، و نامههاى مهرشده و صحيفه و جامعه و غيره كه رمزى از وراثت علم و اقتدارانبيا عليهم السلام. - انتقال روح قدسى «روح القدس» از نبى به امام، چنان كه امامصادق (ع) مىفرمايد: «روحى كه به پيامبر اسلام نازل مىشد، به آسمان باز نگشته، بلكه باما امامان باقى مانده است.»
4- چون علم امام، علمى لدنى و نتيجه الهام است، داراى خصوصياتزير مىباشد: - امام برترين عالم عصر خويش است، زيرا علم وى از آثار وجود اوستكه آن وجود، برترين درجه وجود، در آن عصر است. علم ائمه،علمى مستمر است، كه هر لحظه از منبع نامتناهى يعنى الهام الهى قوتگرفته و افزايش مىيابد. حضرت موسى بن جعفر (ع) امام هفتممىفرمايند: علم امام سه جهت دارد: گذشته، آينده، حادث، ومىفرمايند كه نوع سوم يعنى «حادث» محصول الهام بر دل امام وابلاغ بر گوش او حاصل مىشود كه برترين نوع علم ائمه، همين است امايادآور مىشوند كه پيامبرى پس از نبى اكرم اسلام (ص) نخواهد آمديعنى، امام را نبايد پيغمبر دانست.
امام هرگاه بخواهد چيزىرا بداند، خداوند تعليمش مىدهد. امامان اگر افراد صالح ورازدار و در واقع افرادى متناسب با درجه وجودى خودشان مىيافتند،از همه چيز خبر مىدادند.
علم ائمه، يگانه علم مبرا از خطا وخلاف است.
ج- امام حاكم و ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست.بنابراين وحدت وجود و مراتب تشكيكى آن، چنان كه گذشت، امام به دليل بهره مندى از بالاترين درجه هستى، در راس هرم امكان قرار داردكه نتيجه آن مسائل زير است: 1- حاكميت تكوينى امام بر جهانممكنات.
2- اشراف و نظارت بر جريان حوادث، از جمله بر رفتارانسانه؛ چنان كه در روايات آمده كه تمامى اعمال انسانها برنبىاكرم (ص) و ائمه (ع) عرضه مىشود.
د- امام داراى صفت عصمتبوده و در عاليترين درجه از فضيلت و تقوى است.ائمه به دليل درجه متعالى وجودى، از آثار متعالى آن درجهبرخوردارند از جمله اين آثار، دورى از خطا و گناه است.
زيرا گناه و خطا معلول جهل و نقصان است و امام از جهل و نقصان برى است. كسى كه نه جاهل است و نه دچار نقص و ضعف، چگونه دچار خطا و لغزشمىگردد. از طرف ديگر، مهمترين عامل خطا در انسان، هوى وهوس و شهوتو غضب است اما، از آنجا كه مراتب عالى وجود، اسير و مقيد مراتب پایينتر از خود واقع نمىشوند، پس امام كه در قله هرم هستىقراردارد، هرگز توجهى به جاه و مال و زر و زيور دنيوى نخواهدداشت.
نبى اكرم (ص) نيز عينا به همين دليل، توجهى به دنيا نداشت.زيرا آنان به دنبال مطلوب و محبوبى هستند كه در زمين و آسماننمىگنجد، و دنيا و آخرت در برابر او جوى نيرزد؛ از اين تحليل بهاين نتايج مىتوان دستيافت:
1- امام از خطا و گناه معصوم است.
2 - رهبريت مصون از خطا وانحراف و در انحصار امام بوده، و پيروى، از غيرمعصوم، با وجودمعصوم، خلاف عقل و منطق مىباشد و لذا حضرت رضا (ع) ائمه را نجوم وعلامات هدايت مطرح شده در قرآن مىداند.
3- اطاعت رهبر معصوم ازديدگاه عقل و شرع واجب و ضرورى است، چنان كه حضرت موسىبنجعفر وحضرت رضا (ع) تصريح فرمودهاند.
4- با احتمال وجود رهبريتمعصوم، به حكم عقل و شرع، تحقيق جستجو براى درك و شناخت او واجب ولازم است.
5- با قصور در معرفت امام و تفويض و تسليم به اماممعصوم، اعمال انسان به دليل اهمال در يك وظيفه بنيادى، ارزشنداشته و مقبول نخواهد بود.
6- پايدارى و استقامت در ولايتواجب و لازم است و انسان هرگز از ولايتبىنياز نيست.
هـ - امام مىتواند مصدر اعجاز و كرامت باشدچنان كه در بحث مربوط به مبانىصفات ائمه بيان شد، فاعليت الهى يعنى قدرت بر ايجاد ماهيات معدوم،و اعدام ماهيات موجود و تصرف در جهان هستى و ماده عالم، در شاندرجات پائين وجود، همانند جماد و نبات و حيوان يستبلكه درانحصار موجودات فوق ماده، يعنى موجودات مفارق و مجرد است.
انسان نيز بر اساس مسئله «كون جامع» وقتى در تعالى وجودى بهمقام تجرد دستيابد در واقع، به مقام «كن» نايل آمده استعداد وشايستگى فاعليت الهى را بدست مىآورد و از آنجا كه امام درعاليترين مرحله وجود قراردارد، طبعا فاعليت الهى در شان اوست، وچنان كه علمش درحد اعجاز بود، قدرتش نيز در حد اعجاز است و ايناست فلسفه اعجاز و كرامت علمى و عملى و حسى و معنوى امام. نتيجه آن كه:
1- امام به عنوان يك انسان كامل، خليفه خدا در زمين، و مظهر اسمجامع «الله» است كه مستجمع جميع صفات جماليه و جلاليه حق است.
از اين حقيقت در لسان احاديث و اخبار بدينگونه تعبير شده كه ائمهبيشترين بهره از «اسم اعظم» يا اينكه ائمه حامل آياتو سلاح انبيايند، كه رمزيست از قدرت و علم الهى آنان.
2- ظهور انواع اعجاز و كرامت از امام كاملا مطابق با عقل و منطقاست. چنانكه به امر امام هفتم حضرت موسىبن جعفر (ع) درختبه حركتآمد، و عصا در دست امام محمد تقى (ع) سخن گفت؛ چنان كه ازحضرت رضا (ع) اعجاز يد بيضا، و شفاى بيمار و تصرف در مادهجهان، و پاسخ به مسائل علمى و غيبگوئى ثبت و نقل شدهاست. در اين جا، جهت مزيد فايده، سه نكته را بررسى و در باره آن بحثمىكنيم:
نكته اول- پيوند و رابطه علم و قدرت
چنان كه در تحليل فلسفىصفات ائمه بيان گرديد، علم و قدرت خارق العاده، هر دو، از يك اصلسرچشمه مىگيرند، كه همان برترى درجه وجود است.
اما نكته جالبى كه در لسان احاديث و اخبار بر آن تاكيد شده، آناست كه علم بر قدرت تقدم دارد يعنى، پايه واساس قدرت، علم و آگاهىاست چنان كه در ضمن روايتى حضرت امام موسىبن جعفر عليهماالسلاممىفرمايند نبى اكرم صلوات الله عليه و آله از انبياى گذشته (ع) اعلمبود و ما وارث علومى هستيم كه ما را بر كارهايى توانايى بخشيده كهانبياى سلف بر آن كارها قدرت نداشتند.
ما وارث كتابى هستيم كهتبيان و بيانگر همه چيز است و ما را بر همه چيز چنان كه در قرآن مجيد نيز باين نكته اشاره شده است. به نظر نگارنده، از ديدگاه اصول فلسفه اسلامى، اين نكته ظريف، بدينگونه قابل تحليل و تبيين است كه چنان كه در بحث صفات حقتعالى مطرح شدهاست، علم حق تعالى، علم فعلى است نه انفعالى؛ يعنى برخلاف علم ما كهاز موجودات جهان بدست مىآيد، علم خداوند انعكاس و تصويرى حاصل ازپديدههاى جهان نيست، بلكه علم او مبداء و منشا پديدههاى جهاناست. به عبارت ديگر، علم ما، انفعال و تاثرى از پديدههاى عالماست، در صورتى كه علم حق تعالى مبدا و مؤثر در پيدايش پديدههامىباشد.
در نتيجه علم ما مطابق با پديدهها است اما پيدايشپديدههاى عالم، برابر علم خداست. جهان از علم خدا سرچشمه گرفته وموجودات عالم بر اساس معلومات الهى پديدار مىشوند و به اصطلاح او،فاعل بالعنايه است.
بنابراين، چون امام، از نظر درجه وجودى،نزديكترين وجود عصر خود به حق تعالى است و لذا وجود و آثار وجودشجنبه الهى دارد و از اينجاست كه علمش نيز همانند علم خدا، يك علمفعلى است، نه انفعالى و عين قدرت و اراده است؛ چنان كه در حضرت حقچنين است. و اين است مبنا و رمز ارتباط قدرت به علم كتاب درلسان احاديث و اخبار.
نكته دوم- علم و قدرت خارق العاده ائمه و مظلوميت آنان
جاى سئوالاست كه ائمه با اين همه علم و قدرت، كه حتى زمان مرگ خويش رامىدانند و اصولا مرگشان به انتخاب خودشان است، چرا دستبه كارىمىزنند كه به شكست و احيانا مرگ خودشان مىانجامد؟
در پاسخ اينسئوال بايد گفت، چنانكه بيان شد، علم امام نزديكترين علم به علمحق تعالى است و علم حق اساس و پايه قضا و قدر است، پس علم ائمه،علم به قضا و قدر الهى است و اقدامشان، حركت در جهت و مطابق اينقضا و قدر است. تا تكليف شرع انجام پذيرد و فتنه و آزمون انسانهاتحقق يابد.وگرنه هر امامى اگر بخواهد مىتواند نظام جور را برانداخته و بهدست نابودى سپارد.
نكته سوم- استثنا در علم و قدرت امام
ممكن است در ضمن احاديث و اخبار به مواردى برخورد كنيم كه امام ازچيزى خبر نداشته باشد يا بر چيزى توانا نباشد، يا خودشان ازنداشتن علم و ناتوانى خود سخن گويند، مانند روايت 659؛ اين مواردرا با مبانى زير مىتوان تفسير كرد:
1 - حركت و جريان، در جهت و مطابقت قضا و قدر الهى
2- استناد به جنبه بشريت و تقيد وجودى آن بزرگواران، چنان كهقيصرى موارد عدم اجابت دعاى نبى اكرم (ص) و خليفه حق را با اينمبنا تفسير مىكند؛
3- تقيه و رعايت ظرفيت مخاطبان و حاضران مجلس.
و- امام واحد دهر است و يگانه زمانچون امام در راءس مخروط عالمهستى است و بالاترين درجه وجود در عصر خويش و واسطه بلافصل فيضحقتعالى است، بايد از صفات كماليهاى كه در شان اين مرتبه استبهرهمند باشد. از جمله اين صفات، «وحدت» و يگانگى است. يعنى،امام هر عصرى يگانه آن دهر است و جز او امام ديگرى امكانوجود ندارد. نتيجه آنكه:
1 - در هر عصر و دورانى بيش از يك امام وجود نخواهد داشت. چنان كهحضرت رضا (ع) نيز بر اين نكته تاكيد فرمودهاند.
2- امام بعدى،در آخرين لحظات زندگى امام قبلى به اوصاف و علم او متصفمىگردد.
3- چنان كه حضرت رضا (ع) بيان داشتهاند، هر امامى بايدامام بعد از خود را معرفى نموده و با انتقال امامت، به اداى امانتبپردازد.
4- هر امامى هر چند كه در كنار امام قبلى نباشد، ازلحظه مرگ امام قبلى آگاه شده، و انتقال امامت را به خود، باالهام الهى، و با پيدايش و احساس حالت جديدى در وجود خود، دركمىكند.
ز- جهان هستى هرگز بىامام نخواهد بوداين موضوع كه روى زمين، از حجتحق خالى نخواهد ماند، بر اين اساس استوار است كهوجود امام از طرفى واسطه ضرورى فيض حق در جهان هستى است و لذامادامى كه جهان هستى وجود داشته باشد، وجود امام ضرورى و حتمىخواهد بود.
از طرف ديگر، بر اساس نياز انسانها به هدايت آسمانى،امام مشعل فروزان هدايت و امين و حافظ وحى الهى و مرجع تفسير وتاويل كتاب آسمانى است از اين روى تا انسان وجود داشته باشد،امام نيز وجود خواهد داشت؛ و لذا در معارف ما آمده است كه آخرينفرد در جهان هستى امام خواهد بود و اگر در دنيا جز دو نفر باقىنمانند، يكى از آن دو و حضرت رضا (ع)مىفرمايند:
زمين بى حجت خدا ويران مىشود. زيرا كه عالم هستىبىامداد و فيض الهى، جز عدم، سرنوشتى ندارد علاوه بر مبناى مذكور،ضرورت وجود امام را با مبانى زير نيز مىتوان تبيين نمود.
1 - حقيقت وحى الهى، معانى كلى و بسيطى است كه اذهان معمولى، ظرفيتدرك و تحمل آن را ندارد، و چون قرآن كتاب هميشه وجود داشته باشد؛و اين مخاطب حقيقى كه قلب و روحش بستر و جايگاه وحى است، بعد ازپيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله، جز ائمه نمىتواند باشد.چنانكه امام صادق (ع) نيز اين نكته را بيان فرمودهاند.
2- فيض و الهام الهى هميشگى است. پس در هر عصرى بايد فردى كهشايسته اين فيض و الهام و لايق نزول ملائكه و روح باشد، وجود داشتهباشد؛ چنانكه ائمه با موضوع دوام و ادامه وجود شب قدر، پس ازنبى اكرم (ص) به دوام و استمرار امامت استدلال كردهاند.
3- با امام حجتخداوند بر خلق اقامه مىگردد. چنانكه حضرت موسىبنجعفر و حضرت رضا عليهم السلام تصريح فرمودهاند.
4- ائمه شهداى حقند بر خلق؛ از لحاظ الگو وسرمشق بودن. نظارت بر اعمال و شهادت در قيامت.
ح- اطاعت امام سعادت و مخالفتبا وى مايه بدبختى استبا اوصافى كه براى امامبيان شد، بديهى است كه پيروى از چنين شخصيتى سعادت دنيوى و اخروىانسان را تضمين نموده، مخالفتبا او مايه گمراهى و بدبختى خواهدشد. ائمه اركان عالم هستى و يگانه عامل نجات بشرند.
و لذا مدعيات دروغين امامت را خلافت الهى و منكران اين منصب خدائى و هركسى كه اين مدعيان و منكران را مسلمان بداند، همگى اهلعذابند. - و بگفته رسول اكرم (ص) مرگ، بىمعرفت امام، مرگجاهليت و گمراهى است.
ط- شناخت و پيروى امام، لازمه استعداد و شايستگى ويژهاى است.در لسان اخبار آمده است كه! حديث آل محمد (ص) صعب و مستصعب (دشوارو ديرياب) است كه آن را جز پيامبر مرسل يا ملك مقرب، يا مؤمنى كهدلش آزمون ايمان داده باشد، نمىتواند باور و تحمل كند. و ايننكته ناشى از آن اصل است كه شناخت مقام امامت، مستلزم تعالى وكمال وجودى متناسب با اين مقام ارجمند است؛ و لذا هر كسى را نرسدكه سر بر آستان جانان سايد.
كه آينه و كاسه محدود انسانهاى معمولى تاب و گنجايش خورشيد درخشان و بحر بىپايان امامت را ندارد. از اين جاست كه امامان معصوم ما (ع) اقرار به ولايت را نيز. همچوناقرار به توحيد، به عالم ذره ارتباط مىدهند 100 و نيز ارواحشيعيان و پيروان ولايت را با خودشان، از يك مايه و طينتمىدانند 101 كه همگى نشانه آن است كه براى معرفت آنان، صفاىباطن و ظرفيت و استعداد ويژهاى لازم است كه آن پاكان جان جهان وجان جاناند؛ اگرچه بظاهر همچون دگران، يك انسانند.