شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
99542
نام: pariya
شهر: تهران
تاریخ: 12/9/2012 11:41:34 AM
کاربر مهمان
  سلام من يه گرفتاري دارم دارم زندگيمو از دست ميدم. تو رو خدا برام دعا كنيد دعا كنيد خدا به شوهرم عقل بده تورو خدا دعا كنيد
99541
نام: فاطمه
شهر: دهنو اران
تاریخ: 12/9/2012 11:26:35 AM
کاربر مهمان
  ای خدا ابرویم را بخر نگذار خوار شوم خدایا تو که بر هر کاری قادری پس ترا به همه بزرگیت نجاتم بده امروز بارسوم است که می خواهم نماز جعفر طیار بخوانم به امید این که تا اخر صفر تمام شود خدا کلید بختم را باز کند خدایا منرا ببخش اگر خیلی اصرار می کنم حرف دلمه یا خدا سخت همگی برایم دعا کنید شاید یکی دلش شکست وخدا قفل دلم را باز کرد به امید انروز بچه های سایت اوینی
99540
نام: مهدی
شهر: سبزوار
تاریخ: 12/9/2012 11:20:05 AM
کاربر مهمان
  سلام به هرچه زوج جوان که زندگی شونو تازه شروع کردن
بیاین به همدیگه عشق بورزید.
وفادار همدیگر بمونید.
مشکلات رو باهمدیگر وبامشورت به کسانیکه قبولشون دارین حل کنید.
غم کمی مادیات رو نخورین خوشبتی بااعصاب راحت ودوست داشتن همدیگه است که به وجود میاد.
اعتماد به همدیگرصداقت میاره
وشک وبد بینی به همدیگر فاصله هارو زیادمیکنه
99539
نام: شهاب
شهر: اُمید به رحمت خدا
تاریخ: 12/9/2012 11:06:47 AM
کاربر مهمان
 
.:: یَاذَالجَـــلالِ وَالاِکـــرام ::.


* ذکـــر روزهای هفتـــه:


ذکر روز شنبه: " یَا رَبَّ العَالَمین "

ذکر روز یکشنبه: " یَا ذَالجَلالِ وَالاِکرام "

ذکر روز دوشنبه: " یَا قاضِیَ الحَاجَا ت "

ذکر روز سه شنبه: " یَا اَرحَمَ الرّاحِمین "

ذکر روز چهارشنبه: " یَا حَیُّ یَا قَیُّوم "

ذکر روز پنجشنبه: " لا اِلهَ اِلا الله ُالمَلِکُ الحَقُّ المُبینَ "

ذکر روز جمعه: " اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد "


* * *

ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما

از خون ساق پای تو « یا زین العابدین(ع) »


در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد

دست گره گشای تو « یا زین العابدین(ع) »


* * *

* زینب خانم سلامات از اصفهان ، سلام و عرض ادب.

بله چشم امرتون رو در حدّ توان و به شرط حیات هر روز انجام خواهم داد ، به دیده منّت.

دعامون کنید.


* مریم خانم گرامی ۸۶۷ ، سلام و عرض ادب و خیر مقدم.

خداوند ان شاء الله به حقّ قرآن کریم و ۸ و ۴ اش عمر سرشار از خدا و همراه با عزّت و سلامتی به شما بزرگوار عطا فرماید.

حق یارتان.


99538
نام: زهرا
شهر: مشهد
تاریخ: 12/9/2012 11:04:34 AM
کاربر مهمان
  دل با صلوات محرم راز شود
سیمرغ شود بلند پرواز شود
فرمود پیامبر که با هر صلوات
درهای اجابت دعا باز شود.
سلام به همه دوستان عزیز همیشه در پناه خدا موفق و خوشبخت باشید.
بنویس در کف دستت نام مرا ای دوست
که در قنوتت نبری از یادم
99537
نام: محبوبه
شهر: مشهد
تاریخ: 12/9/2012 10:45:42 AM
کاربر مهمان
  گفتی:بمان!میخواستم،اما نمی شد
گفتی: بخوان!بغض گلویم وا نمی شد
گفتم که می ترسم من از سحر نگاهت
گفتی نترس ای خوب من،اما نمی شد
گفتی نگاهم کن،ببین،آهسته دیدم...
راهی نبود،از مرز می شد تا نمی شد
دست دلم پیش تو روشد،آه ای عشق...
راز نگاهم کاشکی افشا نمی شد
در ورطه ای از عشق وعقل افتاده بودم
چون عشق تو در حجم عقلم جا نمی شد
می خواستم ناگفته هایم را بگویم
یا بغض می آمدسراغم، یا نمی شد
گفتی که تافردا خداحافظ ولی، آه...
آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد
99536
نام: شهاب
شهر: اُمید به رحمت خدا
تاریخ: 12/9/2012 10:41:41 AM
کاربر مهمان
 
.:: یَاذَالجَـــلالِ وَالاِکـــرام ::.


قال الامام علی ابن الحسین علیه السّلام:

مَنْ لَمْ یَكُنْ عَقْلُهُ أكْمَلَ ما فیهِ، كانَ هَلاكُهُ مِنْ أیْسَرِ ما فیهِ.

كسی كه بینش و عقلش كاملترین چیزش نباشد هلاكتش آسانترین چیزش است.(بحارالا نوار: ج 1، ص 94، ح 26)

قال الامام علی ابن الحسین علیه السّلام:

إنَّ الْمَعْرِفَةَ، وَ كَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَ قِلَّةُ ریائِهِ، وَ حِلْمُهُ، ‏وَ صَبْرُهُ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.

همانا معرفت و كمال دین مسلمان در گرو رها كردن سخنان و حرف‌هایی است كه به حالش ‏سودی ندارد. همچنین از ریاء و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشكلات زندگی بردبار و شكیبا بودن و نیز دارای اخلاق ‏پسندیده و نیك سیرت بودن است.‏(تحف العقول: ص 202، بحارالا نوار: ج 2، ص 129، ح 11.)

* * *

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد

او ماند، که در کنار زینب باشد


سجّاد، که سجّاده به او دل می بست

تدبیر خدا بود که در تب باشد


25محرّم الحرام ؛

سالروز شهادت جانسوز زینت و گل سر سبد بندگان خدا ، «امام سیّـــدالسّاجـــدین(ع)» تسلیت باد.


ناله های آتشیــن دارد مدینه

داغ زین العابدین دارد مدینه


مانده بر لب نغمه های دلنشینش

پاره پاره گشتــه قلب نازنینش...


99535
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 12/9/2012 10:31:43 AM
کاربر مهمان
  به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به تمامی دوستان جدید وقدیمی حرف دل


مردی بود بسیار متمكن و پولدار روزی به كارگرانی برای كار در باغش نیاز داشت .
بنابراین ، پیشكارش را به میدان شهر فرستاد تا كارگرانی را برای كار اجیر كند .
پیشكار رفت و همه ی كارگران موجود در میدان شهر را اجیر كرد و آورد و آن ها در باغ به كار مشغول شدند .
كارگرانی كه آن روز در میدان نبودند ، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند .
روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع كارگران اضافه شدند .
گر چه این كارگران تازه ، غروب بود كه رسیدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام كرد .
شبانگاه ، هنگامی كه خورشید فرو نشسته بود . او همه ی كارگران را گردآورد و به همه ی آنها دستمزدی یكسان داد .
بدیهی است آنانی كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : این بی انصافی است . چه می كنید ، آقا ؟؟
ما از صبح كار كرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست كه كار كرده اند .
بعضی ها هم كه چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاری نكرده اند .
مرد ثروتمند خندید و گفت : به دیگران كاری نداشته باشید .
آیا آن چه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟؟
كارگران یكصدا گفتند : نه .
آن چه كه شما به ما پرداخته اید ، بیش تر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است . با وجود این ، انصاف نیست كه اینانی كه دیر رسیدند و كاری نكردند ، همان دستمزدی را بگیرند كه ما گرفته ایم .
مرد دارا گفت : من به آنها داده ام زیرا بسیار دارم .
من اگر چند برابر این نیز بپردازم ، چیزی از دارائی من كم نمی شود . من از استغنای خویش می بخشم .
شما نگران این موضوع نباشید . شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نكنید .
من در ازای كارشان نیست كه به آنها دستمزد می دهم ، بلكه می دهم چون برای دادن و بخشیدن ، بسیار دارم . من از سر بی نیازی ست كه می بخشم .
حضرت مسیح فرموده اند : بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت می كوشند .
بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند . بعضی ها هم وقتی كار تمام شده است ، پیدایشان می شود .
اما همه به یكسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند .
شما نمی دانید كه خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ، بلكه درائی خویش را می نگرد .
او به غنای خود نگاه می كند ، نه به كار ما .
از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شكفد . باید هم این گونه باشد . بهشت ، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است .
دوزخ را همین خشكه مقدس ها و تنگ نظرها برپا داشته اند .
زیرا اینان آن قدر بخیل و حسودند كه نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند !!!! .....................
اما آیا با این حال ما نباید برای رسیدن به دوست کاری کنیم ، نباید تلاشی خرج کنیم ؟؟
با این حالی که می دانیم دارای حضرت دوست زیاد است و لطف و محبتش بی اندازه ؟؟
درست است او به هرکه بخواهد بی حساب و کتاب می دهد .
ولی آیا این دلیلی برای تلاش نکردن در جهت رسیدن ما به حضرت حق می شود ؟؟


در پناه خدا باشید .
یا حق
99534
نام: نرگس
شهر: قزوین
تاریخ: 12/9/2012 10:27:48 AM
کاربر مهمان
  سلام آقا شهاب / لطف کنید یه جزءبرام در نظر بگیرید ممنون /
التماس دعا
99533
نام: طیب
شهر: شهر بزرگ آوینی
تاریخ: 12/9/2012 10:12:40 AM
کاربر مهمان
  دو تا پیرمرد باهم قدم میزدن،

یکمی جلوتر از اونا هم همسرانشون به آرومی باهم راه میرفتن و حرف میزدن.

پیرمرد اولی رو میکنه به اونیکی و میگه:

من و زنم دیروز رفتیم به رستوران که هم خیلی شیک و با کلاس بود؛

هم خیلی تر و تمیز و هم کیفیتِ غذاهاش عالی بود

و از اون مهمتر قیمت غذاش خیلی مناسب بود!

پیرمرد دوم: عه... چه جالب. واجب شد مام یه شب بریم اونجا!

حالا اسمِ رستورانه چی بود؟

پیرمرد اولی کلی فکر کرد؛کلی به خودش فشار آورد اما چیزی یادش نیومد!

بعد خیلی آروم از پیرمرد دوم پرسید:

ببین یه حشره ای هست،پرهای بزرگ و خوشگلی داره

بعضیا هم خشکش میکنن و تو خونه به عنوان تابلو ازش استفاده میکنن،اسمش چیه؟

پیرمرد دوم با تعجب : پــــــــــــــــــــــــروانه؟!

پیرمرد اول با خوشحالی: آره خودشه!

بعد با فریاد رو میکنه به پیرزنها و میگه:

پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم، اسمش چی بود؟!
<<ابتدا <قبلی 9960 9959 9958 9957 9956 9955 9954 9953 9952 9951 9950 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved