شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
94772
نام: مریم
شهر: م مهم نیست
تاریخ: 9/5/2012 6:45:39 PM
کاربر مهمان
 
امشب شب آرزوهاست...
شاید اگه واسه هم آرزو کنیم زودتر برآورده بشه...
3تا آروز میکنم واست:
1- آرزو میکنم واست آرزوی کسی باشی که آرزوشو داری...
2- آرزو میکنم لیاقتت بیشتر از آرزوهات باشن...
3- آرزو میکنم همیشه شاد و سالم باشی...
تو هم اگه دوست داشتی واسم آرزو کن...
94771
نام: مریم
شهر: م مهم نیست
تاریخ: 9/5/2012 6:37:19 PM
کاربر مهمان
  خداوندا، خداوندا

قرارم باش و یارم باش

جهان تاریکی محض است

می‌ترسم

کنارم باش

.

.

.

خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!

دستم را میگیرد همان طور که هستم!

بدون پیش شرط

همین و بس ....

94770
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 9/5/2012 5:39:52 PM
کاربر مهمان
  به نام خداوند یکتا

سلام
به تک تک بچه محلهای جدید و قدیم حرف دل

اول از همه ، برای شفا تمامی بیماران مخصوصا مادر و پدر دوستان خوبم کربلا از مهم نیست و سرکار خانم عطیه از کربلا و خانم محمدی از شهر زیبایی ها و همسر سرکار خانم مریم از اصفهان و همچنین برای نرگس کوچلو یک حمد و صلوات بفرستید .

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند .
هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی ، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت .

اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت .

گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند ....!!
پیاده ‌روی درازی بود ، تپه بلندی بود ، آفتاب تندی بود ، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند .

در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی باسنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود .

رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت : روز بخیر ، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است ؟؟

دروازه‌بان : روز به خیر، اینجا بهشت است .
- چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم .
دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید .
- اسب و سگم هم تشنه‌اند .
نگهبان : واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است .
مرد خیلی ناامید شد ، چون خیلی تشنه بود ، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد .
از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد .
پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه‌ای رسیدند .
راه ورود به این مزرعه ، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد .

مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ، احتمالأ خوابیده بود .

مسافر گفت : روز بخیر !!

مرد با سرش جواب داد.

- ما خیلی تشنه‌ایم . من ، اسبم و سگم .
مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است .

هرقدر که می‌خواهید بنوشید .

مرد ، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت : هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید .
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست ؟؟
مرد گفت : بهشت !!
- بهشت ؟؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است !!
- آنجا بهشت نیست ، دوزخ است .
مسافر حیران ماند : باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند !!
این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود !!

- کاملأ برعکس ، در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند !!!!
چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند ، همانجا می‌مانند ....

در پناه خدا باشید .

یاحق


94769
نام: گناهکار
شهر: گرگان
تاریخ: 9/5/2012 5:37:05 PM
کاربر مهمان
  سلام به شما دوست حرف دلی من کربلا از شهر مهم نیست اقا ما خیلیییییی نوکرتیم حرفتم قبول ببخشید دیگه تکرار نمیشه ولی طنز ها پر از حرف هستند....
.
.
.
دوست حرف دلی من ارمیا از شهر تهران
برای بار دوم هست که دارم جواب شما رومیدم فک کنم جواب قبلی من رو ندیده باشید

یاری دارم به نام خدا با من است ولی من با او نیستم کنارم است ولی من حسش نمیکنم . مرا میبیند و لی من اورا نمیبینم.. ......

داروی درد تو صبر است صبر است صبر است ( تاثیر نوشتن رو فراموش نکن)


گریه کن سبک شو
اینده میاد ولی تو ممکنه نباشی ایندت رو بساز نذار که بسازن
زیر بار تقدیرو قسمت نروووووووووووو

هیچ کس از نمازش هیچی نمیفهمه

یاد خدا دله سنگ رو اب میکنه به یاد خدا باش
شب قبل از خواب با خدا عاشقانه حرف بزن ازش هیچی نخواه فقط حرف بزن درد دو دل هم نکن با کلمات بازی کن تا خدا خوشش بیاد
بعد تصور کن خدارو که داره نگات میکنه و بشکن میزنه میدونی چرا چون خوشحال شده که دیگه یه بندش با دردو فلاکتو بدبختی صداش نمی کنه
میدونم درد داری مشکل داری منتظری اخه تو هم دل داری ولی همش که نمیتونی فکر کنی بزن به در بیخیال


میوه هم آلودست بشوریش تمیز میشه .. شما هم برو حموم خوب شوخی کردم که بخندی

راه در دست تعمیر است بازگشت ندارد


94768
نام: مادر
شهر: بهشت رضا
تاریخ: 9/5/2012 5:19:17 PM
کاربر مهمان
  مامان جان جات خیلی تو خونه خالیه.
گوشه گوشه خونه فقط خاطرات با تو بودنه.
بخدا سخته . بابا خیلی کم صبحت شده هرازگاهی میره تو یه دنیا دیگه دیروز هرچی صداش میزدم حرکتی نمیکرد یه لحظه ترسیدم تازه متوجه شدم چه ناشکری میکردم در درگاه خدا مامان جان با رفتن به کل از همه بدم میومد فکر میکردم چقدر خدا بی انصاف اما با اتفاق دیروز فهمیدم اگر تو نیستی ولی هنوز سایه بابا رو سرم .
مامان دختر کوچولوت شبها خیلی بی تابی میکنه میگرم تو بغلم تا خوابش بگیر وقتی گریه میکنه دلم میخواهد پا به پاش گریه کنم اما چاره چی باید خودمو قوی نشون بدم . مامان میدونم حسی که دارم تو درک میکنی اما میخوام برای صبحت با شما بیام این صفحه وقتی اینجا حرف دلم رو مینویسم احساس میکنم دارم با شما صبحت میکنم مادرم .
از خدا میخوام هیچ فرزندی داغ مادر نبینه
94767
نام: یاس
شهر: حالادیگه دالررحمه شیراز
تاریخ: 9/5/2012 5:16:47 PM
کاربر مهمان
  از شما حرف دلی های مهربون خواهش میکنم برای شادی روح دوست عزیزم اعظم که۲شنبه تصادف کرد ورحمت خدا رفت فاتحه ای بخونید دوست مهربونی که مارو تو دانشگاه تنها گذاشت ودرسامون رو باید بدون او تموم کنیم.اعظم جات تو کلاس خیلی خالیه خیلی دوست داریم یاس
94766
نام: یه عاشق اهل بیت
شهر: آسمونی
تاریخ: 9/5/2012 5:11:30 PM
کاربر مهمان
  سلام من باراولمه اومدم به این سایت وخیلی لذت بردم اونایی که این حرف منو میشنون جواب بادلیل وقانع کننده بهم بده خواهشا
من همیشه سعی میکنم به یاد خدا باشم وخیلی آدم باایمانی بودم
امابعدهاپام لرزیده بعداز چندبار توبه اماالان کاملا خداییه خدایی شدم ونمیدونم خدامنومثل روزای اول بخشیده؟
94765
نام: گناهکار
شهر: گرگان
تاریخ: 9/5/2012 4:28:17 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه دوستان خیلی مخلصم من .....


لطیفه سری چهارم بی خیال دنیا فقط بخند

یادش بخیر قدیما میخواستم دوست دخترا مو بترسونم تهدیدشون میکردم که عکستونو میذارم تو اینترنت !!!هههه حالا چی ... یه سر برین فیسبوک میفهمین چی میگم
.
.
.
گدائه به يه نفرميگه:صدتومن بده بااتوبوس برم خونه،طرف ميگه:من فقط 2000تومني دارم
گدا:اشكالي نداره،ديگه مجبورم با آژانس برم
.
.
.
کی میگه ما مردا احساسات نداریم؟
من خودم بارها و بارها احساس تشنگی کردم
شاید باورتون نشه ولی احساس گشنگی هم می کنم
.
.
.
به پسر فامیلمون میگم ورزش هم میکنی ؟؟؟
با جدیت تمام میگه بله، پلی استیشن !!!
یعنی الان وضعیت وخیمه هااا
.
.
اولی: یه مرغ دارم روزی دو تا تخم میذاره
دومی: بابا میلیونــــــــــــــــــر !!!
.
.
تو سیب سرخ كدامین درخت پرتقالی
كه هر دانه انارت به سرخی گیلاس های درخت موز است
ای گلابی من .
(شاعر: گناهکار )
.
.
گناهکارميره بانک ميگه كل موجودي حسابمو بدين بانك كل موجوديشو ميده ميشماره بعدگناهکارميگه خيالم راحت شد بزاريد سرجاش
.
.
.
از گناهکار ميپرسن حسين رضازاده در چه مسابقاتي اولين طلاي خود را بدست آورد؟
گناهکار ميگه: بازيهاي آسيايي برلين
.
.
گناهکار میره حموم با خودش خودکار میبره.میگن چرا خودکار میبری.میگه میخوام هرجارو که شستم علامت بزنم
.
.
مادر گناهکار: اینقدر قلیون نکش سرطان میگیری میمیری ایشالا!
گناهکار: نترس ننه قلیون با مزه پرتقال میکشم ویتامین سه داره!
.
.
گناهکار چند متر دورتر از قبری گریه میکرد، ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟ گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود
.
.
حق گناهکار رو میخورن.
میگه:عیبی نداره واگذارتون میکنم به کلید اسرار...!
.
.
یک حقیقت زندگی: هر چقدر به دیگران کمک کنی چند برابرش از جایی که فکرشو نمیکنی بهت کمک میشه میگی نه؟ شماره حساب منو یادداشت کن
.
.
گناهکار یه دویست تومانی پیدا میکنه که وسطش سوراخ بوده، میگه: ای بابا شانسِ مارو باش! اینم که وسطش گوشه نداره !!!
94764
نام: کربلا
شهر: مهم نیست
تاریخ: 9/5/2012 4:26:48 PM
کاربر مهمان
  با الله
سلام خدمت فائزه خانوم از اران اگر ممکنه راجع به مسئله ای که کمک میخاستین پیامتون رو یه بار دیگه بذارین چون من هر چی گشتم تا شاید بتونم کمکی بهتون بکنم پیامتونو ندیدم.
غریب از تنهایی سلام درسته که این جا همه اسم شهرشونو به دل خواه میذارن ولی فکر کنم ،فکر که مطمئنم شما بر خلاف اسم شهرتون هیچ وقت تنها نیستین چون عالم محضر خداست و خدا هم از رگ گردن به ما نزدیک تره پس شما هم بابت مشکلاتی که گفتین اصلا نگران نباشین و همون طور که خودتونم میدونیند همه ما درمعرض امتحان هستیم.
سلام خدمت کنیز زهرا از کربلا بابت تحولی که در شما ایجاد شده بهتون تبریک میگم و امیدوارم همیشه زیر سایه بی بی فاطمه زهرا باشین برا ایجاد تغییر و تحول در ما هم از دعای خودتون دریغ نکنین.

ارمیا ی گرامی عرض سلام و ادب باید بگم که شما یه اگه از همه هم ناامید شدین از خدا ناامید نشین چون که ما نداریم جز خدا.
مریم گرامی از اصفهان سلام امیدوارم که حال همسرتون هر چه زودتر خوب بشه خدمت شما عرض کنم که ماهمیشه در معرض امتحانیم خودتونمم گفتین حالا بعضی وقتا سخته اما بعضی وقتا اسون راجع به اینکه میگین خیلی دعا میکنین باید بگم که یه وقت یه جایی نوشته بود اگه دیدی دعا میکنین و خدا هم اون براورده نمیکنه مطمئن باشین که به صلاح شماست پس شما هچنان امیدتون رو از دست ندیدن و سعی کنین که این امتحان اگه سخته باعث ضعیف شدن ایمان شما نشه.
اللهم عجل الولیک الفرج.
التماس دعا از همگی.
یا علی.
94763
نام: عاشق شهدا
شهر: شهدا
تاریخ: 9/5/2012 4:15:30 PM
کاربر مهمان
  بنام رب المهدی(عج)
سلام به همه دوستای خوب حرف دل
مطلب نهم پاسخ به نمیدانم ها
دلیل اینکه خداوند سگ را خلق کرده چه بوده است ؟
از پیامبر اکرم (ص) سوال شد خداوند سگ را از چه افرید ؟ حضرت فرمودند : حق تعالی ان را از اب دهان ابلیس آفرید . محضر مبارکش عرض شد یا رسول الله چگونه ؟
حضرت فرمودند هنگامی که خداوند متعال آدم و حوا را به زمین هبوط داد ، انها همچون دو جوجه لرزان می لرزیدند ، ابلیس نزد درندگانی که پیش از ادم در زمین بودند رفت و به آنها گفت دو پرنده از آسمان به زمین آمده اند که تا به حال بزرگتر از انها دیده نشده ، بروید و انها را بخورید . درندگان به طرف ایشان حرکت کردند و ابلیس پیوسته ایشان را تحریص و ترغیب میکرد و فریاد می زد و درندگان را به مسافتی نزدیک آدم و حوا آورده بود ، از سرعت و شتاب در کلامش آب دهان او بیرون ریخت و خداوند متعال از ان اب دو سگ آفرید ، یک نر و دیگری ماده ، این دو سگ در اطراف آدم و حوا ایستادند سگ ماده در جده و سگ نر در هند و نگذاردند که درندگان نزدیک ان دو شوند و از همان روز سگ دشمن درندگان و درندگان نیز دشمن سگ گردیدند
<<ابتدا <قبلی 9483 9482 9481 9480 9479 9478 9477 9476 9475 9474 9473 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved