مردمى بودن جمهورى اسلامى
نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى
جمهورى اسلامى از دو كلمه مركب شده است،كلمه جمهورى و كلمه اسلامى. كلمه
جمهورى،شكل حكومت پیشنهاد شده را مشخص میكند و كلمه اسلامى محتواى آنرا.میدانیم كه
حكومتهاى دنیا چه در گذشته و چه در حال حاضر،شكلهاى مختلفى داشتهاند از قبیل حكومت
فردى موروثى كه نام آن سلطنت و پادشاهى استیا حكومتحكیمان،متخصصان فیلسوفان و
نخبگان كه اریستوكراسى نامیده میشود و یا حكومت متنفذان،سرمایه داران و قس علیهذا.
یكى از این حكومتها،حكومت عامه مردم است،یعنى حكومتى كه در آن حق انتخاب با همه
مردم است،قطع نظر از اینكه مرد یا زن سفید یا سیاه،داراى این عقیده یا آن عقیده
باشند.در اینجا فقط شرط بلوغ سنى و رشد عقلى معتبر است،و نه چیز دیگر.بعلاوه این
حكومت،حكومتى موقت است.یعنى هر چند سال یكبار باید تجدید شود.یعنى اگر مردم بخواهند
مىتوانند حاكم را براى بار دوم یا احیانا بار سوم و چهارم-تا آنجا كه قانون
اساسیشان اجازه میدهد-انتخاب كنند و در صورت عدم تمایل،شخص دیگرى را كه از او بهتر
میدانند انتخاب كنند.
و اما كلمه اسلامى همانطور كه گفتم محتواى این حكومت را بیان میكند.یعنى پیشنهاد
میكند كه این حكومتبا اصول و مقررات اسلامى اداره شود،و در مدار اصول اسلامى حركت
كند. چون میدانیم كه اسلام بعنوان یك دین در عین حال یك مكتب و یك ایدئولوژى
است،طرحى استبراى زندگى بشر در همه ابعاد و شئون آن.باین ترتیب جمهورى اسلامى یعنى
حكومتى كه شكل آن،انتخاب رئیس حكومت از سوى عامه مردم ستبراى مدت موقت و محتواى
آنهم اسلامى است.
اما اشتباه آنها كه این مفهوم را مبهم دانستهاند ناشى از اینست كه حق حاكمیت
ملى را مساوى با نداشتن مسلك و ایدئولوژى و عدم التزام به یك سلسله اصول فكرى
درباره جهان و اصول علمى درباره زندگى دانستهاند.اینان میپندارند كه اگر كسى به
حزبى،مسلكى،مرامى و دینى ملتزم و متعهد شد و خواهان اجراى اصول و ضوابط آن گردید
آزاد و دمكرات نیست.پس اگر كشور اسلامى باشد،یعنى مردم مؤمن و معتقد به اصول اسلامى
باشند و این اصول را بى چون و چرا بدانند،دمكراسى بخطر میافتد.
همانطور كه عرض كردم،مسئله جمهورى مربوط است به شكل حكومت كه مستلزم نوعى
دمكراسى است.یعنى اینكه مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند و این
ملازم با این نیست كه مردم خود را از گرایش به یك مكتب و یك ایدئولوژى و از التزام
و تعهد به یك مكتب معاف بشمارند.آیا معنى دمكراسى این است كه هر فردى براى خود
مكتبى داشته باشد و یا اینكه هیچ فردى مكتبى نداشته باشد و به هیچ مكتبى گرایش پیدا
نكند و اصول هیچ مكتبى را نپذیرد؟از این آقایان باید پرسید آیا اعتقاد به یك سلسله
اصول علمى یا منطقى یا فلسفى و بى چون و چرا دانستن آن اصول،بر خلاف دمكراسى است و
یا آنچه كه بر خلاف دمكراسى است این است كه آدمى به اصولى كه مورد قبول اكثریت
جامعه است اعتقاد نداشته باشد و آنها را قابل چون و چرا بداند،ولى بدیگرى اجازه چون
و چرا در اعتقادات و اندیشههاى خود را ندهد؟
براى اكثریت قاطع ملت ایران،ایمان و اعتقاد راسخ به اصول اسلام داشتن و بى چون و
چرا دانستن آن اصول،نه گناه است و نه عیب.آنچه كه میتواند گناه و عیب باشد،اینست كه
این اكثریت مسلمان،به اقلیتبى اعتقاد،اجازه چون و چرا ندهد. (1) و اما قضاوت در
این مورد كه آیا آزادى بحد كافى به مخالفین داده شده استیا نه، بر عهده همانهاست
كه دمكراسى را مترادف با بى اعتقادى بیك مكتب میدانند.
پىنوشت:
1- این قاعده در جوامع دیگر نیز صادق است.فى المثل براى كمونیستها، مونیستبودن-بى
چون و چرا دانستن اصول كمونیستى-برخلاف اصول دمكراسى نیست. آنچه بر خلاف اصول
دمكراسى است ممانعتاز چون و چراى دیگران-غیر كمونیستها-جلوگیرى از اظهار عقیده و
تفكر،و منع معاشرت با غیر كمونیستها و كشیدن دیوار آهنین به دور كشور و حقاظهار
نظر ندادن به متفكران و اندیشمندان است.