اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
96202 |
نام:
عاشق شهدا
شهر:
شهدا
تاریخ:
10/9/2012 5:13:38 PM
کاربر مهمان
|
بنام رب المهدی (عج)
♥ میگن با هرکی دوست بشی شکل و فرم اونو میگیری… فکرشو بکن اگه با خدا دوست بشی چه زیبا شکل میگیری
سلام و خدا قوت به اقا شهاب لطف کنید یک جزء به اسم من ثبت کنید
|
|
96201 |
نام:
مهرابی
شهر:
سنندج/اصفهان
تاریخ:
10/9/2012 4:35:34 PM
کاربر مهمان
|
سلام چرا اتاق گفتگو را برداشتید؟چون....عضو شد؟شاید هم برای...ناپیدا است.
***************** مدیریت حرف دل
با سلام بخش تالار گفتگو از سایت حذف نشده، فقط به دلیل اهمیت نزدیک شدن ماه محرم بخش جدید سایت با نام شعر و سبک برای استفاده مداحان جوان کشور، به جای لینک تالار گفتگو در بالای سایت قرار گرفت.
برای دسترسی به تالار می توانید در منوی سمت راست سایت، بر روی گزینه خدمات رفته و لینک تالار را کلیک کنید.
ومن الله التوفیق
|
|
96200 |
نام:
فاطمه محب علی (ع)
شهر:
بندرلنگه
تاریخ:
10/9/2012 4:32:44 PM
کاربر مهمان
|
بنام خدا خدایی که هیچ فرقی بین بندگانش نمی گذارد سلام بچه ها ایشالله هرکی هرچی قسمتش خدا بحق زهرا (س)بهش بده به منم هرچی خیره بده. آقا شهاب لطفا اسم منو دوباره واسه ایه جزءدیگه قران کریم بنویسید لطفا .ایشاالله قطره ای باشیم در دریای پر عظمت معرفت مولایمان. یاعلی
|
|
96199 |
نام:
عاشق شهدا
شهر:
شهدا
تاریخ:
10/9/2012 4:15:23 PM
کاربر مهمان
|
بنام رب المهدی (عج) سلام به همه حرف دلیهای محترم
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا به کمک نیازمندی برود . لباس پوشید و به راه افتاد. در راه مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت ، لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی شد. در راه در همان نقطه دوبارهً زمین خورد و دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت ، بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی شد.در راه با مردی که چراغی در دست داشت برخورد کرد. مرد گفت : من دیدم شما در راه دو بار به زمین خوردید، از این رو چراغی آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بسیار تشکر کرد و هر دو به راهشان ادامه دادند.به نزدیکی محل که رسیدند ، هوا کمی روشن شده بود و تصمیم به جدایی می گیرند که مرد دوم ناگهان باز می گردد و می گوید : (من شیطان هستم.) مرد اول با شنیدن این حرف جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد: من شما را در راه کمک به آن نیازمند دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و بازگشتید، خداوند همه گناهان شما را بخشید و من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، و با علاقه بیشتری بازگشتید و به خاطر آن، خداوند همه گناهان افراد خانواده ات را نیز بخشید.راستش را بخواهید ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، خداوند گناهان تمامی افراد دهکده تان را نیز ببخشد. بنا براین، تصمیم گرفتم خود سالم به مقصد برسانمتان
التماس دعا
|
|
96198 |
نام:
فاطمه
شهر:
قاین
تاریخ:
10/9/2012 4:09:32 PM
کاربر مهمان
|
سلام اقاشهاب یه جزءبرام ثبت کنید
|
|
96197 |
نام:
کنیز زهرا
شهر:
کربلا
تاریخ:
10/9/2012 3:50:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام سید سلام به همه ی شما سروران اومدم بگم من مثل شما بلد نیستم حرفای قشنگ بنویسم اما حرفای همه رو میخونم روزی چند بار بهتون سر میزنم امیدوارم مشکلات همه ی شما عزیزان حل بشه به برکت صلوات بر محمد و آل پاکش
|
|
96196 |
نام:
مهراز
شهر:
سمنان
تاریخ:
10/9/2012 3:47:39 PM
کاربر مهمان
|
اگه میشه قسمت صوتی جوری طراحی بشه که بدون دانلود بشه گوش کرد
|
|
96195 |
نام:
sa
شهر:
هرجا که او باشد
تاریخ:
10/9/2012 3:38:07 PM
کاربر مهمان
|
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور التماس دعا دوستان خوب حرف دل
|
|
96194 |
نام:
زهرا
شهر:
کنگاور
تاریخ:
10/9/2012 3:07:32 PM
کاربر مهمان
|
سلام بچه هاهرچی گشتم دنبال کسی که بتونم باهاش حرف بزنم کسی رو پیدانکردم ولی فکر میکنم اینجا میتونم حرفهای دلمو بزنم ازعیدسال۸۹که ازطرف مدرسه رفتم اردوی راهیان نور وقتی خادمای اونجا رو دیدم ازشهدا خواستم که دفعه ی بعد منم به عنوان خادمشون بطلبن چندبار خواستم براخادمی ثبت نام کنم ولی جورنشدفکر کنم شهدا راضی نبودن حالاامسال بعددوسال ونیم انتظاربراخادمی ثبت نام کردم ولی بازم میترسم شهدا برام دعوتنامه نفرستن توروخدا شما که پیش شهدا آبرو دارید برام دعا کنیدخیلی دلم تنگه فکرمیکنم روز بروز دارم ازشون دورتر میشم برام دعاکنید التماس دعا.....
|
|
96193 |
نام:
جا مانده از راه خدا
شهر:
تهران
تاریخ:
10/9/2012 3:03:26 PM
کاربر مهمان
|
به نام خداوند یکتا سلام به تک تک دوستان جدید و قدیمی حرف دل
موسی مندلسون ، پدر بزرگ آهنگ ساز شهیر آلمانی ، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود . قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت . موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار دوست داشتنی به نام فرومتژه داشت . موسی در کمال ناامیدی ، عاشق آن دختر شد . ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود . زمانی که قرار شد موسی به شهر خود باز گردد ، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند . دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت . ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد . موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند ، با شرمساری پرسید : - آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود ؟؟ دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : - بله ، شما چه عقیده ای دارید ؟؟ - من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند . هنگامی که من به دنیا آمدم ، عروس آینده ام را به من نشان دادند . ولی خداوند به من گفت : - همسر تو گوژپشت خواهد بود . درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم : اوه خداوندا !! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است . لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن . فرومتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید . او سا لهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود . و هر دو از زندگی کردن در کنار هم بسیار راضی و خوشحال بودند .
************************ دوست خوبم خاک پای مولا از بوستان مهدی ، لطفا اسم این بنده گناهکار حقیر را در طرح خوبتان بنوسید .
در پناه خدا باشید . یا حق
|
|