اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
94832 |
نام:
شیخ مرتضی
شهر:
تنهازیرآسمون خدا
تاریخ:
9/7/2012 12:00:18 AM
کاربر مهمان
|
سلام برشهیدان...شهدااونفدرگناه کردم خودم میدونم دیگه روم نمیشه صداتون کنم... شهداولی اینجا که سایت شهیدآوینی است می گم ای شهیدان ازشما شرمنده ام شرمنده بی زحمت هرکی متن من رو می خوونه برام واقعا دعاکنه ممنون منتظردعاتونم...
|
|
94831 |
نام:
دیوانه
شهر:
ندارم
تاریخ:
9/6/2012 11:51:05 PM
کاربر مهمان
|
دیوانه کسی ست که شهر ندارد دل دارد عقل ندارد دلم بد گرفته نمیدونم به کدوم زبون و به کی بنویسم نمیدونم دل شکسته منم هم خریدار داره؟نمیدونم میتونم به آرزوم برسم؟نمیدونم میتونم مث بچه های گروه صابرین به آرزوم برسم نمیدونم لیاقت دارم؟اما به واضح میدونم لیاقت ندارم به واضح میدونم طاقت ندارم
|
|
94830 |
نام:
ضیافت
شهر:
دلدادگی
تاریخ:
9/6/2012 11:49:39 PM
کاربر مهمان
|
سلام سلام به شما که تنها نیستین،وتنهایی رو احساس نکردین؛وهمیشه کسی بوده که باهاش حرف بزنید وحرف دلتون رو بهش بگین . من یه زمانی تنها نبودم علاوه براین که خدارو داشتم کسی روهم داشتم که باهاش حرف بزنم اما الان از من دوره وارتباط بر قرارکردن با اون سخت شده... مدتی با شهدا حرف میزدم خیلی ازشون خواستم جوابم رو به یک نهوی بدهند. خیلی منتظر جواب بودم اماجوابی دریافت نکردم... الان هم خدارو دارم اما مدتیه که فکر میکنم دیگه حتی خداهم جوابم رو نمیده.نمیدونم چرا زندگی من این طوی شده،شنیدم که خداوند انسان رو همواره در امتحانات قرار میده، شاید این هم یک امتحان از جانب خدا باشه...
برام دعا کنید که از این امتحان سربلند بیرون بیام
|
|
94829 |
نام:
کربلا
شهر:
مهم نیست
تاریخ:
9/6/2012 11:44:29 PM
کاربر مهمان
|
یا الله سلام خدمت فائزه گرامی از ارنان خدمت شما عرض کنم که من به خدا اعتقاد داشتم ولی خوب همین جوری که خیلی ها قبول دارن ولی تا زمانی که یه اتفاق برام افتاد واقعا درکش کردم . من زمانی میخواستم برم دانشگاه امام حسین خیلی هم دوست داشتم که برم همه مراحلو قبول شدم تا رسیدم به مرحله پزشکی اونجا گفتن چشمم مشکل داره و ردم کردن اون زمان شاید من و خونوادم خیلی ناراحت بودیم به خاطر قبول نشدن من ولی وقتی که فهمیدم چشمم مشکلی داره که باید حتما جراحی بشه درک کردم که مسیری که اومدم به خاطر چی بوده اگر من نمیرفتم به این مسیر باور کنین هیچ وقت دیگه شاید از مشکلم خبر دار نمیشدم و امکان داشت بینایمو از دست بدم. یا با رتبه که من داخل کنکور اوردم و جایی که قبول شدم. یا من تا جایی که یادمه گذشته خوبی ندارم یعنی اشتباه زیاد کردم اما الان عضو مذهبی ترین تشکل دانشگاهم . به نظر شما کی میتونی این قدر به من لطف داشته باشه که طی سه سال این قدربه خوبی کنه ایا کسی جز خداست؟؟؟؟ من اینجوری خدا رو خوب پیدا کردم شما هماگه بخواین با نگاه به اطرافتون،به اتفاقات خوب میتونین خدا رو درک کنین..... اللهم عجل الولیک الفرج. التماس دعا از همگی. یا علی
|
|
94828 |
نام:
گناهکار گناهکااار
شهر:
بیچارگی
تاریخ:
9/6/2012 11:33:43 PM
کاربر مهمان
|
سلام بازم اشتباه بازم. وااای من نمیدونم چرا اینجوری هستم اخ که چقدر بد دل مامانم شکستم دلم واسش میسوزه که بچه ای مثل من داره /بخدا دوسش دارم ولی انقدر که آدم بدی هستم اصلا بلد نیستم خوبی کنم من تموم سعیم میکنم که بدی نکنم اما انگار نمیشه که نمیشه حتی یک روزم نیست که گناه نکنم واااااااااااااااااای حالم از خودم بهم میخوره میدونم که هیچکدومشون من نمیبخشن حتی اگه خدا هم من ببخشه .حتی اگه آدما هم من ببخشن من بازم بدی میکنم هیچ وقت نمیتونم خوب باشم هیچ وقت. از خودم بدم میاد بدم میااااااد چون بدم .
|
|
94827 |
نام:
دریا۶۵
شهر:
چرام
تاریخ:
9/6/2012 11:11:15 PM
کاربر مهمان
|
یامهدی ادرکنی
|
|
94826 |
نام:
mohammadmehdi
شهر:
karaj
تاریخ:
9/6/2012 10:41:11 PM
کاربر مهمان
|
خدایا امتحان کنکور دانشگاه علمی کاربردی هم رد شدم من نه دانشگاه رفتم نه زن گرفتم مثل الاغ هم کار کردم عمر منو دیگه کوتاه کن تمومش کن بسه دیگه بخدا خسته شدم دیگه از بس که تاوان ندونم کاریهای پدرمو دادم
|
|
94825 |
نام:
بنده گنه کار
شهر:
گنبد
تاریخ:
9/6/2012 10:16:06 PM
کاربر مهمان
|
حالم خوب نیست.ازخودم خستم.ازگناههای پی درپی وتکراری.من خدارودوست دارم.من ایمان به خدارودوست دارم.دلم می خوادهمه زندگیم عطروبوی خدایی بگیره.بس که این همه سال بدزندگی کردم حجاب بدی داشتم خجالت می کشم پیش دوستام تودانشگاه یهوعوض شم.ازمسخره شدن واهمه دارم.ازنامزدم خجالت میکشم.می ترسم ازعوض شدنم خوشش نیاد.من دوست دارم جزخداکسی برام مهم نباشه اما...
|
|
94824 |
نام:
گناهکار
شهر:
گرگان
تاریخ:
9/6/2012 9:43:07 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه دوستان حرف دلی خودم :دی چه خبر
لطیفه سری پنجم بی خیال دنیا فقط بخند
گناهکار توی آب نگاه میکنه دادمیزنه وای خردریایی!! . . به پشه می گن: چرا زمستون پیداتون نیست؟ می گه: نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه!!. . یه روز دو تا کرم بهم می خورن اون یکی می گه مگه کرم داری . . یه روز یه طوطی با یه خرگوش ازدواج میکنه اگه گفتی بچشون چی میشه؟ بچه دار نمیشن!! زندگیشون داره از هم میپاچه....دعا کنین!!! . . گرگه در خونه بزبزقندی رو میزنه ؟ شنگول میگه : کیه ؟ گرگه میگه : منم آقا گرگه ! شنگول و منگول و حبه انگورتحت تاثیر صداقتش قرار میگیرن و درو باز میکنن . . یه قورباغه با یه طوطی ازدواج میکنه اسم بچه شونو میزارن قوطی . . سوسکه به خودش نارنجک میبنده میره زیردمپایی . . روباهى داشت با موبایلى شماره میگرفت زاغه از بالاى درخت گفت: پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم!! روباه تا موبایل رو داد به زاغ زاغ گفت: این عوض اون قالب پنیری که کلاس سوم ابتدایى ازم زدی ! بیشعور . . 4 تا مورچه میرن حموم بعد 2 تا میان بیرون ، اگه گفتین اون 2 تا چی میشن؟ میچسبن به صابون! . . اسبه زنگ ميرنه سيرك ميگه اقا شما برا سيركتون اسب نمي خواين؟ یارو ميگه هنرت چيه؟ اسبه ميگه احمق دارم حرف میزنم . . یه جوجه ای با مادرش دعوا میکنه میره روی دیوار و داد میزنه پیشی بیا منو بخور ! . . ایا می دانستید ؟ بز بز قندی اولین بز دیابتی در تاریخ است . . روباهی به زاغی گفت: چه دمی، چه سری، عجب پایی! زاغ عصبانی شد و گفت: بیتربیت بیشعور ! خجالت بکش.. اون موقع من کلاس سوم بودم الان دانشجوی دکترا هستم . . عنکبوته قرص اکس می خوره پتو میبافه . . يه اردکه پاش گير کرده بوده به در اتوبوس و اتوبوس هم داشته ميرفته و اردکه ميگفته مگ مگ و مسافرها مي گفتن : آمريکا . . . یه روز از یك گربه چینی میپرسن اسمت چیه میگه میونگ . . امسال دولت برای کاهش قيمت تخم مرغ به خروس های ولگرد وام ازدواج ميدهد !!! . . یه روز فیلی داشت راه می رفت و پایش روی مورچه ای رفت و مورچه با خوشحالی گفت : آخی ، قولنجم شکست.
|
|
94823 |
نام:
منتظر
شهر:
اهل کاشانم.....
تاریخ:
9/6/2012 9:32:24 PM
کاربر مهمان
|
خیلی از این دنیا خسته شدم.....کاش تموم بشه...از ته دلم میگم خیلیییییییییییییییییی خسته شدم....مگه نمی گن خدا مهرش به ما از مادر به بچه اش بیشتره....پس چرا باید دنیا انجوری باشه....همش سختی...نامهربونی.....نامردی....تنهاییی....بی کسی....هر وقت با کسی درد دل میکنم میگه اینا همه امتحان الهی....[خه چقدر امتحان ....من واقعا ظرفیتم واسه تحمل این همه سختی تموم شده.....تورو خدا دعام کنید
|
|