اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
94872 |
نام:
مهتاب قدمی
شهر:
ایلام
تاریخ:
9/8/2012 1:12:50 PM
کاربر مهمان
|
خدایا خیلی نامردی چرا از من بدت میاد مگه من چه گناهی کردم.....چرا هیچ جوابی نمیشنوم من
|
|
94871 |
نام:
المیرا
شهر:
تهران
تاریخ:
9/8/2012 1:05:22 PM
کاربر مهمان
|
چقدر حقیر و کوچک است آنکه به خود مغرور است، چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار می گیرند...
|
|
94870 |
نام:
زينب سلامات
شهر:
اصفهان
تاریخ:
9/8/2012 12:52:42 PM
کاربر مهمان
|
خدمت مادر بهشت رضا خواهش كاري نكرديم وظيفه ما مسلمانان همينه تو تنهايي بايد پشت هم بگيريم و راهنمايش باشيم هر چند با ياد خدا كسي تنها نيس پس اميدت به خدا باشه
|
|
94869 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
9/8/2012 12:43:33 PM
کاربر مهمان
|
*ادامـــه:
حضرت فرمود: «به راستی که خداوند، تو را هدایت فرموده است». بعد سه مرتبه فرمود: «خدایا! هدایتش فرما». بعد فرمود: از من هر چه می خواهی سؤال کن.
عرض کردم: «پدر و مادر و خانواده من، نصرانی هستند و مادرم نیز نابیناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنان غذا بخورم؟». حضرت فرمود: «آنها گوشت خوک می خورند؟». عرض کردم: «نه، با آن تماس هم نمی گیرند و دست به آن نمی زنند». فرمود: «با آنها باش؛ مانعی ندارد و مواظب مادرت باش و با او خوشرفتاری کن و هر گاه بمیرد، او را به دیگری وامگذار. خودت به کارش اقدام کن و به کسی مگو تا نزد من در مِنا بیایی، ان شاءالله.
در منا خدمت حضرت رفتم. دیدم مردم دور او را گرفته اند و او مانند معلم کودکان بود که گاهی این و گاهی آن از او سؤال می کردند. وقتی به کوفه رفتم، نسبت به مادرم مهربانی می کردم و خود به او غذا می دادم و لباسهایش را تمیز می کردم و مدام خدمتکارش بودم. مادرم به من گفت: پسر جان! تو زمانی که در دین ما بودی با من چنین رفتار نمی کردی؟ این چه چیزی است که از تو می بینم، از زمانی که از دین ما بیرون رفتی و به دین حنیف داخل شدی؟
گفتم: «مردی از فرزندان پیامبر ما به من چنین دستوری داده است». مادرم گفت: «آن مرد آیا پیامبر است؟» گفتم: «نه، بلکه او فرزند یکی از پیامبران است» مادرم گفت: «پسر جان! این مرد پیغمبر است؛ زیرا این دستوری را که به تو داده، از سفارشهای پیامبران است». گفتم: مادرم! بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیامده و او پسر پیامبر است». مادرم گفت: دین تو بهترین دین است آن را به من عرضه کن.
من دینم را به او عرضه داشتم. او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا آورد و شب، عارضه ای بر او رخ داد و بیمار شد. به من گفت: «پسر جان! آنچه به من آموختی، دوباره تکرار کن». من آنها را تکرار کردم. مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت. چون صبح شد. مسلمانها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در قبرستان دفنش نمودم.
آري، احترام به پدر و مادر واجب است و بي احترامي به آن ها گناه بزرگي است كه خداوند به راحتي از آن نمي گذرد و تا روز قيامت صبر نمي كند و فرزند خطاكار را سريع مجازات مي نمايد. پيامبر بزرگ ما در اهميت اين موضوع مي فرمايد: «كيفر سه گناه تا قيامت به تاخير نمي افتد عاق پدر و مادر، ظلم و تجاوز به مردم و ناسپاسي در مقابل احسان و نيكي ديگران.»
«بارالها ما را قدردان پدر و مادرمان قرار بده.»
|
|
94868 |
نام:
بی کس
شهر:
خرو
تاریخ:
9/8/2012 12:30:12 PM
کاربر مهمان
|
انسان همان میشود که اغلب به آن فکرمیکند...پایه واساس هرشکست وپیروزی خود انسان است...وهر انسانی بی شک انسان نیست!!!!!!!!
|
|
94867 |
نام:
مرتضی
شهر:
نوشهر
تاریخ:
9/8/2012 12:29:55 PM
کاربر مهمان
|
من نگویم که مرااز قفس آزاد کنیذ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
|
|
94866 |
نام:
شهاب
شهر:
امید به رحمت خدا
تاریخ:
9/8/2012 12:08:42 PM
کاربر مهمان
|
نام: mohammadmehdi شهر: karaj ایمیل تاریخ: 9/6/2012 10:41:11 PM پنج شنبه، شانزدهم شهریور ماه 1391 خدایا امتحان کنکور دانشگاه علمی کاربردی هم رد شدم من نه دانشگاه رفتم نه زن گرفتم مثل الاغ هم کار کردم عمر منو دیگه کوتاه کن تمومش کن بسه دیگه بخدا خسته شدم دیگه از بسگی تاوان ندونم به کاریهای پدر حر...مو دادم
* * *
.:: یاالله ::.
حرف دلی های ارجمند ، سلام و عرض ادب.
من دو بار تو حرف دل بد جوری قاطی کردم ، یک بار چند سال پیش که یه ... به مادرش توهین کرد!!! و این بار یه ... دیگه که به پدرش توهین کرده!!!
اوّل خواستم جوابش رو مستقیم بدم ، امّا صلاح ندیدم.
خداوند عزیز تک تک ذرّات عالم رو رو حساب کتاب و با دقیق ترین رموز در کنار هم قرار داده است و هیچ چیزی بدون حساب و کتاب نیست. حواسمون باشه وقتی در مورد هر چیزی صحبت می کنیم به منزلت و جایگاهش هم توجهی داشته باشیم.
"پدر" و "مادر" هر دو بعد از خداوند متعال از لحاظ جایگاه و منزلت قرار گرفته اند و خود خداوند در جای جای قرآن کریم اهمیت موضوع رو به ما یادآوری می کند وتوجه به پدر و مادر و چگونگی رفتار با آنها یکی از مسائلی است که در نزد خداوند بسیار اهمیت دارد و به همین علت ، آیات مختلفی از قرآن کریم به این موضوع اختصاص یافته و در این زمینه روایات متعددی نیز از اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده است که جوانب متفاتی از آنرا برای ما مشخص می کند . حتی گاهی اوقات به هنگام بررسی آیات قرآن کریم و یا روایات ائمه طاهرین(علیهم السلام) با تعابیر شگفت انگیزی مواجه می شویم که شاید کمتر بتوانیم نظیر آنها را در موضوعات دیگر بیابیم:
«وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعبُدُوا اِلاّ اِیاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحسانا».[سوره اسراء،آیه23] «پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر، نیکی کنید.»
«أن اشکرلی و لوالدیک»؛[سوره مبارکه لقمان،آیه14] «مرا و پدرت و مادرت را شکرگزار باش».
«وَاعبُدُوا اللّه وَ لا تُشرِکوا بِهِ شَیئاً و بِالوالِدَینِ اِحساناً».[سوره نساء،آیه ] «و خداوند را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکی کنید.»
و الی ماشاءالله ...
حال فرض بگیریم یک پدر یا یک مادر بدترین انسان روی زمین و کافر باشند آیا باید به آن ها بی احترامی کنیم و حرمتشان را نگه نداریم؟!
زکریا بن ابراهیم می گوید: من نصرانی بودم و مسلمان شدم. در موسم حج به مکه مشرّف شدم. سپس خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم: «من نصرانی بودم و مسلمان شده ام». امام علیه السلام به من فرمود: «از اسلام چه دیدی؟» گفتم: قول خداوند متعال که می فرماید:
«ما کنتَ تَدری مَاالکتابُ وَ لاَ الایمانُ وَ لکن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِهِ مَن نَشاءُ».[سوره شوری،آیه52] «ای پیامبر! تو پیش از این، کتاب و ایمان را نمی دانستی که چیست و ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن، هر کسی از بندگان خویش را که بخواهیم، هدایت می کنیم».
حضرت فرمود: «به راستی که خداوند، تو را هدایت فرموده است». بعد سه مرتبه فرمود: «خدایا! هدایتش فرما». بعد فرمود: از من هر چه می خواهی سؤال کن.
عرض کردم: «پدر و مادر و خانواده من، نصرانی هستند و مادرم نیز نابیناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنان غذا بخورم؟». حضرت فرمود: «آنها گوشت خوک می خورند؟». عرض کردم: «
|
|
94865 |
نام:
فرنگی هادی ورنکش
شهر:
فرحزاد
تاریخ:
9/8/2012 12:07:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام به دوستای عزیزم من دلم خیلی گرفته شماچطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
|
94864 |
نام:
ارمیا
شهر:
تهران
تاریخ:
9/8/2012 12:02:00 PM
کاربر مهمان
|
سلام.آقا شهاب،اگه ممکنه برای من هم یه جزء رو در نظر بگیرید.
|
|
94863 |
نام:
مادر
شهر:
بهشت رضا
تاریخ:
9/8/2012 11:15:59 AM
کاربر مهمان
|
از تمامی شما بچه های حرف دلی تشکر میکنم که در این مدت با ارسال پیام های همدردی به این بنده حقیر کمک کردید تا احساس تنهایی کمتری کنم.بازم از همگی شما ممنونم.
|
|