اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
96242 |
نام:
شهاب
شهر:
اميد به رحمت خدا
تاریخ:
10/10/2012 8:03:44 PM
کاربر مهمان
|
.:: ياالله ::.
* تفریح پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله):
گاهى که پيامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) مى خواستند تفريحى كرده باشند، و اظهار شادمانى كنند، به ابوذر مى فرمودند: جريان آغاز گرایش خود به اسلام را براى ما بازگو كن.
ابوذر، سرآغاز گرايش خود به اسلام را چنين بيان مى كرد:
ما در ميان قوم خود، بُتى داشتيم كه نامش (نهم) بود. مدّتها اين بت را پرستش مى كرديم. روزى من كاسه شيرى بر سر آن بت ريختم، همين كه از بت غافل شدم، سگى گرسنه از راه رسيد و آن شير را كه به بدن بت ماليده شده بود، ليسيد، و در پايان، پاى خود را بلند نمود و روی آن بت ادرار كرد!
هماندم نسبت به بت بى علاقه شدم، و خطاب به بت گفتم:
اى بت (نهم)، برايم آشكار شد كه تو از شرافت و ارزش به دور هستى، و همين باعث دورى من از تو گشت. چون كه ديدم سگى بر تو بالا رفت و تو را ليسيد، و سپس بر تو ادرار كرد، و تو امروز نتوانستى خود را از (اهانت) سگ، بازدارى تا بر گردنت ادرار نكند.
وقتى كه همسرم (امّ ذر) اين سخن را از من شنيد، ناراحت شد و به من گفت: گناه بزرگى مرتكب شدى كه مى خواهى پرستش (بت نهم) را ترك كنى! جريان ادرار كردن سگ را برايش گفتم.
او نيز مثل من، از بت متنفر شد و به من گفت:
ای ابوذر! براى ما خدائى را بجوى كه بزرگوار و بخشنده و با ارزش باشد. آن بتى كه سگ پستى بالاى او برود و او نتواند آن سگ را از خود باز دارد، خدا نيست. آن كسى كه در برابر سنگ، سجده مى كند و به پرستش آن مى پردازد، گمراه و بى خرد و نادان است.
پيامبر (ص) به ابوذر فرمود: آرى، ام ذر به راستى سخن درست گفت، كه جز مردم گمراه و بى خرد در برابر سنگ، سجده نمى كنند.
به اين ترتيب، ابوذر اين خاطره عجيب و شيرين زندگى خود را براى پيامبر(ص) نقل مى كرد، و آن حضرت با لبخند پر معناى خود، يادآور ارزشهاى اسلام مى شد كه موجب نجات آنها و ساير مردم از خرافه پرستى گرديد.
منابع:
* الاصابه - رياحين الشريعه ج 3 ص 393
* داستان دوستان، ج 1
|
|
96241 |
نام:
مقداد
شهر:
اهواز
تاریخ:
10/10/2012 7:44:32 PM
کاربر مهمان
|
سلام اهالی اهل دل
امیدوار به رحمت خدا
این وبلاگ جناب خروش
http://kojayid-yaran.blogfa.com/ .......... این وبلاگ عبدالفاطمه
http://www.abd-e-bano.blogfa.com/
..............
اینم وبلاگ ما
http://moflehon.blogfa.com/
|
|
96240 |
نام:
زينب سلامات
شهر:
اصفهان
تاریخ:
10/10/2012 7:43:41 PM
کاربر مهمان
|
بارالها ! , , , ديده دلهايمان را از انچه مخالف دوستي توست كور گردان [امام سجاد عليه السلام در دعايش ]
گفتم بزرگترين اشتباه؟ گفت عاشق شدن! گفتم بزرگترين شكست؟ گفت شكست عشق گفتم بزرگترين درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن گفتم بزرگترين غصه؟ گفت يك روز چشمهاي معشوق رو نديدن گفتم بزرگترين ماتم؟ گفت در عزاي معشوق نشستن گفتم قشنگترين عشق؟ گفت شيرين و فرهاد گفتم زيباترين لحظه؟ گفت در كنار معشوق بودن گفتم بزرگترين رويا؟ گفت به معشوق رسيدن پرسيدم بزرگترين ارزوت؟ اشك تو چشماش حلقه زد و با نگاهي سرد گفت [مرگ]
|
|
96239 |
نام:
مسافر
شهر:
اسلام
تاریخ:
10/10/2012 7:32:24 PM
کاربر مهمان
|
سلام.. خانم یاس از خرم آباد.. شما اگه میشه خیلی رک اما بسیار با احترام و مودبانه با خونوادتون صحبت کنید و معیارهای زندگی تون رو بهشون توضیح بدید و بهشون بگید به عنوان یک انسان خداوند شما را مختار آفریده و یادآوری کنید که پیامبر اکرم از دخترشون فاطمه نظرشون رو درباره همسرشون پرسیدند..البته اول بگید می دونید که خونوادتون جز خوشبختی شما چیز دیگه ای نمی خواند! گاهی درک این موضوع که ما هم بزرگ شدیم و فکر و عقیده داریم برای خونوادهامون سخته.. به خصوص عجیب شده که همیشه پدر و مادرامون ما رو همون کوچولوهایی تصور می کنند که بهشون تاتی تاتی کردن یاد دادند..و یادشون می ره جوون خواستها و نیازهایی داره! .. خدایا کمک کن ارتباط صحیحی با جوونها و خانوادهاشون ایجاد بشه..همراه با احترام متقابل.. .. *********** برای مردم آخرالزمان که خودم هم جز اونها هستم,تقاضای فرج از خداوند دارم! خدا پشت و پناهتون!
|
|
96238 |
نام:
ف-ک
شهر:
ابوموسی
تاریخ:
10/10/2012 6:35:39 PM
کاربر مهمان
|
دلم واسه خانوادم تنگ شده در حال حاضر ساکن ابوموسی هستم و نمی تونم اونارو ببینم
|
|
96237 |
نام:
سیدعلی سالاری
شهر:
یزد
تاریخ:
10/10/2012 6:20:13 PM
کاربر مهمان
|
در این درگه که گه گه که که و که که شود گاهی به امروزت مشو غره که از فردا نه آگاهی
|
|
96236 |
نام:
فاطمه محب علی (ع)
شهر:
بندرلنگه
تاریخ:
10/10/2012 5:54:38 PM
کاربر مهمان
|
بنام خدا خدایی که بین بندگانش هیچ فرقی نمی گذارد سلام به همه دوستان نمی دونم چه رابطی بین من وغم ودل تنگی وجود داره که هیچ وقت خدا ازمن دور نمیشم دل گرفته دیگه خسته شدم از بس قلب میگیره تو چشام اشک جمع میشه نمی زارم که بریزه من از همه چیز دارم دارم خسته میشم نمی دونم چرا چرا دارم اینجوری میشم من از زندگی کردن خستم خستم نمی دونم چرا من که در ظاهر هر کی منو می بینه دختر سر حال وخندان هستم ولی در خلوت خودم من اون چیزی که همه فکر میکنند نیستم من خیلی تنهام خیلی تنهام.فردا باید برم سر مزار مادرم کاش مادرم زنده بود می تونستم سرم رو پاهای قشنگ بزارم وتمام گریه هام اونجاکنم و اون با صدای دلنشینش قربون صدقم بره چقدر دلم براش تنگه خیلی بهش احتیاج دارم تو خونه نمی تونم گریه کنم چون خواهر کوچیکم ناراحت میشه چشام اجازه نمی دن که بنویسم برام دعا کنید ..................
|
|
96235 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
10/10/2012 4:38:53 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا
سلام
سرکار خانم عطیه از کربلا
ببخشید می خواستم از شما دوست گرامی ،یک تقاضا کنم .
لطفا اکر امکانش هست یک بار دیگر داستان غذا نذری خادم حرم امام رضا ( ع ) را در سایت بگذارید .
خیلی دلم می خواهد آخر این داستان زیبا را که ناتمام مانده بدانم .
باتشکر از شما دوست گرامی.
در پناه خدا باشید .
یا حق
|
|
96234 |
نام:
عاشق شهدا
شهر:
شهدا
تاریخ:
10/10/2012 4:34:58 PM
کاربر مهمان
|
بنام رب المهدی (عج) اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت: من رفتنی ام! گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟ گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!! یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟ گفت: بیمار نیستم! گفتم: پس چی؟ گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ... حرص می زنند و دیگران را می آزارند ... دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب... التماس دعا
|
|
96233 |
نام:
شهاب
شهر:
ُاُميد به رحمت خدا
تاریخ:
10/10/2012 3:53:22 PM
کاربر مهمان
|
♡ اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ♡ بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ♡ يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ «6» فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ «7» وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «8» {سورةالزلزال} در آن روز مردم به صورت گروه هاى پراكنده (از قبرها) خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود! (6)پس هر كس هموزن ذرّه اى كار خير انجام دهد آن را مى بيند. (7)و هر كس هموزن ذرّه اى كار بد كرده آن را مى بيند. (8)
* * *
امام كاظم عليه السّلام فرمودند: لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْمٍ فَاِنْ عَمِلَ خَيْرا اسْتَزادَ اللّهَ مِنْهُ وَ حَمِدَ اللّهَ عَلَيْهِ وَ اِنْ عَمِلَ شَيْئا شَرّا اسْتَغْفَرَ اللّهَ وَ تابَ اِلَيْهِ؛ از ما نيست كسى كه هر روز اعمال خود را محاسبه نكند تا اگر نيكى كرده از خدا بخواهد بيشتر نيكى كند و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر بدى كرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه نمايد.(الاختصاص، ص 26)
♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ خـتـــم قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت نهم ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀
☁جزء1: الهام خانم از اصفهان ☁جزء2: فاطمه محبّ علی(ع) گرامی از بندرلنگه ☁جزء3: شهاب ☁جزء4: زینب خانم سلامات از اصفهان ☁جزء5: گمنام گرامی از کاشکی کربلا ☁جزء۶: نرگس خانم گرامي از کرج ☁جزء۷: کنيز زهرا(س)ي گرامي از کربلا ☁جزء۸: عاشق شهداي گرامي از شهر شهدا ☁جزء9: مردد گرامی از شهر تردید ☁جزء10: هاجر خانم از تبریز ☁جزء11: هاجر خانم از تبریز ☁جزء12: هاجر خانم از تبریز ☁جزء13: شهاب ☁جزء1۴: فاطمه خانم از قائن ☁جزء1۵: فاطمه خانم محب علي(ع) از بندر لنگه ☁جزء1۶: عاشق گرامي شهدا از شهر شهدا ☁جزء1۷: اميدوار گرامي به رحمت خدا از همدان . . .
◁ توجه:
◁ این ختم قرآن به نیّت دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت حجّت(عج) و هديه به آن حضرت می باشد و می بایست همراه با تدبّر در آیات الهی انجام شود تا هديه اي مناسب براي حضرتش باشد.
◁ برای استفاده از قرآن آنلاین همراه با متن ، ترجمه ، قاری ، انتخاب فونت دلخواه ، جستجو در قرآن و ... می توانید از سایت http://tanzil.net استفاده بفرمایید.
◁ هر یک از اعضاء محترم حرف دل(قدیمی و جدیدالورود) با اعلام آمادگی خود در همین فضای حرف دل ، تعداد جزء های مورد درخواستشون رو اعلام بفرمایند تا براشون ثبت بشه.
◁ بهتر اینه که شماره ي جزء هاي انتخابي اعلام نشه تا محدودیتی پیش نیاد و فقط تعداد جزء های مورد درخواست را اعلام فرماييد . بدیهیه که در صورت اعلام شماره جزء ، فردی که زودتر درخواستش ثبت بشه حقّ تقدّم داره.
◁ قرائت جزءهاي انتخاب شده زمان و مهلت مشخصي نداره و هر موقع که قرائت بفرماييد مناسبه منتها اگه در نوبت هاي بعدي بخواهيد شرکت بفرماييد جزء قبلي رو بايد به اتمام رسونده باشيد. به محض پایان هر نوبت ، نوبت بعدی این طرح آغاز و اعلام خواهد شد.
التمــ♡ــاس دعــ♡ــا.
|
|