نور مقدس
رياضى يزدى
آن زهرهاى كه مهر به نورش منور است
دردانهى پيمبر، زهراى اطهر است
بر تارك زنان جهان، تاج افتخار
بر گردن عروس فلك عقد گوهر استبانوى بانوان جهان سرور زنان
درج عفاف و عصمت كبراى داور استبحريست پر ز در و گهرهاى شاهوار
يزدان وراستوده به قرآن كه كوثر است
كيهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو فروزنده اختر استخونى كه داد سرور آزادگان حسين
مرهون حسن تربيت و شير مادر است
خواندش پدر بهام ابيها كه نور او
فيض نخست و صادر اول، زمصدر است
زين رو، ز جمع اهل كسا، نام فاطمه
در گفتهى خداى تعالى مكرر استتا روزگار بوده و تا هست پايدار
عرش خدا ز زهره زهرا منور استنور مقدسى كه به گرداب حادثات
كشتى نوح را وسط موج لنگر استنورى كه زيب بخش مكان است ولا مكان
از باختر فروغ رخش تا به خاور استحوراى انسى است و زمشكين شميم او
گيسوى حور و روضه رضوان معطر استپيراهن عروسى خود را به مستمند
بخشد شب زفاف كه مهمان شوهر استشهبانوى حجاز، ولى كارِ خانه را
با فضه كنيز، شريك و برابر استاز رنج كار، آبله مىزند به دست او
دستى كه بوسه گاه لبان پيمبر استدر منتهاى اوج فصاحت خطابهاش
آهنگ چون پيمبر و منطق چو حيدر است
با آن جلال و رتبت والا شنيدهام
پهلوى او شكسته به يك ضربت در است
آنهم درى كه روح الامين اذن مىگرفت
والله جاى گفته الله اكبر است
گويند تهمتى است كه ما شيعه مىزنيم
پس آتش خيام حسين از چه اخگر است ؟
اين افتخار بس كه «رياضى» به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاكر است