اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
95942 |
نام:
سحر
شهر:
قلب محمدم
تاریخ:
10/3/2012 7:34:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام یکیم بامن حرف بزنه توخونه که هیچکس ماروتحویل نمیگیره حداقل شما به ما یه نیم نگاهی بندازید البته ببخشید اگر زحمتی نیست
|
|
95941 |
نام:
گمنام
شهر:
عشق
تاریخ:
10/3/2012 7:33:52 PM
کاربر مهمان
|
خدایا خسته شدم از حرفایی که توی دلم مونده، دیگه طاقت نگه داشتنش رو ندارم، اشکام دیگه نمیتونن نریزن ، نبارن،خدایا اونایی که عاشق خودت بودن رو چه زود شهیدشون کردی و بردیشون پیش خودت، دنیا پر شده از آدمایی که فقط عاشق خودشون هستن و پول و مقام و... چرا این آدما از اسم شهدا به خاطر رسیدن به اهداف پست دنیاییشون استفاده میکنن و هیچکس حق اعتراض هم نداره، خدایا کی میخوای عدالتت رو برقرار کنی پس؟؟؟؟کی میاد اون نماد انسانیت توی دنیایی که دیگه انسانیت فراموش شده و به تاریخ سپرده شده؟؟؟ کی میاد پرچم عدالتت رو توی دستاش بالا ببره ؟؟؟ خدایا حالم از همه آدمای ظاهرنمای ریاکار بهم میخوره خدایا کمــــــــــــــــــــــــــــــــک!!!
یادمه از وقتی یاد گرفتم کلمه شهید رو بنویسم ،همیشه با مداد قرمز مینوشتمش، چون واسم با بقیه کلمات فرق داشت، خیلی مقدس بود واسم،ولی یه عده آدم اینطوری از این کلمه مقدس سو استفاده میکنن. دلم میسوزه واسشون که اینقدر حقیرند ولی نمیخوان باور کنند، از این کلمه استفاده میکنند تا حقارتشون رو مخفی کنن. خدایا به خودت واگذارشون میکنم الهی رضا برضائک و تسلیما لامرک
|
|
95940 |
نام:
حامد ح ی
شهر:
تهران
تاریخ:
10/3/2012 7:31:44 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
من به خدا دروغ گفتم و خدا هيچ گاه به خاطر دروغ هايم مرا تنبيه نکرد.
مي توانست، اما رسوايم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.
هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه اي آوردم پذيرفت.
هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.
اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هايش را شنيدم اما نپذيرفتم.
چشم هايم را بستم تا خدا را نبينم و گوش هايم را نيز، تا صداي خدا را نشنوم.
من از خدا گريختم بي خبر از آن که خدا با من و در من بود.
مي خواستم کاخ آرزوهايم را آن طور که دلم مي خواهد بسازم.
نه آن گونه که خدا مي خواهد. به همين دليل اغلب ساخته هايم ويران شدو زير خروارها آوار بلا و مصيبت ماندم. من زير ويرانه هاي زندگي دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم اما هيچ کس فريادم را نشنيد و هيچ کس ياريم نکرددانستم که نابودي ام حتمي است.
با شرمندگي فرياد زدم خدايا اگر مرا نجات دهي، اگر ويرانه هاي زندگي ام را آباد کني با تو پيمان مي بندم هر چه بگويي همان را انجام دهم. خدايا! نجاتم بده که تمام استخوان هايم زير آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسي بود که حرف هايم را باور کرد ومرا پذيرفت نمي دانم چگونه اما در کمترين مدت خدا نجاتم داداز زير آوار زندگي بيرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خداي عزيز ممنون بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمايم......
|
|
95939 |
نام:
حامد ح ی
شهر:
تهران
تاریخ:
10/3/2012 7:13:12 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟... خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی. کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید.. خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ... ((.... مـادر...))
|
|
95938 |
نام:
ح
شهر:
تهران
تاریخ:
10/3/2012 7:07:20 PM
کاربر مهمان
|
تنهايي هاي من..
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت....
راهی بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق اتشين و پر از درد بی اميد
در وادی گناه و جنونم کشانده بود ....
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای ديده شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود ..
رفتم که با نگفته ها به خود ابرو دهم...
رفتم مگو ، مگو که چرا رفت ،ننگ بود
از پرده خموشی و ظلمت ،چو نور صبح
بيرون فتاده بود به يک باره راز ما
|
|
95937 |
نام:
من
شهر:
نمیدانم
تاریخ:
10/3/2012 5:28:39 PM
کاربر مهمان
|
چرا نفهمید وقتی دلم باهاش بود چرا وقتی فهمید مغرور شد چرا اسم منو برد وقتی دلش جای دیگه بود چرا میگن با نامحرم رابطه داره چرا باورم نمیشه چرا وقتی میبینمش ازش متنفرم چون تمام کاراش یادم میاد چرا وقتی نیست دلم میگیره... چرا وقتی شنیدم میخواد بره قلبم داشت در می اومد چرا نه میتونم باشه...نه میتونم نباشه... چرا .......چرا.......چرا.......... بی حیایی دخترایی باعث شد کسی رو که آرزوم بود خودم برونمش...... ولی هنوزم........... من چه کنم؟
|
|
95936 |
نام:
آرامش
شهر:
تهران
تاریخ:
10/3/2012 5:16:19 PM
کاربر مهمان
|
خواهید به سوی دوست پرواز کنید؟
یا زندگی دوباره آغاز کنید؟
یک پنجره از اتاق تنهاییتان
هر صبح به سمت کربلا باز کنید
|
|
95935 |
نام:
مریم
شهر:
میناب
تاریخ:
10/3/2012 5:00:13 PM
کاربر مهمان
|
دلم گرفته ازاونایی که میگن دوست دارم اما بهت دروغ میگن
|
|
95934 |
نام:
مرضیه
شهر:
اصفهان
تاریخ:
10/3/2012 4:49:55 PM
کاربر مهمان
|
سایت خوبی دارید.دمتون گرم
|
|
95933 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
10/3/2012 3:24:03 PM
کاربر مهمان
|
دل تنگم خیلی حرف برای گفتن داره اما هم صحبت و گوش شنوایی نداره.چه کنم با این خلوتم ؟ چقدر مگه می تونه این دلم حرفاشو تو خودش نگه داره؟؟؟؟
خدایا خستم..... به دادم برس!!!!!!!!!!!! نذار بیشتر ازین ............
بازم دوست دارم خدا جونم آخه تو تنها هم صحبتم هستی چه کنم که تو صبرت زیاد و من کم؟ تو بزرگی و من بنده حقیرت؟ تو خدایی و من بنده کم طاقتت
خدایا بهم صبر بده
|
|