شهید آوینی
 

امجاز بودن ورود و توقف حضرت زهرا در مسجدالنبى در همه حالات

اشتراك حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها با پدر و همسر و فرزندانش سلام‏اللَّه‏عليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جميع حالاتشان.


مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به تمام مساجد امتيازى خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مى‏تواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنابت و حيض و نفاس از مسجدالنبى عبور نمايد و اين حكم، على و فاطمه و حسنين عليهم‏السلام‏مستثنى هستند. آنان مى‏توانند در هر حالتى كه باشند از مسجد الرسول عبور كنند؛ و نه تنها مى‏توانند از آنجا عبور كنند، بلكه مى‏تواند در آن ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى حضرت زهرا عليهاالسلام مجاز است كه فرزندانش را در آن مكان مقدس و مطهر بدنيا آورد؛ و اين امتياز مطلب بسيار مهم و فوق‏العاده‏اى است و شايان دقت و بررسى است. (ما ابتدا به ذكر چند روايت از علماى عامه مى‏پردازيم و پس از نقل آنها پيرامون اين منقبت زهرا عليهاالسلام سخن خواهيم گفت):


حافظ نسائى از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه سيوطى آن را از قول وى بدين صورت ذكر مى‏نمايد:
«قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله‏و سلم لعلى: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سالت اللَّه ان يطهر لك و لذريتك من بعدك...». (1)


«حضرت رسول به اميرالمؤمنين فرمود: موسى از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريه‏ى او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم...».
روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤمنين نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «اخذ رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيدى فقال: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده بهارون و انى سالت ربى ان يطهر مسجدى بك و بذريتك...». (2)
اين روايت را حافظ بزار، حافظ هيثمى، حافظ سيوطى و حلبى (3) در السيره الحلبيه نقل كرده‏اند.


حافظ بيهقى (4) در سنن كبرى از پيامبر اكرم چنين روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال، الا لرسول‏اللَّه و اهل بيته: على و فاطمة والحسن والحسين». (5)
«آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانواده‏ام على، فاطمه، حسن و حسين».
و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيزنقل كرده‏اند.
بخارى در تاريخ كبيرش حديثى از عايشه نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم فرمود:
«لا احل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل‏محمد». (6)


«ورود به اين مسجد به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آل‏محمد».
در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است حافظ بيهقى مى‏نويسد كه حضرت رسول فرمود:
«الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا لرسول‏اللَّه و على و فاطمه والحسن والحسين، الا قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا». (7)


«اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد براى اشخاص جنب و حائض حلال نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين؛ آگاه باشيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم، تا دچار اشتباه و گمراهى نشويد».


در اينجا نكته‏ى مهم اين است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، و گفتن نام پنج تن بطور وضوح، مى‏خواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آل‏محمد چه كسانى هستند تا همانند شان نزول آيه‏ى تطهير عده‏اى مغرضانه نگويند- چنانكه جمعى از علماى اهل سنت گفته‏اند- مراد از آل‏محمد زنان پيامبرند، و يا مقصود ازآل هر مردى، خانواده‏ى اوست كه در خانه‏اش با هم زندگى مى‏كنند؛ و با اين منطق و استدلال نادرست بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند و فضائل مسلم آل‏محمد را ناديده انگارند. «قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا»؛
يعنى اى مردم خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى) هم‏راى و هم‏عقيده‏اند. (8)


يك دسته ازعلماى عامه ضمن اينكه تصديق مى‏كنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهم‏السلام استثناء شده‏اند، ولى مى‏گويند: چون على در خانه‏اش به مسجد پيامبر باز مى‏شد، لذا در هر حالتى اجازه‏ى عبور از آن مسجد را داشته است. جواب مسئله اين است كه اولا «حق اجتياز»، عبور از مسجد را جايز مى‏داند، آن هم نه براى مسجدالنبى، و نه ساكن شدن و يا جنب شدن در آنجا را.
ثانيا در خانه‏ى عده‏اى از اصحاب پيامبر همانند خانه‏ى على به مسجد النبى باز مى‏شد و اگر استدلال مذكور درست مى‏بود بايستى به آنها هم حق اجتياز (عبور) از مسجد داده مى‏شد؛


درصورتيكه مى‏بينيم، پيامبر اكرم دستور فرمود تمام درهايى كه به مسجد باز مى‏شود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همه‏ى افراد به خانه‏ها، بايد خارج از محوطه‏ى مسجد انجام پذيرد، مگر على و اولاد على عليهم‏السلام. پس از ابلاغ اين فرمان الهى غوغايى برپا شد و عده‏اى بخدمت رسول خدا آمدند و تقاضا مى‏كردند راهى به سوى مسجد داشته باشند. حتى جناب عباس عموى پيامبر به آن حضرت عرض كرد: من حاضرم در خانه‏ام را ببندم، ولى خواهش مى‏كنم اجازه بدهيد دريچه‏اى به سوى مسجد داشته باشم؛ ولى رسول اكرم فرمود: اختيار بسته يا باز بودن در خانه‏ها به سوى مسجد، به دست من نيست؛ و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمى‏دهم كه حتى يك دريچه به جانب مسجد باز باشد و اين فضيلت مخصوص است به على و خانواده‏ى او. (9)


جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند چنين اظهار نظر مى‏كنند: علت اينكه على و خانواده‏ى او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و ياسكونت كنند و از ساير مردم استثناء شده‏اند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست؛ زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مى‏شوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها را طاهره‏ى مطهره ناميده‏اند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم وارد شده استنباط كرده‏اند. (از جمله‏ى اين احاديث، روايات زير است):
قرمانى(10) در اخبارالدول از عايشه چنين روايت مى‏كند: «اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لانها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر وطهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، و لذلك سميت الزهراء».


«راه رفتن فاطمه همانند مشى رسول خدا بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايه‏ى خلقت زهرا بوده است...».
اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد هديه فرمود، و از آن نطفه‏ى مطهر فاطمه منعقد گرديد. (11)پيامبر اكرم همواره سينه و دست و چهره‏ى زهرا را مى‏بوسيد و مى‏بوئيد، و مى‏فرمود: يا فاطمه هرگاه من مشتاق بهشت مى‏شوم، از تو بوى بهشت را استشمام مى‏كنم، و عطر سيب بهشتى از تو به مشامم مى‏رسد. (12)


عايشه كه خود اين فرمايشات حضرت را شنيده است چنين استنباط و اجتهاد مى‏نمايد كه مطهر بودن فاطمه عليهاالسلام از ناپاكيهاى ماهانه‏ى زنانه، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايه‏ى خلقت اوست، و از حق نمى‏توان گذشت كه اجتهاد آن مخدره دراينجا صحيح بوده است!
عايشه سخنش را چنين ادامه مى‏دهد:


«... هنگامى كه حسن بن على از فاطمه تولد يافت، در همان ساعت زهرا از نفاس پاك شد غسل كرد و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را زهرا ناميده‏اند».
بلى، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه عليهاالسلام را از عبادت باز دارد، او محبوبه‏ى خداست، و بايد هميشه در حال حضور بوده، و درگاه الهى، حتى يك ساعت از وجود زهرا نبايد خالى باشد.
ام‏سلمة مى‏فرمايد:


«ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسول‏اللَّه انى لم ار لها دما فى حيض و لا نفاس، فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة». (13)
«بعد از اينكه حسن از فاطمه (سلام‏اللَّه‏عليها) متولد گرديد، هيچ گونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم، و موضوع را از پيامبر اكرم سوال نمودم، آن حضرت فرمود: مگر نمى‏دانى كه دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است».
حديث فوق را حافظ محب‏الدين طبرى در ذخائر العقبى روايت كرده است.
انس بن مالك از مادرش (14) چنين نقل مى‏كند.


«ما رات فاطمه دما فى حيض و لا نفاس». (15)
«فاطمه عليهاالسلام هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را مشاهده ننمود».
اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد:
«سئل رسول‏اللَّه: ما البتول؟ فانا سمعناك يا رسول‏اللَّه تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول. فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: البتول، التى لم تر حمره قط، اى لم تحض، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء». (16)
«از پيامبر اكرم سؤال شد معناى بتول چيست؟ ما از شما شنيده‏ايم كه فرموديد مريم و فاطمه بتول بوده‏اند؟ رسول خدا در جواب فرمود: بتول آن زنى را مى‏گويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود؛ همانا حالت حيض شدن در دختر پيامبران مكروه مى‏باشد».


لغت بتل در زبان عرب معنى انقطاع را مى‏دهد، و در وجه تسميه‏ى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به نام بتول علماى عامه احاديث مختلف يا مطالب گوناگونى نقل كرده‏اند، از جمله:
ابن اثير (17) مى‏گويد:
«سميت فاطمه بالبتول لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا». (18)
«فاطمه را به سبب انقطاع از زنان ديگر بتول گفته‏اند، مقام او در فضل و شرف و حسب و نسب و عوالم دينى از جمله‏ى بانوان عالم جدا و متمايز است».
ابن اثير وجه تسميه‏ى فاطمه عليهاالسلام به بتول را چنين ذكر مى‏كند:
«لانقطاعها عن الدنيا اى اللَّه». (19) «فاطمه، بتول ناميده شده است چون دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته است».


عايشه مى‏گويد پيامبر به من فرمودند:
«... يا حميراء، ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (20)
«... اى عايشه، بدرستيكه فاطمه همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمى‏شود».
ابوعبيد هروى (21) در كتاب الغريبين مى‏نويسد:
«سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير».
«فاطمه را از اين جهت بتول مى‏گويند كه منقطع النظير است، بى‏مثل و مانند، و بى‏همتاست».
حضرت باقر سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد:


«انما سميت فاطمه بنت محمد الطاهرة لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا». (22)
«به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به طاهره موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس در او ديده نشده است».
جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفته‏اند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاالسلام علت مجاز بودن اوست در همه حالات (در نشستن و برخاستن، خوابيدن و سكونت كردن) در مسجد النبى.
جصاص فقيه بسيار معروفى كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب احكام القرآن خودش مطالبى مى‏گويد كه مضمون و حاصل آن چنين است: مجاز بودن پيامبر اكرم، على ابن ابى‏طالب، فاطمه و حسنين در جميع حالاتشان به ورود، نشستن، خوابيدن و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيه‏ى تطهير است كه در شأن آنان نازل شده است، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال، به روى آن موجودات مقدس باز است. (23)


پنج تن عليهم‏السلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزه‏اند مساجد همانند خانه‏هاى آنهاست؛ و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند و اسامى يك‏يك آنان را اعلام نمايد؛ و هرگز كسى به هيچ بهانه‏اى نمى‏تواند در اين مورد به جمع آنان ملحق گردد.
اين حديث از رواياتى است كه توسط نسائى نقل گرديده است. ادامه‏ى روايت چنين است:
«... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، و قال: سمعا و طاعه، فسد بابه. ثم الى عمر ذلك. ثم صعد المنبر، فقال: ما انا سددت ابوابكم و لافتحت باب على ولكن اللَّه سد ابوابكم و فتح باب على». (اللئالى المصنوعه ج 1/ 347).


سيوطى در اللئالى، حسن (و يا حسين) بن عبيداللَّه ابزارى (متوفاى 295 هجرى) را متهم به وضع اين حديث نموده است كه در جواب بايد بگوييم:
اولا: كسانى كه ابزارى را جرح نموده‏اند مستند اقوالشان طعنى مى‏باشد كه احمد بن كامل در خصوص ابزارى كرده است. آنچه كه از كتب رجالى برمى‏آيد اين است كه قاضى كوفه احمد بن كامل بن شجره‏ى بغدادى (متوفاى 350 هجرى) به بسيارى از علماء بيهوده جسارت و توهين مى‏نموده و اين خود به دليل تكبر و خودپسندى وى بوده است. دار قطنى درباره‏ى احمد بن كامل مى‏گويد: «اهلكه العجب»، يعنى: اين كامل را كبر و غرور از بين برد. (تاريخ بغداد ج 4/ 358، لسان الميزان ج 1/ 249). دار قطنى در جاى ديگر مى‏گويد: احمد بن كامل براى هيچيك از فقهاى زمان خويش ارزشى قائل نبود. (سير اعلام النبلاء 15/ 546، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 331 الى 350- ص 435).


ثانيا: چنين مى‏نمايد كه بعضى از علماى رجال عامه از آنجائيكه «ابزارى» بيشتر به ذكر مناقب اهل‏بيت مى‏پرداخته، طعن وى را كه توسط احمد بن كامل صورت گرفته است بعنوان مستمسكى جهت جرح كامل «ابزارى» اتخاذ نموده‏اند و از اين طريق هر روايتى را كه وى درباره‏ى مناقب اهل‏بيت نقل كرده است از موضوعات «ابزارى» قلمداد كرده‏اند كه از جمله‏ى آنها همين حديث مورد بحث يعنى «حديث سد الابواب» مى‏باشد كه سيوطى آن را از جعليات «ابزارى» برشمره است، و حال آنكه نقل اين حديث اختصاصى به «ابزارى» ندارد.
لازم به ذكر است كه روايت ديگرى با اين عبارت از ابن عباس نقل است: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم امر (بسد) الابواب كلها، فسدت الا باب على رضى‏اللَّه‏عنه». (الدره الثمينه ص 161).


: «پيامبر امر به بستن درهاى (منازل افراد كه به مسجد منتهى مى‏شد) نمودند، لذا تمامى درها بسته شده بجز در (منزل) على».
2ـ مجمع الزوائد ج 9/ 114، 115، السيره الحلبيه ج 3/ 374، كنز العمال ج 13/ 175، ح 36521. ادامه‏ى روايت چنين است: «... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، ثم قال: سمعا و طاعه، فسد ببه. ثم ارسل الى عمر، ثم ارسل الى العباس بمثل ذلك. ثم قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ما انا سددت ابوابكم و فتحت باب على ولكن اللَّه فتح باب على و سد ابوابكم».
3ـ ابوالفرج نورالدين على بن ابراهيم بن احمد حلبى متوفاى 1044 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «السيره النبويه» مى‏باشد. او از ادبا و مورخين مشهور عصور متاخر عامه است و تاليفات بسيارى دارد. وى در حلب زاده شد و در مصر فوت نمود. (الاعلام ج 4/ 251، معجم المولفين ج 2/ 436).
4ـ حافظ ابوبكر احمد بن حسين بن على بن موسى خسروجردى خراسانى بيهقى متوفاى ج 458 هجرى.
وى مولف كتاب معروف «السنن الكبرى» مى‏باشد. كتابى كه ذهبى درباره‏اش مى‏گويد: «كسى به مانند آن را ننوشته است». بيهقى كتب بسيارى تدوين نموده كه نام بعضى از آنها را در سير اعلام النبلاء مى‏توانيد بيابيد. سبكى درباره‏ى او مى‏گويد: «بيهقى يكى از ائمه‏ى مسلمين است». (الغدير ج 1/ 110، تذكره الحفاظ ج 3/ 1132، سير اعلام النبلاء ج 18/ 163، طبقات سبكى ج 4/ 8، طبقات الحفاظ ص 432).
5ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، السيره الحلبيه 3/ 375، فرائدالسمطين ج 2/ 28/ ح 368، كنزالعمال ج 12/ 101 ح 34183 34182.
6ـ التاريخ الكبير ج 2/ 67.
7ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، تاريخ مدينه دمشق (ط دار الفكر) ج 14/ 166.
8ـ قبلا به مصادر عامه اشاره گرديد. از جمله‏ى مصادر شيعى نيز كه حديث سد الابواب را نقل كرده‏اند منابع زير مى‏باشد:
امال صدوق ص 273، 274، عيون الاخبار ج 1/ 182، علل الشرائع ص 201، 202، البرهان ج 2/ 193، تفسير الامام العسكرى ص 17- 20، مناقب آل‏ابى‏طالب ج 2/ 194، 373، كشف الغمه ص 98، 331، 332، الطرائف ص 60- 63، العمده ص 175- 185، بحارالانوار 39/ 19- 35.
9ـ در خصوص اين تقاضاى عباس بن عبدالمطلب و پاسخى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به وى داده‏اند به مصادر ذيل مراجعه بفرماييد:
معجم كبير طبرانى ج 2/ 246/ ح 2031، مستدرك حاكم ج 3/ 117، السيره الحلبيه ج 3/ 374، نزل الابرار ص 35، فتح البارى ج 7/ 14، 15، مجمع الزوائد ج 9/ 115.
10ـ ابوالعباس احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى متوفاى 1019 هجرى. وى از مورخين نيمه‏ى دوم سده‏ى دهم هجرى دمشق است و كتاب معروف اخبار الدول و آثار الاول از آن اوست. (كشف الظنون ج 1/ 26، هديه العارفين ج 1/ 159، معجم المطبوعات العربيه ج 2/ 1505، معجم المولفين ج 1/ 327).
11ـ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به عايشه مى‏فرمايند: «يا عائشه ليله اسرى بى الى السماء فادخلنى جبرئيل عليه‏السلام الجنه ناولنى تفاحه فاخذتها فاكلتها فصارت نطفه و نورا فى صلبى فنزلت فواقعت خديجه، ففاطمه منها. فكلما اشتقت الى الجنه قبلتها يا عائشه، فاطمه حوراء انسيه. (فرائد السمطين ج 2/ 50، 51/ ح 381).
يعنى: «اى عايشه، شبى كه من به آسمان (معراج) رفتم جبرئيل عليه‏السلام مرا به بهشت وارد نمود و سيبى به من داد؛ من آن سيب را گرفتم و خوردم. آن سيب نطفه و نورى در صلب من شد؛ آنگاه كه (از آسمان) فرود آمدم با خديجه نزديكى نمودم؛ و فاطمه از همان سيب بهشتى است. اى عايشه، من هرگاه كه مشتاق بهشت مى‏گردم فاطمه را مى‏بوسم. او حوريه‏ى بهشتى زنان عالم است».
مصادر ديگرى نيز از عامه موجود است كه خوانندگان مى‏توانيد بعضى از آنها را در كتاب احقاق الحق ج 25/ 4- 7 بيابند.
در بحارالانوار ج 43/ 42 اين روايت از كتاب شرف المصطفى (تاليف خركوشى) نقل گرديده است. همچنين مراجعه بفرماييد به: تفسير فرات- ذيل آيه‏ى (و يومئذ يفرح المومنون- بنصر اللَّه (الروم/ 4، 5)- ص 321/ ح 435، علل الشرائع ص 184.
12ـ اين جملات با عبارات مختلفى از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل گرديده است كه از جمله‏ى آنهاست:
«فانا اذا اشتقت الى الجنه، ادنيتها فشممت ريح الجنه»، يا
«فكلما اشتقت رائحه الجنه، شممت رائحه ابنتى فاطمه»، يا
«انا اشم منها (اى فاطمه) رائحه الجنه»، يا «فما قبلتها (اى فاطمه) الا وجدت رائحه شجره طوبى منها» و عبارات ديگرى كه به همين مضمون است. مراجعه بفرماييد به:
معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- ح 1000، مستدرك حاكم ج 3/ 153- 154، مجمع الزوائد ج 9/ 202.
اين روايت در كتب بسيارى از علماى شيعه نيز موجود است، كه از جمله‏ى آنهاست: علل الشرائع ص 183، 184، تفسير فرات ص 76، 211/ ح 49، 286، عيون الاخبار ج 1/ 94، 95، توحيد صدوق ص 118، احتجاج طبرسى ص 409، كشف الغمه ص 137، 138، بحارالانوار ج 8/ 119، 151، 189، 190، ج 43/ 4- 6.
13ـ ذخائر العقبى ص 44، نزهه المجالس ج 2/ 227، ارجح المطالب ص 247.
14ـ نام مادر انس بن مالك، «ام سلمه بنت ملحان» مى‏باشد.
15ـ روايات‏ام‏سليم در احقاق الحق ج 10/ 309، 310 به نقل از تاريخ كبير بخارى و التدوين (تاليف رافعى) آمده است.
16ـ ارجح المطالب ص 247 241.
17ـ ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن محمد بن محمد بن عبدالكريم بن اثير شيبانى جزرى شافعى متوفاى 606 هجرى.
وى مولف كتاب معروف «النهايه فى غريب الحديث و الاثر»و «جامع الاصول»مى‏باشد. برادر وى كه صاحب كتاب «الكامل»است شرح حال وى را در كتاب خويش آورده است و مى‏گويد: «برادرم مجدالدين ابوالسعادات در چند علم از جمله فقه و اصولين و نحو حديث و لغت عالمى برجسته بود و تصانيفى مشهور در تفسير و حديث و نحو و حساب و غريب الحديث دارد، همچنين رساله‏هايى را تدوين نموده است. او نويسنده‏ى بسيار حاذق و موفقى بود بطوريكه در ميان مردم ضرب‏المثل شد. فردى بود متدين و متين، و ملازم راه و طريق مستقيم، خدايش رحمت كند و از او راضى باشد. او تحقيقا از نيكان زمان بود. شايد كسى كه در روزگار ما هستند و او را شناخته‏اند مى‏دانند كه من در تجليل از او كوتاهى نمودم». (الغدير ج 1/ 118، سير اعلام النبلاء ج 21/ 488، شذرات الذهب ج 5/ 22، البدايه و النهايه ج 13/ 65، الكامل فى التاريخ ج 12/ 288، طبقات سبكى ج 5/ 366).
18ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94.
19ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94.
20ـ اين روايت را طبرانى در معجم كبير خود آورده است و متن كامل آن چنين است:
«حدثنا عبداللَّه بن سعيد بن يحيى الرقى، ثنا احمد بن ابى‏شيبه الرهاوى، ثنا ابوقتاده الحرانى، ثنا سفيان الثورى، عن هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، قالت: كنت ارى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يقبل فاطمه، فقلت: يا رسول‏اللَّه، انى اراك تفعل شيئا ما كنت تفعله من قبل. فقال: يا حميراء انه لما كان ليله اسرى بى الى السماء ادخلت الجنه، فوقعت على شجره من شجر الجنه ام ار فى الجنه شجره هى احسن منها حسنا، و لا ابيض منها ورقه، و لا اطيب منها ثمره، فتناولت ثمره من ثمرتها فاكلتها، فصارت نطفه فى صلبى، فلما هبطت الارض واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فاذا انا اشتقت الى الجنه شممت ريح فاطمه، يا حميراء ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- 401/ ح 1000، مجمع الزوائد ج 9/ 202. همچنين مراجعه بفرماييد به فرائدالسمطين ج 2/ 61/ ح 386).
21ـ ابوعبيد احمد بن محمد بن محمد بن عبدالرحمن هروى شافعى متوفاى 401 هجرى. وى از علماى برجسته‏ى لغت مى‏باشد و كتاب «الغريبين»او كه در خصوص غريب القرآن و غريب الحديث مى‏باشد بسيار معروف است. ذهبى از او با عنوان «علامه»ياد مى‏كند و ابن خلكان درباره‏ى «الغريبين»وى مى‏گويد: «اين كتاب در تمامى عالم منتشر شده و از كتب سودمند مى‏باشد». (وفيات الاعيان ج 1/ 95، سير اعلام النبلاء ج 17/ 146، طبقات سبكى ج 4/ 84، النجوم الزاهره ج 4/ 228).
22ـ بحارالانوار ج 43/ 19.
23ـ اصل عبارت جصاص چنين است: «انما تطهير مسجد رسول‏اللَّه لعلى و فاطمه و ابنيها نتيجه آيه التطهير، فمن طهره الجليل فهو طاهر مطهر يحل له ان يحل كل موضع قدس و كرامه و شرف و عز».

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo