اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
9802 |
نام:
لیلای غریب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/17/2005 6:19:04 AM
کاربر مهمان
|
خدا یا!
من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبرییایی خود نداری من چون تویی را دارم اما تو چون خودت را نداری
|
|
9801 |
نام:
لیلای غریب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/17/2005 6:18:53 AM
کاربر مهمان
|
خدا یا!
من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبرییایی خود نداری من چون تویی را دارم ام تو چون خودت را نداری
|
|
9800 |
نام:
ارام
شهر:
سلیمانیة-عراق
تاریخ:
7/17/2005 5:46:48 AM
کاربر مهمان
|
azezam khnm khaste salam
az hala twldet mobarak waly khahsh meknm az omed bastan be khda hargz naomed masho be ma ngah kn 35 sal gwr w stm kshedem dedy chtor zalm ro rswa krd bayad sabr dashte bashy ta nategaya sheren an ra bchashy to zndgy har kasy qabl eshtbas w motmaen bash khda bzrge wa tora bakhshede pas tahamol dashte bash w dast be karhay ahmaqane msl khod kshy w farar nazan khahsh meknm
dwst araqy shma hameshe be yadtwn hast wa brat doay kher meknm
khda psht w panahet
|
|
9799 |
نام:
دريا
شهر:
تهران
تاریخ:
7/17/2005 5:40:51 AM
کاربر مهمان
|
اوني كه مي خواستي تو غبارا گم شد.
|
|
9798 |
نام:
لیلای غریب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
7/17/2005 5:39:03 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب شهدا
خسته از شهر انتظار
سلام
تو که می خواهی عاشقانه عاشق خدا باشی و
فکر می کنی مورد عنایت خدا قرار نگرفتی
اینها حرفهایی هست که تو میزنی.تازه نوشتی تنها هستی
خواهر خوبم!
تو تنها نیستی چون خدا رو داری مگه نمی گی که عاشق شهدا هستی
دوست دارم یک داستان رو برات تعریف کنم یک نفر میره پیش پیامبر میگه چرا هرچی خدا خدا میکنم خدا جوابم رو نمیده پیامبر میگه همین صدای تو همین خدا گفتن تو یک جوابی به تو .
من روی این فکر کردم .میدونی یعنی چی .چون خدا تورو به حال خودت رها نکرده به دلت توجه کرده دل تو الان غصه داره و من میگماین یعنی توجه خدا .
دیشب توی اتاق تنها بودم از خدا خواستم یه ذره از نورشو به من نشون بده خیلی گریه کردم از توی بالکن بیرون رو نگاه میکردم ودستامو بالا گرفته بودم.نا خوداگاه به گلی که روی یخچال بود نگاه کردم یه گل زرد که هیچوقت اونو اینقدر زیبا ندیده بودم زدم زیر گریه خیلی قشنگ بود مثل خدا به خودم گفتم خدایی که خالق این گله باید خیلی قشنگ باشه باید خیلی لطیف باشه .
اگه اینها رو خوندی بلا فاصله برام بنویس
راستی
تولدت مبارک
منتظرم
|
|
9797 |
نام:
ا.صفا
شهر:
تهران
تاریخ:
7/17/2005 4:44:01 AM
کاربر مهمان
|
دلا دیوانه شو ،دیوانه شو،دیوانگی هم عالمی دارد
|
|
9796 |
نام:
عیسی
شهر:
کرمان
تاریخ:
7/17/2005 4:12:17 AM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
خدایا به من توفیق بندگی وخدمت به خلقت را عطا کن و ان چه را صلاح می دانی به من عطا کن و انچه را به مصلحت من نمی دانی از من دور کن و مرا عاقبت به خیر گردان .الهی امین یا رب .
|
|
9795 |
نام:
زهره
شهر:
استان فارس
تاریخ:
7/17/2005 4:05:24 AM
کاربر مهمان
|
به نام خدا
خدمت خسته عزیز سلام می کنم.امید وارم بهتر شده باشید به طور اتفاقی نامه ات را دیدم من هم مثل تو هستم با این فرق که می دانم باید چه کار کنم اصلا هم دوست ندارم کسی را نصیحت کنم ولی دلم می خواهد هر چه که مفید بوده ویاد گرفتم به دیگران یاد بدهم.حالا اطفا ادرس ایمیلت را برایم بده تا بتوانم راحتتر باهم تماس بگیریم.در ضمن این را بدان تا نظر خداوند نباشد کسی نمی تواند اسم او را بیاورد چه به برسد به اینکه هدفش ومقصدش او باشد.
منتظر جوابت هستم.التماس دعا.به خدا توکل کن
|
|
9794 |
نام:
آسيه
شهر:
شیراز
تاریخ:
7/17/2005 3:27:47 AM
کاربر مهمان
|
مي خواهم بگويم مرادوست دارد دليري راد
|
|
9793 |
نام:
خسته
شهر:
انتظار
تاریخ:
7/17/2005 3:15:27 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب الزهرا {س}
سلام با انکه هنوز شک دارم ولی تصمیم گرفتم بنویسم
تابه حال بارها وبارهابه هر چیزی که امید داشتم کمکم کند متوسل شدم همه بی فایده بود میدانم اینجا درددل کردن از همه بی فایده تر است اما تنهایی ادم را مجبور میکند حرف بزند وحالا که خدا میخواهد رازم را برای غیر او فاش نکنم بگذارید کمی ازغصه هایم بنویسم شاید بغض هایم فرو کش کند
من دختری ۲۰ساله هستم درخانواده ای مذهبی بدنیا امدم مادرم خواهر شهید و÷درم جانباز جنگ وبرادرم فرمانده بسیج است و..... ومن تایک سال ÷یش از ایمان وخدا و.. نماز خواندن وروزه گرفتن وکمی هم حجابش رارعایت میکردم ان هم که چون بی حضور قلب وفهم بود هیچی {البته این خانواده اخر معنویات اهل اصلاح و به رشد رساندن دیگران نیستند حتی برای من}
تا بالاخره خدا خواست سر من هم به سنگ خورد وحالا فهمیده ام عاشقانه میخواهم عاشق خدا باشم اما من یک مشکل خیلی بزرگ دارم اول این که احساس میکنم من جز ان دسته از بندگان خدا نیستم که مورد عنایات خاص خدا قرار بگیرم ناامید نیستم ولی هیچ نشانه ای سروشی ندایی هیچی نمی یابم که دلم قرص شود خدا هم می خواهد من به عرش کبریایی اش اوج بگیرم البته میدانم جسارت بزرگی است کسی که در توبه از گذشته زشتش درمانده است بخواهد به ملکوت اعلی برسد
خیلی سرگردانم نمیدانم از کجا وچطورشروع کنم دلم میخواهد گذشته را جبران کنم ولی اطرافیانم حاضر نیستند فراموش کنند من بد بودم وب÷ذیرند که تغییر کردم ومدام گذشته را به رخم میکشند من خیلی تنها هستم وکسی را ندارم در انتخاب وتشخیص خوب وبد کمکم کند کجای این انصاف وعدالت است ÷سرها میتوانند با علما ارتباط برقرار کنند ولی ما.... هر چقدر ازخداو اءمه هم خواستم بی فایده بود جوابم را نمیدهند از من روی بر گرداندند در زندگی ام مشکلات زیادی دارم که هیچ کدام را نگفتم به خدا هم گفتم حاضرم بی شکوه همه اش را تحمل کنم فقط دنبال درمان درد وصالم عارفان در راه قرب خدا برای رسیدن تمنا میکنند من برای قرار گرفتن در راهش
÷نج شنبه تولدم است به خودم قول دادم تا اخر هفته راهم را انتخاب کنم اما دارم دیوانه میشوم من نمیتوانم انگار ÷ایم را از گلیمم درازتر کرده ام وخدا هم مرا فرستاده دنبال گردو بازی
من ناامید نیستم اما دیگر راهی ام بلد نیستم و خیلی هم بی حوصله شدم باز هم تا اخر هفته تلاشم را میکنم اما اگر نشد چی اگر خدا ردم کرد چی؟؟؟؟؟؟
من عاشق شهدا هستم از انها هم خواستم ولی گویا رسم بر ان است که به روسیاه ها نگاه نمیکنند
شما ها که بنده های خوب خدا هستید بگویید من چکار کنم خدا قبولم کند؟
|
|