شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
94862
نام: شهاب
شهر: امید به رحمت خدا
تاریخ: 9/8/2012 11:14:35 AM
کاربر مهمان
 

♡ اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ♡ بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ ♡

وَعَلَى اللّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَمِنهَا جَآئِرٌ وَلَو شَاء لَهَدَاكُم أَجمَعِينَ.
و بر خداست كه راه راست را (به بندگان) نشان دهد؛ اما بعضى از راه‏ها بيراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏ كند (؛ولى اجبار سودى ندارد). (سوره مبارکه نحل ، آیه شریفه 9)

* * *

امام على عليه السّلام فرمودند:

كَفِّروا ذُنوبَكُم وَتَحَبَّبوا اِلى رَبِّكُم بِالصَّدَقَةِ وَصِلَةِ الرَّحِمِ؛
با صدقه و صله رحم گناهان خود را پاك كنيد و خود را محبوب پروردگارتان گردانيد. (غررالحكم، ج4، ص635، ح7258)


♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ خـتـــم قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت ششم ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀ ♡ ❀

☁جزء1: شهاب
☁جزء2: زینب خانم سلامات از اصفهان
☁جزء3: زینب خانم سلامات از اصفهان
☁جزء4: هاجر خانم از تبریز
☁جزء5: هاجر خانم از تبریز
☁جزء6: هاجر خانم از تبریز
◁ توجه:

◁ این ختم قرآن به نیّت دعا برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت حجّت(عج) و هديه به آن حضرت می باشد و می بایست همراه با تدبّر در آیات الهی انجام شود تا هديه اي مناسب براي حضرتش باشد.

◁ برای استفاده از قرآن آنلاین همراه با متن ، ترجمه ، قاری ، انتخاب فونت دلخواه ، جستجو در قرآن و ... می توانید از سایت http://tanzil.net استفاده بفرمایید.

◁ هر یک از اعضاء محترم حرف دل(قدیمی و جدیدالورود) با اعلام آمادگی خود در همین فضای حرف دل ، تعداد جزء های مورد درخواستشون رو اعلام بفرمایند تا براشون ثبت بشه.

◁ بهتر اینه که شماره ي جزء هاي انتخابي اعلام نشه تا محدودیتی پیش نیاد و فقط تعداد جزء های مورد درخواست را اعلام فرماييد . بدیهیه که در صورت اعلام شماره جزء ، فردی که زودتر درخواستش ثبت بشه حقّ تقدّم داره.

◁ قرائت جزءهاي انتخاب شده زمان و مهلت مشخصي نداره و هر موقع که قرائت بفرماييد مناسبه منتها اگه در نوبت هاي بعدي بخواهيد شرکت بفرماييد جزء قبلي رو بايد به اتمام رسونده باشيد. به محض پایان هر نوبت ، نوبت بعدی این طرح آغاز و اعلام خواهد شد.

التمــ♡ــاس دعــ♡ــا.

94861
نام: نرگس
شهر: کرج
تاریخ: 9/8/2012 10:55:12 AM
کاربر مهمان
  ادامه داستان طوفان...

کشیش ابداً نمی‎توانست باور کند؛ در جایی که هیچیک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبود، او چگونه می‎توانست چنین ساکن و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ کند. بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد، به مقصد رسید، فرود آمد. مسافران، گویی با فرار از هواپیما از طوفان می‎گریزند، شتابان هواپیما را ترک کردند، امّا کشیش همچنان بر جای خویش نشست. او می‎خواست راز این آرامش را بداند. همه رفتند؛ او ماند و دخترک. کشیش به او نزدیک شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما که چون توپی روی امواج حرکت می‌کرد. سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سؤال کرد که چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه که همه هراسان بودند.

دخترک به سادگی جواب داد، "چون پدرم خلبان بود؛ او داشت مرا به خانه می‎برد؛ اطمینان داشتم که هیچ نخواهد شد و او مرا در میان این طوفان به سلامت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است." گویی آب سردی بود بر بدن کشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!

بسا از اوقات انواع طوفانها ما را احاطه می‎کند و به مبارزه می‎طلبد. طوفانهای ذهنی، مالی، خانگی، و بسیاری انواع دیگر که آسمان زندگی ما را تیره و تار می‎سازد و هواپیمای حیات ما را دستخوش حرکات غیر ارادی می‎سازد، آنچنان که هیچ اراده‎ای از خود نداریم و نمی‎توانیم کوچکترین تغییری در جهت حرکت طوفانها بدهیم. همه اینگونه اوقات را تجربه کرده‎ایم؛ بیایید صادق باشیم و صادقانه اعتراف کنیم که در این مواقع روی زمین سفت و محکم بودن به مراتب آسان‎تر از آن است که روی هوا، در پهنهء آسمان تیره و تار، به این سوی و آن سوی پرتاب شویم.
امّا، به خاطر داشته باشیم، که پدر ما که در آسمان است، خلبانی هواپیما را به عهده دارد و با دست‌های آزموده و ماهر خویش آن را در پهنهء بی‎کران زندگی هدایت می‎کند. او ما را به منزل خواهد رساند؛ او مقصد ما را نیک می‎داند و هواپیمای زندگی ما را از طوفانها خواهد رهانید و به سرمنزل مقصود خواهد رساند. نگران نباشید.
امدوارم همه ما به خدایی که تمام هست و نیست ماست اعتماد قلبی داشته باشیم که اون صلاح ما رو میخواد نه چیز دیگه.
خوبان خدا برای جوان ها خیلی دعا کنید.دعا کنید خدا همسران صالح نصیبشون کنه
به نقل از مرحوم ایت الله بهجت همیشه تو قنوتمان این دعا را داشته باشیم :
اللهم الرزقنا زوجه الصالحا امین به حق علمدار حسین.
94860
نام: نرگس
شهر: کرج
تاریخ: 9/8/2012 10:00:08 AM
کاربر مهمان
  باسلام و ارزوی داشتن دلی سرشار از ارامش برای همه خوبان حرف دل به حق جد سید اهل قلم به خواست خدایی که مرکز ارامش است. (روح همه شهدا محشور با اباعبدالله علیه السلام ...)

طوفان، داستانی تامل برانگیز !!!! ...
کشیش سوار هواپیما شد.
کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می‎رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ می‎رفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد.
در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی‎رسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد.

هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چه‎ها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: "کمربندها را ببندید!" همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، "از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است."

موجی از نگرانی به دلها راه یافت، امّا همانجا جا خوش کرد و در چهره‌ها اثری ظاهر نشد، گویی همه می‌کوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، "با پوزش فعلاً غذا داده نمی‌شود؛ طوفان در راه است و شدّت دارد." نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهره‌ها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد.

طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعرهء رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرّش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ امّا سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوب‎پنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هم‌اکنون به زمین برخورد می‎کند و از هم متلاشی می‎گردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خارک ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که می‌خواست بگوید ایمانی نداشت. سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ امّا سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد.

نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونه‎ای دست به دامن خدا نشده باشد. ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بی‎صدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود. گاهی چشمانش را می‎بست، و سپس می‎گشود و دیگربار به خواندن ادامه می‎داد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی می‎خواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود.

هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می‎کرد، گویی طوفان مشت‎های گره کردهء خود را به بدنهء هواپیما می‎کوفت، یا می‎خواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند، بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب می‎کرد و دیگربار فرود می‎آورد. امّا این همه در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان می‎خورد و در آن آرامش بی‎مانند به خواندن کتابش ادامه می‎داد.

کشیش ابداً نمی‎توانست باور کند
94859
نام: یاس
شهر: مشهد
تاریخ: 9/8/2012 9:54:16 AM
کاربر مهمان
  سلام بر غریب فاطمه توروخدا برای امام زمان دعا از ته دل بکنید وقتی دلتون شکست اشکی از چشمتون جاری شد برای فرجش دعا کنید مطمئن باشید امام زمانم سر نمازشون مارو دعا میکنند
94858
نام: هاجر
شهر: تبریز
تاریخ: 9/8/2012 8:03:26 AM
کاربر مهمان
  با سلام و عرض خسته نباشید.
میخواستم لطف بفرمایید برای ختم قران نوبت ششم
سه جزء برای من ثبت بفرمایین.
ممنون
94857
نام: گناهکار
شهر: گرگان
تاریخ: 9/8/2012 3:36:09 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان عزیزم خیلی نوکرم

لطیفه سری ششم بیخیال دنیا فقط بخند

اکثر ماشین هایی که آدم تو ایران تو خیابون میبینه تو کشورای دیگه تو موزه ان!
.
.
روش دفع انگل: 3 روز فقط چایی و بیسکویت میخوری،‌ روز 4 فقط چایی میخوری در این موقع کرم میاد بیرون و میپرسه پس بیسکویت کو؟ میگیریش بعد بکشش
.
.
يكي ميره پيش دكتر ميگه دكترمن شب ها خواب مي بينم باخرها فوتبال بازي مي كنم.دكترمي گه اين داروهارو بخور. مرده مي گه نمي شه فردابخورم چون امشب فيناله.
.
.
يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
.
.
گناهکار می ره جبهه بعد از 2 روز برمی گرده. میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟ میگه: بابا اونجا به قصد کشت تفنگ بازی می کنن !!
.
.
گناهکار ميره خواستگاري،پدر مادر دختره ميگن دختر ما ميخواد درس بخونه
گناهکار ميگه خوب من ميرم دو ساعت ديگه ميام!
.
.
قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی با بمب اتم است !
.
.
گناهکار میره مکه میخواست گوسفند قربانی کنه ، چاقو پیدا نمیکنه گوسفند رو خفه میکنه !
.
.
یک روز انگشت با دماغ دعواش میشه, دماغه به انگشته میگه:
اگه از این به بعد بهت جنــس دادم
.
.
گناهکار يك مسجد ميسازه هيچكس نميره نماز بخونه ، يه تابلو بهش نصب ميكنه : نماز صبح يك ركعت درازكش با كيك و سانديس
.
.
.
فقط یه ایرانی میتونه هر چیزی که میوفته رو زمین با یک فوت ضد عفونی‌ کنه !
.
.
بر اثر شوخى گناهکار45 نفر كشته شدند! اين حادثه وقتى رخ داد كه گناهکار چشاى راننده اتوبوس گرفته بود و بهش ميگفت من كى ام!
.
.
گوگل: من صاحب همه چیم . ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم . فیسبوک: من همرو میشناسم . اینترنت: من نباشم شما ها هیچین . برق: زر اضافی نزنید !
.
.
توصیه به پدران و مادران گرامی: وقتی بچتون اومد خونه عطر زده بود و آدامس میجوید ازش نپرسید:سیگار کشیدی؟ مستقیم بزنین تو گوشش!
.
.
مناجات گناهکار با خدا: خدایا گناهان مرا فقط تو دیدی توأم شتر دیدی ندیدی
.
.
گناهکار دوقلو می بینه میزنه زیر خنده میگن:چرا میخندی؟میگه:بابا تابلوئه که فتوشاپه!!!
.
.
اولین دوره المپیک برره:
1 - شنا با مانع
2 - کشتی با اسب
3 - پرش روی نیزه
4 - شیرجه روی چمن
5 - اسب سواری با الاغ
6 - هاکی روی میخ
7 - گاوبازی با شتر
8 - پرش توی چاه
9 - قایق سواری با آبکش
.
.
پدر به پسر: بچه پاشو برو مسجد هم نمازتو بخون هم کفشاتو عوض کن پاشو !
.
.
گناهکار از حج مياد، ميگن چطور بود؟ميگه:خيلى سنگ توسرم خورد ولى بالاخره بوسيدمش.!.
.
.
گناهکار با نارنجك بازي ميكرده بهش ميگن : نكن ميتركه ميگه : خوب بتركه دوتا ديگه دارم
.
.
گناهکار یه پتو خرید عکس پلنگ روش بود تا سه شب با تفنگ زیر پتو میخوابید.
.
.
پیرزنه در پنجاهمین سالگرد ازدواجش به پیرمرده میگه : حاج آقا به این مناسبت چیکار کنیم ؟
پیرمرده با حسرت میگه : یک دقیقه سکوت ...!
.
.
گناهکار میاد تهران تو ترافیک گیر میکنه میگه : ها ماشاالله! به این میگن عروسی!

94856
نام: mohsen
شهر: شیراز
تاریخ: 9/8/2012 12:48:35 AM
کاربر مهمان
  نمیدونم جی بگم خدا دیگه دلی برای حرف زدن ندارم از همه چیز سیرم.
وقتی عکس شهدا را میبینم از دنیا نامرد سیر میشم کاش لیاقت داشتم یکیشون را تو خواب ببینم کاش میشد منم پیششون باشم اما لیاقت میخواد این چیزا خدا میدونم لیاقت ندارم چون حیف اوناست که نامشون روی زبان امثال من که نمیتونن گناه نکنن بیاد.
فقط باید بگم شرمنده که اونام که رفتن و منه بی لیاقت موندم
شرمنده
شرمنده
.
.
.
94855
نام: الهه
شهر: زیراب
تاریخ: 9/8/2012 12:27:50 AM
کاربر مهمان
  من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...
دستمو بذار تو دستت خداجون می خوام بی نهایت شم...
94854
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 9/7/2012 11:10:03 PM
کاربر مهمان
  سلام اقا شهاب خدا قوت برام 2 جزء در نظر بگير ممنون ميشم
94853
نام: رهاشده ابدی
شهر: ایران
تاریخ: 9/7/2012 10:49:46 PM
کاربر مهمان
  وقتی تو زندگی خدا رهام کرده بود از خدا خواستم دوباره فرصت زندگی بهم بده ای کاش هیچ وقت از خدا نخواسته بودم چون متوجه شدم واقعا لیاقت همون یک دفعه ام راهم نداشتم...
بعضی اوقات گذشته رو نمی شه جبران کرد دوتم تو مراقب خودت باش...
<<ابتدا <قبلی 9492 9491 9490 9489 9488 9487 9486 9485 9484 9483 9482 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved