اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
99692 |
نام:
تنین
شهر:
تهران
تاریخ:
12/11/2012 10:43:57 AM
کاربر مهمان
|
سلام ببخشيد به علت كمبود وقت خيلي كوتاه سخن ميگم سميرا جان از شيراز من منتظرون هستم اميدوارم بتونم كمكتون كنم و شرمنده نشوم . خ محمدي از شهر زيبايي ها ممنونم از لطفتون منم به عنوان دخترتون حتما براتون دعا ميكنم منم ۲سال پيش مادرم مريض شد اما با دل شكسته خودم شفاشو از اقا امام رضا گرفتم . نسرين جان از تنهايي ممنونم نظر لطفتتون بود سعي ميكنم بعد امتحاناتم يشتر از اين مطالب بذارم .راستي فردا امتحان رياضي دارم تو روخدا برام دعا كنيد اخه من خيلي نابغه هام تو رياضي البته از خنگي . دعا يادتون نره برام بكنيد . خداحافظ
|
|
99691 |
نام:
فاطمه
شهر:
دهنو اران
تاریخ:
12/11/2012 10:26:00 AM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام خدمت همه بچه های عضو سایت اوینی دوست دارم در این طرح با من همکاری کنید هر روز ۵ صلوات بفرستیم اول فرج اقا را بخواهیم بعد گشایش در کار هایمان خوش به حال کسی که اولین صلوات را برمحمد وال محمد بفر ستد اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فر جهم التماس دعا
|
|
99690 |
نام:
بی کس
شهر:
خران اباد
تاریخ:
12/11/2012 10:25:41 AM
کاربر مهمان
|
دل تنگم همه چیز میخواهد و از همه کس گله دارد
|
|
99689 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
12/11/2012 10:18:41 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد آل محمد درودوسلام بردوستان واهالی حرف دل
سرکارخانم محمدی بزرگوار ازشهر زیبائیها انشالله که سلامتی برقرارباشه . جامانده ازراه خداگرامی اطاعت امرمیشه درحد بضاعت چشم .
حكايتي از مولانا
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
یاحق
|
|
99688 |
نام:
نرگس
شهر:
کرج
تاریخ:
12/11/2012 9:56:43 AM
کاربر مهمان
|
هوالباسط*** الهی هر که ترا شناخت و علم مهر تو افروخت هر چه غیر از تو بود بینداخت آنکس که ترا شناخت جانرا چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند ***سلام و عرض ادب خدمت همه حرف دلیهای با خداو باصفا و آرزومند داشتن دلی سرشار از نور الهی به واسطه حب اهل بیت(ع) ***و سلام به خروش آرام،سپاسگزار از توضیحات نابتان و همچنین دعایی که در حق بنده فرمودید . ***استاد خوبم سرکار محمدی از شهر زیباییها سلام ،صمیمانه برایت ای مهربان و بزرگور دعا میکنم به حق سید الشهدا و اهل بیت گرامیش گره گشایی در تمام امور شما بشود انشالله . ***و در آخر دمی که چشمه های زمزمتان جوشیدن گرفت مرا فراموش نکنید دوستان خوبم که نیازمند دعای خوبتان هستم. گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی. ارادتمند همه حرف دلیهای پاک و بی ریا.
|
|
99687 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
12/11/2012 9:41:40 AM
کاربر مهمان
|
سلام
به دست هایش که رسید مداد رنگی را محکم تر فشار داد و گفت: «دیگه هیشکی ،هیشکی نمی تونه دستاتو ببره...
یا ابالغوث اغثنی عباس
یا عباس ابن علی ادرکنی و اغثنی
|
|
99686 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
12/11/2012 9:38:17 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان به کسی بر نخوره اگه اینو میخونید چون شما خوبید ۰۰۰
مرکز خرید شوهر ________________________________________ یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد . این مرکز ، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد . اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند .
روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند .
در اولین طبقه ، بر روی دری نوشته بود : " این مردان ، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند . " دختری که تابلو را خوانده بود گفت : " خوب ، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند ؟ "
پس به طبقه ی بالایی رفتند ...
در طبقه ی دوم نوشته بود : " این مردان ، شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند . "
دختر گفت : " هوووومممم ... طبقه بالاتر چه جوریه ... ؟ "
طبقه ی سوم : " این مردان شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند . "
دختر : " وای ... چقدر وسوسه انگیز ... ولی بریم بالاتر . " و دوباره رفتند ...
طبقه ی چهارم : " این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند . دارای چهره ای زیبا هستند . همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند . "
آن دو دختر واقعا به وجد آمده بودند ...
دختر : " وای چقدر خوب . پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه ؟ "
پس به طبقه ی پنجم رفتند ...
آنجا نوشته بود : " این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند ! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم !
|
|
99685 |
نام:
بوی سیب
شهر:
مطلع الفجر
تاریخ:
12/11/2012 9:06:33 AM
کاربر مهمان
|
السلام علیک یا سید الساجدین و یا زین العابدین
چهل سال از عاشورا گذشته بود اما هنوز...............................................................می گریست آب بر سر غذا می گذاشتند.................................... می گریست طفل شیر خوار می دید............................................ می گریست گوسفندی را در حال سر بریدن می دید سوال می کرد آیا قبل از کشتن آب دادید. می گفتند آری. ...................................................... می گریست آنچه تو دیدی در یک صبح تا غروب بر سر خاندانت آوردند جز این انتظار نمی رفت. حرف دلم را در صحیفه سجادیه می بینم. نهضتی که حسین با شمشیر در اسلام زنده کرد تو با دعا و مناجات ادامه دادی. و دیدند هنگام غسل و کفن، فرزندش باقر العلوم (ع) سخت می گرید. جرا که آثار غل و زنجیر چهل منزل اسارت بر بدن پدر به جای مانده بود.
|
|
99684 |
نام:
فاطمه
شهر:
تهران
تاریخ:
12/11/2012 8:57:42 AM
کاربر مهمان
|
بعد از لا حول و لا قوة الا بالله السلام علیک یا اباعبدالله ..... خدا قسمت همتون زیارت آقام امام حسین رو قرار بده من که کربلا رفتم و اونایی که رفتن میدونن که دل پرکشیدن واسه حرم آقا یعنی چی. الان دلم لک زده واسه حرم آقام... آقا سلام منم فاطمه خوب نیستم دلم براتون تنگ شده خیلی زیاد هر روز سر نمازم زیارت عاشورا میخونم و به یاد بین الحرمین تو گریه میکنم کاش میشد همیشه اونجا میموندم.
|
|
99683 |
نام:
سیف الدوله
شهر:
قدس
تاریخ:
12/11/2012 8:12:42 AM
کاربر مهمان
|
فاطیما از تهران سلام و عرض ادب
در روایات سفارش شده ایم به اینکه با افراد دروغگو رابطه ایجاد نکنیم دروغ هم در آیات قران و هم روایات معصومین مورد مذمت قرار گرفته شده، چون که بغیر از ضرر چیزی عاید انسان نمیشود از آن روز بترسید که شر ایشان دامان شمارا بگیرد.
امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید اگر تمام گناهان را درون اتاقی قرار دهیم و در آن قفل باشد کلید تمام گناهان دروغ می باشد.
|
|