شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
96342
نام: فاطمه
شهر: تهران
تاریخ: 10/14/2012 10:21:13 AM
کاربر مهمان
  سلام عطیه جان خیلی قشنگ بود ممنون من با اینکه سر کار بودمک نتونستم جلوی اشکای خودمو بگیرم راسته میگن امام رضا برات کربلا میده اخه اسمم واسه کربلا درامده خیلی اون روز گریه کردم و خوشحال شدم ولی یه مانع جلوی منو و کربلا هست نمیتونم برم یا ابا عبدالله خودت گره مشکلمو هر طور شده باز کن تا بیام آقا تورو خدا برام دعا کنید.
96341
نام: زهرا
شهر: قزوين
تاریخ: 10/14/2012 10:07:11 AM
کاربر مهمان
  در جواب اون دوستي كه گفته بود همسرم خيلي وسواس داره ميخواستم بگم پس حتما شما خيلي عالي هستين كه با اين همه وسواس شمارو انتخاب كرده.
96340
نام: عطيه
شهر: كربلا
تاریخ: 10/14/2012 9:58:18 AM
کاربر مهمان
  قسمت دوم :
توی همین احوال یکدفعه چشمم افتاد به مردی شیک پوش با کت و شلوار اطو کشیده و مرتب که دستِ بچة 9-10 ساله اش رو گرفته بود و داشت از حرم خارج می شد و به صحن میومد ؛ بچه هم لباس مرتبی به تن داشت و سفت و سخت دست بابا رو چسبیده بود . با دیدن اونها بطور عجیب و غریبی حالم دگرگون شد و مثل دفعه های قبل که نذر میکردم اون احساس گرمی و شوق رو به شدت در خودم حس کردم ؛ دیگه از اون غربت و بی اعتناییِ آزاردهنده اثری نبود . . . مثل آهن و آهنربا دارم به طرف این پدر و پسر کشیده می شم بدون اینکه بفهمم چرا؟ به طرفشون راه افتادم ولی اینکار هیچ منطقی نداره ؛ ایناکه مستحق نیستن ! احتمالا توی بهترین هتلهای مشهد اتاق دارن و یه شام مفصل هم انتظارشونو میکشه ؛ اونوقت من شام نذریِ حضرت رو بدم به اینها؟ نه اینها مستحق نیستند. یکدفعه با این افکار به خودم اومدم و دوباره سرِ جام میخکوب شدم . . . ولی انگار مقاومت بی فایدس! بی اختیار و خارج از هر محاسبه و منطقی دارم به طرفشون جذب می شم و دست خودم نیست . . . بالاخره چند ثانیه بعد دلمو زدم به دریا و راه افتادم و در حالیکه ظرف یکبار مصرف شام روی دستهام بود با احترام بهشون تعارف کردم وگفتم : سلام ! این شامِ حضرت رضا ع است و منهم از خادمین حرم هستم این مال شماست !!! حالا خودم هم نمیدونم چرا دارم این کارو انجام میدم . . .مرد شیک پوش با تعجب و بُهت ؛ مدتی به ظرف شام خیره شد و یه دفعه خون دوید توی صورتش ؛ پسرش با خوشحالی گفت : بابا شام ! و پدر بی اختیار زد زیر گریه !! . . . من مات و مبهوت با نگرانی پرسیدم : چی شده ؟ شما رو ناراحت کردم؟ پدر در حالیکه اشکهاشو از روی صورتش پاک می کرد گفت : خیر آقا ؛ ما از شما خیلی هم متشکریم ! گریه من به خاطر کرامتی است که هم اکنون از این امام بزرگوار دیدم . . .و چون نمی تونست درست صحبت کنه با سختی کلمات رو ادا کرد و دیگه گریه امانش نداد . . . چند لحظه به همین ترتیب گذشت ؛ وقتی آرومتر شد گفت : همین الان که توی حرم بودیم داشتیم ضریحو طواف میکردیم که ناگهان دیدم پسرم وسط آن شلوغی و ازدحام خم شد و چیزی از روی زمین برداشت و به دهن گذاشت و خورد . گفتم : چه کار کردی؟ این چی بود که خوردی؟ گفت : یه دونه نخودچی روی زمین افتاده بود برداشتم خوردم . من با عصبانیت دستشو کشیدم و گفتم : چرا اینکارو کردی؟ مگه تو نمی دونی که زمینِ اینجا زیر پای اینهمه زایر از شهرهای مختلف ؛ کثیف می شه و حتما اون نخودچی هم به پای اونا خورده و کثیف شده ؛ اونوقت تو اونو می ذاری توی دهنت و می خوری؟ حساب نمی کنی که هزارتا مرض می گیری؟ پسرم در حالیکه ترسیده بود بغض کرد و گفت : آخه پدر یه عالمه وقته که اینجا هستیم و من گرسنه ام ؛ شما هم که به هتل نمی رین تا شام بخوریم ؛ من خسته شدم . . .
با عصبانیت گفتم : گرسنه ای؟ به ایشان بگو گرسنه ای! . . . و اشاره کردم به ضریح حضرت رضا ع ؛ راستش خودم هم نفهمیدم که چرا در اون لحظه چنین حرفی زدم؟ و پسرم بلافاصله رو به ضریح گفت : ای امام رضا من گرسنه ام ! . . . وقتی او با صدای بلند رو به ضریح اظهار گرسنگی کرد از کار خودم خجالت کشیدم و در دلم از امام ع عذرخواهی کردم و از بقیه اعمالی که در حرم داشتم منصرف شدم تا با پسرم به هتل بریم و به او شام بدم . از حرم خارج شدیم که شما رو در صحن دیدم و این شامِ تعارفی حضرت رضا رو . . . حالا نمیدونم حال خودمو چطوری براتون توصیف کنم . ای کاش به پسرم می گفتم چیز دیگری از حضرت بخواد ؛ و مجددا زد زیر گریه . . .
آقای « ا.آ» ادامه داد : در حالیکه خودم هم گریه میکرد
96339
نام: کلافه از گیرهای بیخودی
شهر: گیربازار
تاریخ: 10/14/2012 8:43:22 AM
کاربر مهمان
  با سلام و احترام امیدوارم کسی مرا راهنمایی کند که چه کنم؟ وقتی برای خرید با همسرم بیرون می روم شاید یک صبح تا شب بگردیم فقط مثلا یک پیراهن بخرد آنهم ده بار به مامان و خواهرش زنگ می زند که این رنگ است یعنی بهم میاد تازه وقتی می خرد و به خانه می برد بعد از پوشیدن 100 بار نظرخواهی می کند دوباره پیش مادرش می پوشد تا 100 بار قسم نخوری که خوبه قشنگه قانع نمی شود بخدا تمام زندگی ام صرف این چیزهای بیهوده می گذرد این یک مثال بود در تمام خریدهای ریز و درشت زندگی همینطور گیر است همچنین وسواس می باشد.شما جای من باشی 13 سال تحمل کنی چه می کنی؟جواب قانع کننده بدهید.که خسته شدم.
96338
نام: مسافرتنها
شهر: شیراز
تاریخ: 10/14/2012 7:42:18 AM
کاربر مهمان
  سلام خدمت بچه های حرف دل من خیلی خیلی دوس دارم با خانوادم برم مشهدپابوس اقا امام رضا ولی هر وقت رفتم تنهایی رفتم دیگه سال تحویل خجالت میکشم. بهشون بگم می خوام برم مشهد.تو رو خدا همتون دعا کنید من مادرم هنوز نرفته مشهد آرزوم اینه که بره و آقاجان توفیق زیارت بدن امسال برم
96337
نام: شهاب
شهر: اُمید به رحمت خدا
تاریخ: 10/14/2012 4:19:44 AM
کاربر مهمان
  .:: یاالله ::.


* چرا عقد کرده بمانیم؟!

{اگر این مطلب ناقص آمد بقیه را در این آدرس بخوانید:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=187921}

زوج های جوانی که در دوران عقد دائم به سر می برند، از همان آغاز در تدارک مقدمات ازدواج برمی آیند. به رغم تناسبات سنتی و تمایلات اخلاقی بسیاری از خانواده ها این موضوع جای خود را به گونه ای دیگر در رسم و رسوم ازدواج باز کرده است و اکنون پس از دوران نامزدی با صیغه محرمیت که معمولاً بیش از یکی، دو ماه طول نمی کشد، نوبت به برگزاری مراسم عقدکنان می رسد و بین این مراسم تا جشن ازدواج زوج جوان، وقفه ای چندماهه می افتد.

وقتی در مورد دوران عقد صحبت می کنیم، گویا ازدواج را مرحله بندی کرده ایم. درحالی که این رویکرد نتیجه مدار، خطا در سبک زندگی است و باید جای خود را به نگاه فرایندمدار بدهد. این فرایند باید بطور پیوسته، صحیح انجام شود تا با حضور دو عنصر انسانی و عاطفی مؤنث و مذکر، محصولی از این پیوند به دست آید که خانواده نام دارد.

*آمادگی اقتصادی

توجیه بسیاری از زوج های جوان و خانواده هایشان درباره طولانی کردن دوران عقد، نیاز به فرصتی برای فراهم آوردن مقدّمات مادّی آغاز یک زندگی مشترک است، اما تجربه در کلینیک های مشاوره نشان داده است، هر وقت طول دوره عقد زیاد شده، برخوردها و مشکلات زوجین نیز افزایش یافته است. اگر کسی این توانایی را در خود نمی بیند که در یک دوره زمانی مشخص، ملزومات اوّلیه زندگی مشترک را به کمک همسرش فراهم آورد، نباید ازدواج کند زیرا در آن صورت دچار یک اشتباه تاکتیکی در شیوه زندگی شده است، یعنی پیش از احراز حدّاقل شرایط لازم، وارد موقعیتی می شود که نیاز به استفاده از برخی توانایی های مهم دارد.


* زمانی برای شناخت

بیشتر خانواده ها یا دختران و پسران جوان، دوران عقد را زمان شناخت و محک زدن طرف مقابل می پندارند ، در حالی که کارشناسان معتقدند از این فرصت تنها برای سازگار شدن با رفتارها و خصوصیاتی از شخص مقابل می توان استفاده کرد که پسندیده یا شناخته شده باشند، نه این که هر یک از زوجین بخواهد، برای اوّلین بار با مهم ترین ویژگی های سازنده و تأثیرگذار فردی که با او به عقد نکاح درآمده است، مواجه شود.

هر قدر امکان آشنایی افراد با هم در چارچوب نظارت خانواده بیشتر باشد و پس از این آشنایی نسبی و البته لازم، در صورت صلاحدید، ارتباط آنها در قالب عقد ازدواج در شناسنامه ثبت شود، وضعیت بهتری در زندگی مشترک آنها به وجود می آید، زیرا با چشمان باز انتخاب کرده اند و می توانند خود را برای شروع همسری و همدلی زیر یک سقف آماده کنند.

متناسب با فرهنگ و مسائل اخلاقی، قبل از نامزدی یک مرحله آشنایی لازم است، اما شناخت اصلی طرف مقابل نباید به زمان عقد موکول شود، زیرا طی فرایندی که به ازدواج ختم می شود، از آنجایی که بتدریج به لحاظ اجتماعی، مالی و خصوصیات رابطه فردی، ارتباط دو نفر نزدیک تر می شود، برهم خوردن رابطه، به همان نسبت ضرر وارد می کند.
دوران نامزدی و عقد، بسته به سن و شرایط مالی و تحصیلی طرفین می تواند بطور متوسط شش ماه تا یک سال طول بکشد، اما اگر این مدت به دو تا سه سال برسد دیگر نمی توان آن طور که باید آن را مدیریت کرد.

*خطرات دوران طولانی عقد

طولانی شدن دوران عقد به معنای واقعی می تواند زندگی مشترک را با خطر مواجه کند. یکی از اشتباهات اساسی در سبک زندگی این است که شخص بگوید اوّل عقد می کنم، بعد می روم سربازی و بعد از آن فکر کار و تأمین معاش را خواهم کرد. این کار یعنی پیش از آن که...
96336
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 10/14/2012 1:17:36 AM
کاربر مهمان
  اینجا خدا نیست
www.injakhodanist.blogfa.com
96335
نام: محمد
شهر: نی ریز
تاریخ: 10/14/2012 12:29:38 AM
کاربر مهمان
  سلام به مولایم صاحب العصر والزّمان.بیا اقا بیا...تا کی چشم به این جمعه ببندم تا کی اللهم عجل لولیک را بخوانم همه میگویند کسی نیست برای ظهور کسی نیست برای انتقام خون زهرا سلام الله علیها در کشور شیعی ایران بر روی در و دیوار با نوشتن نام مقدس حضرت زهرا(س) به ایشان اهانت میکنند دختران و زنان که روز به روز مرزهای عفت را میشکنند و با قیافه های انچنانی وارد کوچه و برزن می شوند ولایت اقا خامنه ای را انکار میکنند و هر حرفی را به زبان می اورند عفت کلام که خیلی وقت است که از زبان ها کوچ کرده دلمان به شما خوش کرده ایم بیا و چنان انتقامی بگیر که کس نگرفته به امید آن روز
96334
نام: ارمیا
شهر: تهران
تاریخ: 10/13/2012 10:31:52 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان خوبم.
آقا شهاب اگه ممکنه برای من هم دو جزء رو در نظر بگیرید!
96333
نام: مرتضی مهرورز
شهر: رشت
تاریخ: 10/13/2012 9:50:20 PM
کاربر مهمان
  آه که از فـراوانـی ندیدنــی ها، دیدنــی ها ز قلــم افتد...


سر به زیر

روایت نوشت :

صدای اذان به گوش می رسید، داخل دانشکده بودم، از محوطه ی دانشگاه رد می شدم تا به نمازخونه برسم، به یک باره متوجه شدم یکی از دوستان از پشت هی صدام می زنه و داره میاد به سمتم!
بهم گفت : آخه تو چطور منو نمی بینی؟!
بهش گفتم : از بس ندیدنی زیاد شده، دیدنی ها هم دیگه دیده نمیشه.


غم نوشت :

از بس بی رغبتم به آن هایی که درخور دیدن نیستند، که دگر دیدنی ها را نیز، ز قلم انداخته ام.

http://maena.ir/post/44
مرتضی مهرورز
<<ابتدا <قبلی 9640 9639 9638 9637 9636 9635 9634 9633 9632 9631 9630 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved